گریزی به گذشته ، راز مرگ تختی از زبان استاد منوچهر لطیف

یاد جهان پهلوان
مهتاج رسولى

منوچهر لطيف از ورزشى نويسان با سابقه است كه از سال ١٣٣٤ در بارۀ كشتى نوشته و از نخستين گزارشگرانى است كه با تختى آشنا و دوست بوده است. او كار ورزشى نويسى را از روزنامه خراسان در مشهد شروع كرد. با او دربارۀ تختى به گفتگومى نشينيم.

لطيف مى گويد تختى كشتى گيران خراسان را خيلى دوست داشت و هر وقت به مشهد به زيارت مى آمد، مى گفت برويم پيش مشتى وفا. منظورش پهلوان وفا بود كه كشتى گير بنامى بود.

از اين كارشناس كشتى مى پرسم آيا بعد از انقلاب در ادبيات ورزشى كار نويى هم دربارۀ تختى صورت گرفت؟ مى گويد: "نه، بيشتر از نام تختى استفادۀ ابزارى شد. حتا در آرامگاه تختى كه چهل سال از ساختمان آن مى گذرد هيچ تغيير عمده اى صورت نگرفته است. در و پيكرش دارد مى ريزد و هر سال مسئولين ورزش مى گويند كه مى خواهند آرامگاه ويژه اى براى تختى بسازند، اما هيچ خبرى نيست."

"در كنار آرامگاه شروع كرده اند به ساختن يك گود زورخانه، ولى پنج شش سال است كه ته و پى آن به همان شكل مانده است. هر وقت مى روم آنجا جوان هاى محل كه مرا مى شناسند و مى دانند با تختى هم دوره بوده ام، دور من جمع مى شوند و سوال پيچم مى كنند."

"سه سال پيش كه يك روز سوال پيچم كرده بودند، وسط جمعيت چشمم افتاد به آقاى على كفاشيان، معاون وقت سازمان تربيت بدنى، كه حالا دبيركل كميته المپيك است. گفتم بگذاريد از آقاى كفاشان بپرسم. گفتم آقاى كفاشيان! آرامگاه كه به صورت مخروبه در آمده، اين گود زورخانه هم كه همين جور مانده است، اينها را كى درست مى كنيد؟ گفت سال ديگر انشاء الله. حالا سه سال مى گذرد اما هيچ اتفاقى نيفتاده است."

"امسال به مناسبت ١٧ دى قرار است در هتل المپيك ورزشگاه آزادى براى تجليل از تختى مراسمى برپا شود. يقين دارم باز خواهند نشست و مثل هر سال حرف خواهند زد. چون هر سال صحبت هايى درباره تختى مى شود اما طبق معمول مى ماند براى سال ديگر. يک جام كشتى هم به نام تختى داشتيم كه امسال آن را هم حذف كرده اند. گفته اند در خرداد ماه برگزار خواهند كرد اما شک دارم كه ديگر برگزار شود."

مى گويم آقاى لطيف ما قهرمانان و كشتى گيران برجسته زياد داشتيم اما هيچ كدام اسطوره نشدند. تختى چرا اسطوره شد؟

مى گويد: "عوامل مختلفى دست به دست هم داد تا تختى تختى شود. تختى روحيه مردمى داشت. علاقه داشت به مردم كمک كند. مثل زلزلۀ بوئين زهرا كه مشهور است. يا مثلا حقوق بازوبندى خود را به دانش آموزى داد كه از كرمان آمده بود و قصد داشت در كنكور شركت كند. اين دانش آموز در دانشكدۀ پليس قبول شد. تختى حقوق بازوبندى خود را هر ماه به او مى داد كه بتواند خرج خود را تأمين كند. او بعدها سرهنگ شهربانى شد و تختى را مثل پدر دوست داشت. از اين جور كارها زياد مى كرد."

"خيلى ها بودند كه مى خواستند تختى را بخرند اما زير بار نمى رفت. روحيه اى داشت كه نمى خواست مديون كسى باشد. بزرگ منشى او سبب شد كه از ساير قهرمانان متمايز باشد."

"يک نمونۀ ديگر بگويم. در المپيك ١٩٥٦ ملبورن تربيت بدنى اعلام كرد كسانى كه مدال طلا بگيرند ٥٠ هزار تومان جايزه نقدى خواهند گرفت. آن موقع ٥٠ هزار تومان خيلى پول بود و مى شد با آن سه تا خانه خريد. تختى و حبيبى مدال طلا گرفتند، دو نفر از كشتى گيران ما هم مدال نقره گرفتند، ولى در چهار وزن ديگر مدالى نگرفتيم و دست قهرمانان ما در آن وزن ها خالى ماند. تختى ٥٠ هزار تومان خود را در طبق اخلاص گذاشت. گفت پول من بايد بين من و آن چهار نفر قسمت شود. هرچند آن چهار نفر قبول نكردند، ولى تختى صادقانه گفت شما هم كشتى گرفتيد، تيم ما در آنجا پيروز شده است و شما هم در اين پيروزى سهيم هستيد. من اگر حريف تمرينى نداشتم نمى توانستم پيروز شوم. شما حريفان تمرينى من بوده ايد."

مى پرسم آقاى لطيف بعد از انقلاب هيچ ورزشگاهى به نام تختى ساخته شد؟

مى گويد: "نخير. تمام ورزشگاه ها را به نام تختى كردند. من در همان اوايل انقلاب مطلبى در كيهان ورزشى نوشتم كه شما بياييد براى تختى ورزشگاه نويى بسازيد. نوشتم اينكه استاديوم سعد آباد مشهد را به نام تختى كرده ايد، او اگر زنده بود مى گفت نه، نمى خواهم، بايد به نام پهلوان وفا باشد. تختى اگر زنده بود و مى ديد كه تنها ورزشگاه شيراز را به نام او كرده اند مى گفت اينجا محمد على فرخيان داريم، ورزشگاه بايد به اسم او باشد. نوشتم به جاى اينكه همه ورزشگاه ها را به نام او بكنيد، بياييد يک ورزشگاه به نام او بسازيد. الان هر جا مى رويم يك استاديوم تختى هست اما اين چه فايده دارد. هنوز براى تختى يک ورزشگاه ساخته نشده است."

مى پرسم در طول اين چهل سال هيچ مجله و نشريه اى به نام تختى منتشر شده است؟

باز مى گويد: "نه، يك مجله كشتى هست كه آقاى صدرالدين كاظمى منتشر مى كند كه روى جلد آن كشتى را طورى نوشته كه تختى خوانده مى شود. اولين شماره اش را هم به زندگى تختى اختصاص داد و عكس تختى را گذاشت."

مى پرسم اگر شما در اين مملكت كاره اى بوديد براى تختى چه مى كرديد؟

مى گويد: "اولين كارى كه مى كردم يک ورزشگاه به نام او مى ساختم. تأكيد مى كنم فقط يک ورزشگاه. بعد هم سجاياى اخلاقى اش را گسترش مى دادم. بعد از انقلاب چند بار زلزله آمد، سيل آمد و ما قهرمانان را جلو انداختيم كه كارى بكنيم اما ديديم اينها جوهر اين كار را ندارند. محبوبيت او را هم ندارند. متاسفانه وسط كار ما را تنها گذاشتند."

"من اگر رئيس فدراسيون كشتى بودم جنبه هاى اخلاقى و نقاط مثبت تختى را بزرگ مى كردم تا ديگران هم ياد بگيرند. ما در شعار مى گوييم كه پهلوانى بزرگتر از قهرمانى است اما نتوانسته ايم اين را جا بنيدازيم. ما همه، حتا ورزش نويسان، وظيفه داريم كه خصوصيات اخلاقى تختى را بگسترانيم."

"مشكلات زندگى حالا كه بيشتر است، اما اين كارها نمى شود، هيچ. حالا ديگر ليگ ها كشتى گيران را پولكى هم كرده اند. البته اين كار از فوتبال شروع شد بعد به جاهاى ديگر سرايت كرد. اينها ما را از مسيرى كه مى پيموديم منحرف كرده است. ورزش ما حالا از آن چيزى كه ما در ذهنمان بود، از آن چيزى كه ما مى خواستيم فاصله گرفته است. ديگر آن نيست. مثلا جوانمردى سرلوحۀ كشتى بود، ديگر نيست؛ منش پهلوانى، سرلوحۀ كشتى بود، ديگر نيست؛ صداقت و پاكدامنى، درستى، عزت نفس، تقوى، همۀ اينها را در كشتى داشتيم اما حالا كشتى گير ما هم مثل فوتباليست شده است."

از ورزشى نويس با سابقه، دربارۀ شايعۀ قتل تختى مى پرسيم كه هنوز هم گاه شنيده مى شود. مى گويد: "نه، تختى خودكشى كرد، صد درصد خودكشى كرد و اينها همه شايعاتى بود كه حول يك اسطوره پيچيد. تختى روحيه بسيار ظريفى داشت، برخلاف سينۀ ستبر و بازوان توانمند، قلبى به اندازۀ گنجشک داشت، خيلى زود آزرده مى شد، با كوچک ترين تلنگرى اشكش در مى آمد، از ناراحتى مردم گريه مى كرد، چنين آدمى نمى توانست در مقابل مشكلات دوام بياورد، و نتوانست."


ماخذ : http://www.jadidonline.com/story/07012008/almf/takhti_annivversary



۵ نظر:

  1. سهیل رحمانی۴/۲۶/۱۳۸۸

    کاش زنده بود و نامگذاری یکی از خیابانهای شهرش به نام خودش را می دید . روحش شاد

    پاسخحذف
  2. حیف که ما شیروانیها وقتی چیزی را از دست می دهیم یادش می کنیم مثل همین تپه باستانیمان معلوم نیست کدام آدم بی ریشه ایی بر روی آن جاده زد و به این حال و روزش انداختند صد برابر آن به امام غیبی رسیدند !!! این حکایت غم انگیز شهر ماست...

    پاسخحذف
  3. راحله مطهری ( فریمان )۴/۲۶/۱۳۸۸

    بزرگان تا زنده هستند دولتمردان از اونها بیشتر می ترسند وقتی بزرگان می میرند دولتمردان براشون هزار جور مصیبت خانه ! و مصیبت نامه برگزار می کنند .
    فردوسی رو یادتونه ؟ از این بزرگان ما کم نداریم .

    پاسخحذف
  4. علیرضا حسین زاده۴/۲۶/۱۳۸۸

    آقای عباس کاظمی حرف درستی فرمودند اتحاد و انسجام نیروهای شیروانی سبب عزت و آبادانی شیروان عزیز می گردد . اگر تنها به فکر انسجام و درک متقابل باشیم از این که یکی از همشهریان ما رشد یابد نمی ترسیم و بایکوتش نمی کنیم . برخورد ما با مرحوم لطیف هم نمونه بارزی از فقر فرهنگ تعامل بود اگر در هنگام زنده بودن او ، ارج می گذاشتیم و پاسش می داشتیم امروز عرق شرم بر پیشانیمان نمی نشست . یک شیروانی سرفراز بیش از آن که خودش سودی از آن ببرد شهر و دیارش را دارای ارزش و اعتبار می کند . با کار شایسته شورای شهر در نامگذاری معابر شهر به نام این عزیزان گام مثبتی برداشته شد که امید است ادامه یابد .
    برگذاری جلسات هم اندیشی و انعکاس خارجی آن در مورد تک تک بزرگان ما موجب تقویت موقعیت شهر عزیزمان می گردد .

    از شما عزیزان دست اندرکار این سایت هم بار دیگر قدردانی می گردد .

    پاسخحذف

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.