استاد علی بابا رستمی

در دامنه ارتفاعات كوهستاني پتله‌گاه شيروان روستاهاي متعددي وجود دارد كه يكي از آن‌ها خلاجلوست و استاد علي بابارستمي يكي از مطرح‌ترين نوازنده‌هاي دوتار و از بهترين خواننده‌هاي ابيات و اشعار حماسي در همين روستا به دنيا آمده است. پدرش استاد زال رستمي مردي آهنگر بوده كه ضمن آهنگري دوتار هم مي‌نواخته است. اهالي روستاي خلاجلو از ايل كرد بيچرانلو هستند كه عقايد پاك و ميهن دوستي آنها بر همگان آشكار است. علاقه به اسب، اسلحه و نواختن موسيقي و آواز در كوه‌هاي مرزي سرحد از علايق عمومي اين كوه‌نشينان صبور و آرام آريايي است



ساز رايج آنها عموماً ني و دوتار است كه به نوازنده ني «بليروان» و نوازنده دوتار «بخشي» مي‌گويند. دوتار اهالي سرحد شيروان داراي يازده پرده است و معتقدند دوتار، سازي بهشتي بوده و نوازنده آن نظر كرده خداوند است و علمي در اختيار دارد كه سايرين از آن بي‌بهره‌اند.



تفاوت خوانندگان كوه‌نشين در مناطق كوهستاني شيروان كه به سرحدي معروفند با ساير خوانندگان و نوازندگان خراسان در اجرا و انتخاب آهنگ‌هاست. نوازندگان سرحدي بيشتر به حماسي خواني توجه دارند و اشعار حماسي فراواني را اجرا مي‌كنند و حتي در عروسي‌ها هم از حماسي‌خواني دست برنمي‌دارند و حكايات و قصه‌هاي ديني و سرگرم كننده در مرتبه دوم قرار مي‌گيرد. سرآمد حماسي‌خوانان سرحد، علي بابارستمي است كه اينك از میان ما رخت بر بسته است. علي بابا رستمي از كودكي در سرحد شيروان با «عاشق‌ها» و بخشي‌هاي مطرحي آشنا شده كه در منزل پدرش استاد زال رستمي، آهنگي معروف سرحد، رفت و آمد داشتند چرا كه پدرش دوتار ساز خوبي هم بوده است. علي بابا با پرورش در چنين خانواده هنردوستي تصميم مي‌گيرد تا به هنر روي آورد. او دوتار و آموختن آن را ابتدا نزد پدر فرا مي‌گيرد و سپس به هنامه نزد رحيم‌خان مي‌شتابد تا از مكتب رحيم‌خان نيز بهره‌گيرد. رحيم‌خان پي به استعداد عجيب علي‌بابا مي‌برد و او را تحت تعليم قرار مي‌دهد و تمامي آهنگ‌ها را به علي‌بابا مي‌آموزد و واژه «بخشي» را به استاد علي بابا رستمي اعطا مي‌كند. گرفتن واژه بخشي از دست استادي چون رحيم‌خان بهادري كه سلطان دوتار ناميده مي‌شود عزم علي بابا رستمي را صد چندان مي‌نمايد تا تمامي آهنگ‌هاي سرحدي را جمع‌آوري و مكتوب نمايد. از اين‌رو علي بابا دست به كار مي‌شود و به تدريج متوجه مي‌شود كه روح شاعري و خودبندي در وجودش، او را از مراجعه به شاعران قديمي بي‌نياز ساخته است. او با احساس زيباي خود هنگامي كه دست به دوتار مي‌برد چون بلبلي مست بر دوتار پنجه مي‌ريخت و مي‌ناليد و مي‌خواند و جمع حاضر را ديوانه اشعار بي‌مثال خود مي‌نمود. گاه دوتار نوازي استاد علي بابارستمي ساعت‌ها طول مي‌كشيد و چه بسيار كساني كه آهنگ‌ها و اشعار او را به ذهن مي‌سپردند و يا يادداشت مي‌كردند و تشويق‌ها آنقدر از سوي مردم نثار علي بابا رستمي مي‌شد كه حتي با پنجه خون‌آلود هم به احترام حضور مردم دوتار را كنار نمي‌گذاشت. حماسه‌خوان سرحدي هر روز كه جوانتر مي‌شد شاهد اتفاقات تاريخي و تازه‌اي در سرحد بود. جواني علي بابا رستمي مصادف با وقوع حوادث تاريخي مهمي در سرحد شيروان بود

:

واقعه 1320 شمسي، قيام فرج‌الله خان سرحدي و اعلام خودمختاري در سر حد شيروان، نبرد سرداران با ژاندارم‌هاي رضا شاهي، ياغي شدن حبيب سردار زيارتي، عباس پهلوان دويني، حسن سردار ينگي قلعه، ماجراي قتل محمدتقي بك جريستاني، حمله تركمن‌ها به سرحد شيروان و


حماسه‌خوان سرحدي با ديدن اتفاقاتي كه در كنارش رخ مي‌داد نمي‌توانست آرام بگيرد و از اين‌رو منظومه‌هاي فراواني در بيان شجاعت و رشادت جوانان كُرد ايل خود سرود و توانست با نغمات مسحوركننده خود پيروزي و شادي را به ميان ايل خود بازگرداند. منظومه كردي او در جنگ خان سرحد با تركمن‌ها و روسي‌ها تا سالها قبل در سرحد در همه مجالس خوانده و در نوع خود زيبا و غرورآفرين است

.
آوازه علي‌بابا رستمي موجب شد تا سال 1340 توسط راديو خراسان دعوت شود كه مورد قبول استاد رستمي واقع مي‌شود و به مدت 15 سال با راديو خراسان همكاري نمود كه شايد صدها ترانه سرائيد و هر كدام شاهكاري ادبي شناخته مي‌شوند. قطعه «يان دشت» او اينك با گذشت پنجاه سال هنوز در اذهان مردم باقي مانده و هر جوان سرحدي در تنهائي سعي در تقليد آن دارد، ولي صداي علي بابا رستمي چيز ديگري است، صدايي گرم، رسا، و چنان مي‌خواند كه گوئي طبيعت و كوه‌هاي سر به فلك كشيده سرحد شنونده‌اش هستند

.
استاد رستمي از خاطراتش گفت: آنقدر دعوت مي‌شدم به مجالس كه ديگر شب و روز نداشتم اگر براي يك شب به روستائي دعوت مي‌شدم كارم به يك ماه مي‌كشيد چون مردم دست‌بردار نبودند و مي‌گفتند بخوان! ومن هم براي دل آنها مي‌خواندم و مي‌سرودم و در شادي و غم مردم شريك بودم. چه بسا كه بارها آهنگي سروده‌ام كه آن‌را تقديم مردم نموده‌ام. مثلاً سال 1325 بود كه ميهمان اهالي شركانلو بودم، زمستان بود و هوا بسيار سرد، جوان‌ها به كوه رفتند تا كبك شكار كنند. جواني تازه داماد هم همراه آنها رفته بود ولي متاسفانه راه را گم مي‌كند و در برف گير مي‌كند و دچار طوفاني مي‌شود و جان مي‌دهد. چون جنازه جوان پيدا شد و به روستا آوردند تا دفن شود من قطعه «مام، مام لَ چي مامَ» را سرودم كه معني آن در كوه تنها ماندم و جان دادم مي‌شود را ساختم كه هر وقت مي‌خواندم زن و مرد با صداي بلند به گريه مي‌افتادند و خودم نيز اشك‌هايم جاري مي‌شد… و يا در همين اواخر تاريخ انقلاب اسلامي را از 1342 تا 1357 هـ . ش به نظم كشيده‌ام و به كردي سروده‌ام و براي بعضي از شهداي ايل خود نيز شعر و سرود گفته‌ام كه دلم را تسلي و آرامش مي‌بخشند

.
از استاد علي بابا رستمي در مورد حضور در جشنواره‌ها سوال کردم گفت: «هيچ‌گاه دوتار را براي مسابقه برنداشته‌ام ولي 60 سال براي مردم و كوه‌ها و مردان سلحشور اين ديار دوتار نواخته‌ام كه همه مي‌دانند. سه دفتر شعر كردي و فارسي آماده چاپ دارم كه اگر خداياري كند به چاپ مي‌رسانم. ولي چيزي كه مرا رنج مي‌دهد فرار جوانان ما از ميراث گذشتگان است، ولي من دوتار را بهترين همدم و مونس خود مي‌دانم. جديداً شعري سروده‌ام كه مناظره من و دوتار است: با دوتار مناظره مي‌كنم هر دو از خود مي‌گوئيم در پايان دوتار پيروز مي‌شود چرا كه دوتار هنر است و هنر هيچ‌گاه نمي‌ميرد. ولي من از خاكم به خاك باز مي‌گردم

.
اگر نامي هم از من باقي بماند به واسطه اهميت هنر و معنويات است. حالا هم كه شما آمده‌ايد من و دوتار و شاهنامه و كوه پتله‌گاه جشن خوبي خواهيم داشت و شايد حافظ و فردوسي هم تا آخر شب به ما ملحق شوند!»


روحش شاد ویادش گرامی





دانلود Download


منبع: kurmanj.ir

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.