بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *بخشندگی*




- فرگرد بخشندگی


آرزو دارم روزی این حقیقت به واقعیت مبدل شود که همه‌ی انسان‌ها برابرند. (مارتین لوتر‌کینگ)

بر روی زمین چیزی بزرگتر از انسان نیست و درانسان چیزی

بزرگتر از فکر او. (همیلتون)

در روزگارنی که آدمی در دنیا ی کنونی خود دست به گریبان هزاران گونه مشکل وگرفتاری وخوبی وبدی های عصر جدید است گاه آدمی در اندیشه خود باین فکر میرسد که براستی دراین میان برای خود انسان چه چیزی باقی مانده ، که همچنان صورت اولیه خود را داشته باشد

وتغییر محسوس وبزرگی نکرده باشد باینکه در فرگرد روزهای سختی نیز گفتیم که حتی شکل مشکلات ومصائب زندگی ما تغییر کرده است وبسیاری از آنچه هست دیگر شکل اولیه خود را از دست داده،وحتی طرز تفکر ادمی نیز به صورتی سریع رو به رشد نهاده , خواسته ها وتوقعاتش

از دنیای پیرامون خود نیز گسترشی بزرگ داشته است


* این یک دوسه روز نوبت عمر گذشت

چون آب به جویبار وچون باد بدشت

هرگز غم این دوروز , مرا یاد نگشت

روزی که نیآمده است وروزی که گذشت

* خیام


وهمانگونه که خیام میفرماید درزندگی درهمه حال باید به این نگریست

که به چه می بایست ,بیشتر توجه داشت :

روزی که هست یعنی امروز !

و نه روزی که نیآمده است وروزی که گذشته است!

هرگز نیز نمی توانیم این مسئله را کتمان کنیم که در دنیای انسانی ما

« انسان » باهمان ذات ونهادی زاده میشود که قرن ها پیش بدنیا می آمده است

واگرچه اینک زمانی ست که طفل ما نیز با بسیار امکاناتی بزرگ میشود

که در گذشته شاید ناشناخته بود

اما آنچه می بایست در تمامی مراحل به آن دقت توجه داشته باشیم

« درون ماست ذات ماست وخواسته ی انسانی وعواطف واحساسات ما »

که همواره با پیشرفت دنیای امروز هم نیز, بازهرگز کسی قادر نخواهد بود

« احساسات پنجگانه » بشر را همراه با «احساسات درونی» او

به تنزل کشیده و(میل اورا به انسان بودن وبهره بردن از دنیای انسانی )

کم کرده یا دراو فروکش کند .


* نیکی وبد که در نهاد بشر است

شادی وغمی که در قضا وقدر است

باچرخ مکن حواله ,کاندر ره عقل

( چرخ ازتو هزار بار بیچاره تر است*

خیام*)!


البته شاید بسیاری از عادات انسانی ما نیز همراه با تجدد زندگی

شکل جدیدتری یافته باشد

اما نیاز انسان به عشق ,دوست داشتن ,عاطفه ,موردلطف و توجه قرارگرفتن

ونیاز به همبستگی ها وارتباطات انسانی

چیزیست که نهاد ما بی آن ,دچار دردواندوه میگردد

وهیچ کشف واختراعی قادر نیست قلب اندوه ی دیده بی مهری کشیده ای را

شاد سازد مگر به لطف ومحبت انسانیوهرآنقدر نیز از امکانات دنیا براین شخص فراهم آوریم

هرگز جایگزین احساس تنهائی واحساس ناشناخته ماندن وبی توجهی دیدن دراو

از بین نخواهد رفت.

ما حتی میشود گفت نیازمند این هستیم که دردنیای پیرامون خود

انسانهای دیگری را در احساس خوب وبد خود شریک کنیم

حتی نیازمند این هستیم که بدانیم انسان خوبی هستیم .

تمایل انسانی ما به اینکه حداقل نه درهمه دنیا , بلکه درنهایت سادگی

درخانواده ومحل پیرامون خود «انسانی خوب »شناخته شویم نیز ,

احساس غریزی ست وتمایل شدید درونی تمامی آدمیان!

گاه انسانهای بی عاطفه ای را , در زندگی مشاهده خواهیم کرد که براستی

بوئی از انسانیت نبرده اند, اما حتی آن شخص نیز نیاز خود را برای اینکه

اورا قبول داشته وحمد اورا گفته وباو توجه ومهر کنند

درمیان افرادی پیدا میکند که بنوعی به آنان جهت اینکار با امکاناتی که

از لحاظ کاری ومالی برآنان فراهم میکند جبران مینماید.

اگر کمی بدنیای پر سروصدای ستارگان دنیایا افراد تاجر

وبزرگانی از لحاظ مالی بزرگ نگاه کنیم چنین مسائلی را خواهیم دید .


«امروز» :


* دیروز گذشت ! فکر آنرا نکنیم !

با غصه ی آن سر به گریبان نکنیم

بر هرچه که طی شد وگذشته است دگر

زهری بدرون سینه و جان نکنیم

فردا که نیامده , «امروز» خوش است

ما توشه چرا پُر از همین «آن » نکنیم؟ (*آن=لحظه ی حال)

از لطف خدارسیده صد نعمت خوب

مااز چه زآن,سود فراوان نکنیم؟!

از « فرصت امروز » ببر بهره ی خویش

ما ازچه بخود« زمانه» آسان نکنیم

در وادی این سرای بی مهری دهر

مااز چه نگه به مهر « باران »نکنیم؟

خود نیز چو باران محبت باشیم ...

بخشندگی ولطف به احسان نکنیم؟!

دنیا که نمانده بر کسی , جان دلم

بّه هستی خود به غصه ویران نکنیم !

یارب , که « خوداو» مظهر احسان ووفاست

ما از چه سپاس او به ایمان نکنیم؟!


فرزانه شیدا


افرادی که نام برده شد اکثرا آنها انسانهای تنهائی هستند

که کمبودهای عاطفی خود را درمیان کسانی جستجو میکنند که طرفدار دارائی او هستند

وبااینکه دردرون میدانند که بیشترین چیزی که دیگران را به آنان جلب کرده است ,هدفی جز سود ومنفعت ندارد

اما احتیاج ونیاز به محبت دیدن ویا بهر شکلی محبت کردن را نیز

بدین شکل باز میخرند وبابت آن تن به هر بخششی نیز میدهند

که تا اینگونه خودرا ارضا شده از لحاظ احساس عاطفی ببینند .

اینگونه بخشندگی از آنرو که هدفی درست را دنبال نمیکند نمیتواند بر شخص گیرنده نیز اثر گذار باشد چرا که « بده , بستانی» همچون حقوق را میماند که شخص دهنده بر اساس سود خود میدهد شخص گیرنده نیز میداند چرا مورد لطف قرار گرفته است


((برای رسیدن به بلندای بخشندگی باید از آز وجود خویش بگذری . ارد بزرگ))

اینکه آدمی دوست داشته باشد دردوران بودن خود انسانی با قلبی رئوف بوده و دلی بخشنده داشته باشد درهمه گونه انسانی باهرنوع اخلاقیا ت وآداب وروسم وفرهنگی که در آن رشد کرده است , یکسان است و تنها تفاوت دراین است که فردی ممکن است در بروز احساس خویش استعداد بیشتری داشته باشد ودرکنار آن فردی دیگر حتی قادر به گفتن یا بروز احساس ساده خود نیز در طی روزبه حالتی بسیار ساده هم نباشد و حتی نتواند برای بازگوئی درون , کلامی پیدا کرده آنراباز بگوید .

اما چه این وچه آن انسان درمقام انسانی خویش هزاران راه حل برای ارضای درون عاطفی خود میتواند پیدا کرده وتوسط آن چه برای درون خود چه بر دیگری مثمر ثمر بوده و در طی زندگی خود انسانی باشد که همگان اورا بخوبی ولطف میشناسند وبراستی نیز چنین بودن جز بدست خود ما میسر نیست و یکی ازاین راه ها برای نشان دادن خوبی ومهربانی خود حتی به خود همین «بخشندگی » ست

(حمال دنیا * استاد شهریار)

چه خوبست دنیا واقبال دنیا

اگر خرج عقُبا کنی مال دنیا

کسی کو مواسات واحسان نداشت

به ادبارش انجامد اقبال دنیا

چو دنیا نخواهی به دنبال خود برُد

چه سود از دویدن بدنبال دنیا

ولی میتوان توشه ی آخرت کرد

همه مستغلات واموال دنیا

نه اموال تنها , که باخود توان بُرد

همه حرص وامال و امیال دنیا

برو ارز واسعار عُقبا طلب کن(عقُبا = عاقبت)

میآویز چندین به دلال دنیا

همه این جهانی شود آن جهانی

اگر جَستی از دام عُمال دنیا

به راهَ خدا, آنه چه انفاق کردی

برای تو آن ماند از مال دنیا

یگی پرده ی عبرتو سینمائی ست

به چشن من اوضاع واحوال دنیا

به خودآ که دنیا به آخر رسیده

منجم چه بد میزند فال دنیا

اگر حَملِ دنیا همین تا لب گور

خدایا چه بدبخت حمال دنیا


(حمال دنیا * استاد شهریار)


انسانی که دارای قلبی مهربان است از دیدن انسانهای دیگر درغم واندوه و یا گرفتاری

ومشکل همانقدر اندوهگین میشود که گوئی مشکل متعلق به خود اوست

واگر توانائی حل مشکل او را داشته باشد دریغ نخواهد کرد .

وچنانچه از عهده او این یاری بخشیدن ممکن نباشد آنگاه به هرآن راهی که قادر

به انجام آن باشد تلاش میکند ,تا راه حلی برای آن شخص بیابد ,

چرا که ازدیدگاه او این وظیفه ایست که بر گردن او بعنوان یک انسان گذاشته

شده است ونه تنها او که معتقد است تمامی انسانها موظفند

برای داشتن دنیائی بهتر ورزگاری راحت تر یاری دهنده یکدیگر باشند

((اگر آدمیان می دانستند بخشندگی چه داشته بزرگیست هیچ گاه از آن دوری نمی گزیدند . ارد بزرگ ))

همانطور که ارد بزرگ می گوید « بخشش انسانی» چیزی ست که با انجام آن ,چیزی را ازدست نخواهی داد بلکه درقبال آن , بسیاری چیزها از جمله محبت دیگران وارزش واعتباری عمیق رادر میان انسانها بدست خواهی آورد .

((بخشنده از دست نمی دهد او همواره در حال بدست آوردن است . ارد بزرگ))

عده ای در احساس وذهن خویش «بخشندگی »را جزئی از زندگی خود می دانند ودرباب آن چه باخود چه با دیگری حتی به سوال نیز نخواهند نشست

که ایا باید بخشنده بود یا خیر بلکه بی هیچ تفکری این را چون وظیفه ای انسانی

انجام داده ودرقبال آن چشمداشتی را نیز متوقع نیستند و هرگزمهربانی وخوبی را,ضعف خویش وبهانه ای برای درخطر بودن از سوی دیگران نمیدانند .
هرچند که دنیای امروز انقدر آلوده به ریا وبدطینتی ودروغ عده ای
آغشته شده است که گاه دیگر رنگ طبیعی وسبز وزیبای زندگی نیز
درنگاه آدمی قدرت خود نمائی پیدا نمی کند و بااینحال شخص رئوف وبخشنده اگرچه نمی بایست کسی باشد که دیگران

ازاو سواستفاده میکنند اما چنین انسانی گاه حتی میداند که بخشش به فردی, برای آن فرد انقدرها که ابراز میدارد ارزش درونی ندارد

ولی تنها برای اینکه بتواند ازاین امکان برخوردار باشد حتی حاضر است به هر شکلی که شده خودنمائی نماید تا ازاین احسان اوبرخوردار گشته و کار خود را راه بیاندازد اینکار را میکند!.


* (اسکات پک) دوست داشتن انسان‌ها به معنای دوست داشتن خود, به اندازه ی دیگری است


اما انسان بخشنده باوجود آگاهی براینکه این شخص انسانی لایق نیست بازهم قادر نیست

اورا بحال خود بگذارد و درمشکلی که برایش پیش آمده اورا رها کند,

چرا که چنین انسانهائی نه یکبار که بسیاری ازاوقات برای خود دردسر

فراهم میکنند وعلت ان است که هرگز به عاقبت اعمال خود اندیشه درستی

نداشته ودرانجام اعمال خود هرگز نقشه ای درست را پیش نمیگیرد

که انتهای آن افتادن به دردسر نباشد

* ( اگر طالب زندگی سالم و بالندگی‌رو می باشیم , بایدبه حقیقت عشق بورزیم. (اسکات پک


وبه چنین انسانهائی که بگونه ای ,هم مشکل خود, هم اطرافیان وهم جامعه ی

خود هستند تنها باید آموخت که ایستادن بروی پای خود ,دردرجه ی اول

خوشبختی خود اوست وباعث سربلندی وبی نیازی خود او:


- بهتر است روی پای خود بمیری تا روی زانو‌هایت زندگی کنی. (رودکی)


واین دوروزه زندگی را چه زیباست انسانی باشی که هم خود هم دیگران به او

افتخار میکنند تا شخصی که همیشه نیازمند یاری دیگریست.

- عمر آنقدر کوتاه است که نمی‌ارزد آدم حقیر و کوچک بماند. (دیزرائیلی)


شخص بخشنده نیز , فرد متقابل خود را می شناسد واگر یاری میدهد ازبزرگی درون

اوست نه از حماقت وسادگی او, اما بسیار این تصور در ذهن کوچک دیگران شکل میگیرد که

فلانی که انقدر راحت و بی هیچ پرسشی بمن کمک کرد, عجب آدم احمقی ست

یا شاید هم زیادی ساده! بی آنکه اینرا بداندکه در نگاه شخص بخشنده , تمامی آنچه

می بایست برملا باشد ,روشن وآشکار است واگر اینرا بروز نمیدهد ,از روی بزرگی

روح اوست وازاینکه به خرد کردن دیگری بخاطر مادیات زندگی لذت نمیبرد

واز خرد کردن دیگران دچار شعف نمیشود چراکه میداند آنکه نیازمند گشته بهردلیل

اگر راه درست تفکر را میدانست به چاه این گرفتاری نمی افتاد که نیازمند دیگری شود

وهیمن اورا بس که با عمل خود نمایانگر درون مایه وفکر خود نیز هست

انان عاقل بیهوده خود را بدردسر نمی اندازد ودرعین حال بسیاری از دردسرهای

انسان عاقل میتواند از سوی همان افراد نادانی باشد که اورا احمق تصور کرده اند

جذاب تراینکه اوهمه ی این چیزها را میداند وبه لبخندی میگذرد وانتظار میکشد روزی

برسد که عقل فرد مقابل خوداورا شرمنده سازد نه زبان او!

درواقع بخشندگان انسانهای بزرگی هستند که یاری وکمک درنهاد آنان چون

جزئی از وجود محسوب میشود بمانند اینکه انسان هوا را نفس میکشد

چراکه وجود آدمی به این هوا نیازمند است وبااینکه بخشنده نیازی
به بخشندگی ندارد اما نیاز اوست خود را در موقعیتی نبیند که
بداند میتوانست کمکی باشد ولی نکرد واهمیتی نداد
که این بااینکه مشکل او نیست که مشکل دیگران را حل کند
اما درد درون او خواهد بود , که اگر چینین کار نکند

((بخشندگان فرمانروایان بی تاج و تخت میانه مردمند . ارد بزرگ))


وعلت این است که او میداند چنانچه اوهم امروز بداد او نرسد
مشکلاتی که برای او پیش خواهد آمد فردا صد چندان خواهد شد
وشاید دیگر قابل جبران نبشاد وشخص بخشنده انان نیست که رضا براین باشدکه بداند ویاری نکند وشاهد فرورفتن آدمی حتی نا سپاس در پیرامون زندگی خود باشدچراکه اگرچه بظاهر اوست که به شخصی ناسپاس یاری میدهدوچیزی را از خود کم کرده بدیگری میخشد که در زندگی او نیز بی شک بودن مال وپولی هرچقدر دارا باز بی ثمر نیست ولی بااینحال آنچه او میبخشد بیش از بخشیدن چیزی مادیست او دل خود را در میان این بسته ی خدمت انسانی تقدیم کرده است وچنانچه فرد متقابل انسانی باشد که کمی نیز از انسانیت بو برده باشد


چیزی ساده تر از بزرگی نیست آری ساده بودن همانا بزرگ بودن است. (امرسون)


انسان حق شناس حتی اگر قادر به باز پرداخت این محبت نباشد از لحاظ معنوی

اما آنرا ارج نهاده واز خاطر نمیبرد که این شخص میتوانست

چون دیگران باو ومشکل او اهمیتی نداده

زندگی خود را بکند وبگذارد اونیز خود راه حلی بر مشکل خود بیابد

اواین اوست که می بایست دریابد درقبال دیگران همواره بخاطر

همه چیز میبایست حق شناس بود ودرعین حال بیش از هرکسی

برای شخص خود ارزش قائل شد وقدر دیگران را نیز در پیرامون خود دانست که

هرکه در دورادور ماست بی شک بی ثمر نیست ونمیبایست حتما

شخصی در کنار ما در زندگی ما

سوددهنده باشد که براو ارزشی قائل شویم

که گاه همانکه هرگز تصور نمیکردی برات دوا کننده دردی باشد

روزی میتواند نجات دهنده ی توباشد


* عشق یعنی اراده به توسعه خود با دیگری در جهت ارتقای رشد دومی. (اسکات پک)


ازاینرو انسانی که تا بدین حد دردرون خود انسان است هرگز چیزی را

زکف نداده که خود نیز میداند

درقبال دورن و وجدان ودر نزد خدواند خویش بیشتز سربلند است وارامتر

تا اینکه ببیند وبگذرد واهمیت نداده وبعد در دل نگران او باشد

براستی چنین انسانهائی در دنیا بسیار دچار شکست میشوند که

میبینند کمتر کسی دراین دنیا باقی مانده است که انسانیت را ارج نهاده

ولااقل درقبال خود ووجدان شخصی خود انسان باشد


روزن نجات*

__________________________


پایان حیات ما ملولی ست

هر زنده ملول ازاین حیات است

هرچیز مکّرری به پایان

تلخ است اگر چه خود نبّات است

تکرار که شد ملال زاید

دنیای توهم مکّررات است

جز تز کیه مقصدی دگر نیست

تا در نگری چه درممات است

مرگ که ازاو هراس داریم

تنها ره و روزن نجات است

( استاد شهریار)


بخشنده هرگز در قبال بخشش خود چیزی رااز کف نداده است

او بر بار بزرگی وانسانیت خویش
افزوده است وگیرنده با جوابی که پس از آن خواهد داد
نماینده انسان بودن خود است واینکه چقدرلیاقت
چنین لطف ومرحمتی را از سوی دیگری داشته است

((بخشندگی ، داشته است نه تباه شده . ارد بزرگ))

واگر انسانی باشد که ارج مینهد بی شک هرگز در زندگی یاری
بموقع شخص بخشنده را فراموش نخواهد کرد هرچند
که فراموش بکند با نکند بخشنده نیازی باین ندارد که
بیاد بماند یا پاسخی دریافت کند چراکه اگر جزاین بود انسانی بخشنده نبود

((مردم همواره گوش به ندای بخشندگان دارند . ارد بزرگ))


پایان فرگرد بخشندگی

¤¤¤¤¤¤¤

به قلم فرزانه شیدا

اسلو /نروژ


منبع : بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *بخشندگی*
http://greatorod.forumotion.ca/forum-f11/topic-t3-5.htm#25


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.