ادامه :
نابرده رنج گنج میسر نمی شود و تا انسان ازآنچه می آموزد استفاده ای نبرد دیگر دانستن یا ندانستن آن یا خواندن یا نخواندن کتابی و علمی و حرفه ای هرگز , به پشیزی هم نمی ارزد و اینکه بدانیم کتاب آرمان نامه ای هست و کتاب بعُد سومی بر پایه ی آن نوشته شده است نیز هیچ علم و دانشی را درپی نخواهد داشت اگر خوانده نشود وهیچ اندیشه ای را به فکر نمی برد اگر ندانی محتوای آن چیست یا بخوانی وتنها به دید انتقاد بخوانی که نویسنده ای این کتاب یک « زن » است و کسی و چیزی را بدون حتی آگاهی از محتوی متنی وکتابی به سردی کشیدن وبی ملاحظه نظریه ای بی خردانه ابزار داشتن نیز براستی ,حق انصاف نیست که به نوعی شاید دشمنی ست . آنهم با اندیشه هائی که اگر ارزش آنرا نمی دانند یا از آن بی خبرند یا نخوانده اند یا اصلا علاقه ای شاید بدن نیز ندارند, لااقل با مخالفت و دادن اظهار نظری نیز صرفنظر کنند وحداقل شاید بهترآن است که سکوت کنند, آنهم بخصوص در زمانی که هر یک از فرگرد های * ارد بزرگ وهریک جمله ی اندیشمندانه و فیلسوفانه ایشان خود معنائی از زندگی را دارد وتمامیت معنائی که می شد و می شود با آن به خوشبختی رسید و با آرامش و راحتی خیال همراه امید به خود و به زندگی توسط آن به قدرت فکر و نیروی اندیشه وخرد در زندگانی پی برد به آن رسیده و زندگی آرام و خوبی درآرامش و اندیشه های والا داشت. و با اینوصف حتی درمیان هزاران مشکلی که می تواند در طول زندگی گریبان گیر آدمی شود ,خود را شاد و آرم احساس کرد که خردمند به هرچیزی خود را نمیبازد و براحتی نیز از زندگی ناامید نمیشود ونیاز دانائی وخردمندی نیز داشتن دانش آن است . من اما درطی گردآوری همه ی آنچه برای آرمان نامه کنار گذاشته بودم , مطالب متنوع علمی ,اشعار شاعران واشعار خودم که با دقت وحساسیت فراوان برای نوشتن ودرکنارهم گذاشتن هریک از آنها استفاده برده هریک را بکار می بردم وساعات بیشماری را هم که بدون حتی استراحت وبا صرفنظر کردن از خوردن حتی غذای روزانه ام گذشت این واقعا بسیار برایم جالب بود که یکی از راه میرسید وبعد از مدتها که تعداد زیادی ازفرگردها به نشر درامده بود میپرسید این کتاب را شما خودتان مینویسید ؟ مطالبش را از کجا میاورید دیگری که بارها بر فرگردی خوانده یا نخوانده هزار تشویق کرد ودستی زده بود بناگاه میگفت تابحال فکرمیکردم مطالبی که مینویسید همه ترجمه از منابع گوناگون است ! شخصی دیگر از راه رسیده گفت مطلبی وکتابی نباید اینهمه طولانی باشد شخصی دیگر بناگاه باین تکیه کرد که هرچقدرهم کتاب مهم ,بهتراست اول بفکر خودت باشی بعد کتاب و من اگر درجای تو بودم نوشتن از* ارد بزرگ ونظریات ایشان را, تابحال صدباره رها میکردم وبخودم وزندگیم میرسیدم و... تنها چیزی که دراین میان بیش ازهمه احساس کردم این بود که من یک «زن» بودم ! یک « زن » بودم که مینوشت و مشکل هم همین بود وبس! نه هیچ چیز دیگر!که همه بخود اجازه میدادند برایش تعیین وتکلیف کنند که چگونه کار کند چگونه فکر کند چگونه بنویسد چطور عملکردی را دنبال کند و....
حس واقعی اینرا که چون زنی نویسنده هستم با اینگونه برخوردها روبرو میشوم با تمام دلم احساس کردم که بر اساس آن امده و بگویند: به زندگیت برس کارهای زندگی وفرزندانت مهمتر هستند سلامتی خودت را دریاب , یااین مطالب را ازکجا میاوری مگر درفکر تو چقدر مطلب میتواند وجود داشته باشد وتعجب دراینکه مگر مغزی میتواند اینهمه گفتنی را یکجا درخود جای دهد... همه وهمه این ها تاسف عمیق مرا برانگیخت تاسفی که برای آدمهای ناپخته جامعه ی خوداحساس کردم که دردیدگاه ایشان « زن» حرفی برای گفتن نداشت فکری برای فکر کردن ومغزی برای فهمیدن وشعوری برای درک واین شایددرمغز وفکر واندیشه ی بی خرد ایشان فقط به فقط از مغز مردانه ای برمیخواست! نه یک « زن» که حجم مغز او نیز کمیتی از حجم مغز ایشان نداشت وحتی شاید در دوران زندگی خود نسبت به هریک از همه ی این مدعیان ,تجربیاتی بیشتری داشت که برحسب گذر روزگار بدست آورده بود وایشان هیچگاه نمی توانستند یکی ازآنها را در زندگی تجربه کرده بر خود وافکار خویش این همه از مشکلات وسفرهای روزگار بیافزایند وروزانه با هزار ویک مردمی مواجه باشند که اگر از هر اقلیم و نژاد و دین و آئینی بودند لااقل به بیهوده سخن نمی گفتند و بکار دیگری نیز بی جهت کار نداشتند و به درون کار دیگران هم برای اظهار نظرهای بی مورد سرک نمی گشیدند و تفاوتی هم بین زن ومرد قائل نمی شدند و خود نیز امروزه وهنوز دربرابر تمامی مشکلاتی که از سر گذرانده ام با آنچه در پیرامون خود در زندگی درمیان انسانها دیده ام کمتر کسی را می بینم که بتواند با همه ی آنچه در روزگار تجربیات تلخ وشیرین من شد باز همچنان خودرا باتمامی شرایط قوی احساس کند وامیدواربا یک اعتماد بنفس کامل که من میدانم چه می کنم و از اینروست که اینکار را می کنم! اما این شخص هر که هست همینقدر که یک « زن» است حتما یکجای کار باید بلگند! حتما دراین کتاب نقصی هم هست یا زیادی احساساتی ست یا زیادی خودنما یا.....ای وای که اکنون نیز که کسی پیدا شده بود که آنرا در اختیار ایشان بگذارند حیف که « زن » بود و از دیدگاه « زن» نگاه میگرد که همان « زن» وجود و حضور و تربیت یک یک مردم عالم را در تمامی نسل ها بر عهده دارد و مرد اکثرا احساس فرمانروائی می کند! بی آنکه نصف تسلط ومقاومت « زن» را درخانه با فرزندان و با زندگی داشته باشد و اگر مهر و بخشش و گذشت و تفاهم همین « زن» در زندگی یاور و همراه وهمدل و همراه ایشان نیز نبود به هزارباره سقوط مردان را دیده ایم و این را نیز دیده ایم که مردان در ادامه زندگی در مشکلات روزمره , بیشتر خودرا می بازند و مایوس می شوند ولی همینقدر که «زنی» باسواد و بیسواد او را درخانه قبول داشته باشد و بر قدرت و فکر و اندیشه ی او ایمان داشته باشد بوده است که از این مرد کسی را ساخته و میسازد که درتصور خود نیز به باور نداشت که چنین و چنان قدرتی را برای اداره ی زندگی خود وهمسر و فرزندان خود داشته باشد و شاید حتی چنین مدیریتی را که امروز داشته است هرگز نداشت اگر که همسری حامی و پشت و یاور و همراه او نبود و دیده ایم و تاریخ نیز بارها ثابت کرده است که در پشت بزرگترین مردان دنیا همواره , زنی موفق ایستاده بود و ایستاده است و من جز تاسف بر این اندیشه اینگونه باوری بر مقام زن هیچ نمی توانم بگویم که لایق باشدبر اینگونه اندیشه هائی سراسر گرفته شده از جهل و نادانی که متاسفانه بعنوان یک انسان هم هنوز ارزش و مقام همین یک کلمه را نمی دانیم که «آدم و انسان»چه زن باشد چه مرد آدم است وتفاوتی میان این دو در مغز نیست وهزاران مطلبی را می توانم نمونه بیاورم که در بسیاری چیزها نیز شاید کم وکاستی های هر دو باهم درقانون هستی بر ترازوی بودن همواره ایشان را باهم برابر میکند و با هم به تکامل می رساند و فراموش نکنیم درنگاه خدا بین بنده ی زن و مرد او در آفرینش هیچ تفاوتی بر «انسانیت »هریک از ایشان قائل نگشته است که بخود اجازه بدهیم که ما تعیین کننده نقش خدا باشیم که کدامین برتر است و در واقع حق براین است که هرکه « انسان واقعی» باشد , برتر است مرد و زن بودن ایشان در دنیا و آخرت و نزد خداوند نیز تفاوتی نمی کند که به نسبت اعمال جواب آن پس خواهیم گرفت نه به نسبت جنیست!.
حاتم طایی را گفتند: از تو بزرگ همت تر در جهان دیده ای یا شنیده ای ؟
گفت : بلی ، روزی چهل شتر قربان کرده بودم امرای عرب را ، پس به گوشه
صحرا به حاجتی برون رفته بودم ، خارکنی را دیدم پشته فراهم آورده .
گفتمش : به مهمانی حاتم چرا نروی که خلقی بر سماط او گرد آمده اند ؟
گفت: هر که نان از عمل خویش خورد
منت حاتم طائى نبرد
وسرانجام در پایان کتاب« بُعد سوم آرمان نامه ی اُرد بزرگ» شامل یکصد و سیزده فرگرد و هفتصد و چهل و پنج فرمان از ارد بزرگ که کلام درکلام آن را با افتخاری در دل به شادی وهمراه با عشق به پایان بردم امید حق سخن را دراین کتاب ادعا کرده باشم ومورد استفاده ی علاقمندان نیز قرارگیرد
و این کتاب را با صمیمیت واحترام تقدیم میکنم به: دوست و استاد ارجمندم که درتمامی این راه زحمات بسیاری را همراه وهمپای من متحمل شده و زحمات شبانه روزی تدوین , گردآوری , تنظیم , ویرایش , طراحی جلد را با دوستی و محبت و همراهی و همکاری دلگرم کننده ای برعهده داشته اند و همچنین در پشتکار من و تشویق من در این راه نیز بسیار صمیمانه همراه و همگام با من بودند
لذا این کتاب "تقدیمی من": « فرزانه شیدا» : به جناب استاد«" آقای امیرهمدانی"»و به پاس زحمات بی دریغ و همراهی ایشان در رسیدن به انتهای این کتاب همواره و تا همیشه از ایشان کمال تشکر را دارم
همراه با تقدیم صمیمانه ترین احترام , خاطر نشان خواهم کرد که یاری این دوست وهمراه واستاد ارجمندم را هرگز از خاطر نخواهم برد .
نویسنده : فرزانه شیدا
اسلو ، نروژ - 1388
Orod Bozorg / Farzaneh Sheida
نابرده رنج گنج میسر نمی شود و تا انسان ازآنچه می آموزد استفاده ای نبرد دیگر دانستن یا ندانستن آن یا خواندن یا نخواندن کتابی و علمی و حرفه ای هرگز , به پشیزی هم نمی ارزد و اینکه بدانیم کتاب آرمان نامه ای هست و کتاب بعُد سومی بر پایه ی آن نوشته شده است نیز هیچ علم و دانشی را درپی نخواهد داشت اگر خوانده نشود وهیچ اندیشه ای را به فکر نمی برد اگر ندانی محتوای آن چیست یا بخوانی وتنها به دید انتقاد بخوانی که نویسنده ای این کتاب یک « زن » است و کسی و چیزی را بدون حتی آگاهی از محتوی متنی وکتابی به سردی کشیدن وبی ملاحظه نظریه ای بی خردانه ابزار داشتن نیز براستی ,حق انصاف نیست که به نوعی شاید دشمنی ست . آنهم با اندیشه هائی که اگر ارزش آنرا نمی دانند یا از آن بی خبرند یا نخوانده اند یا اصلا علاقه ای شاید بدن نیز ندارند, لااقل با مخالفت و دادن اظهار نظری نیز صرفنظر کنند وحداقل شاید بهترآن است که سکوت کنند, آنهم بخصوص در زمانی که هر یک از فرگرد های * ارد بزرگ وهریک جمله ی اندیشمندانه و فیلسوفانه ایشان خود معنائی از زندگی را دارد وتمامیت معنائی که می شد و می شود با آن به خوشبختی رسید و با آرامش و راحتی خیال همراه امید به خود و به زندگی توسط آن به قدرت فکر و نیروی اندیشه وخرد در زندگانی پی برد به آن رسیده و زندگی آرام و خوبی درآرامش و اندیشه های والا داشت. و با اینوصف حتی درمیان هزاران مشکلی که می تواند در طول زندگی گریبان گیر آدمی شود ,خود را شاد و آرم احساس کرد که خردمند به هرچیزی خود را نمیبازد و براحتی نیز از زندگی ناامید نمیشود ونیاز دانائی وخردمندی نیز داشتن دانش آن است . من اما درطی گردآوری همه ی آنچه برای آرمان نامه کنار گذاشته بودم , مطالب متنوع علمی ,اشعار شاعران واشعار خودم که با دقت وحساسیت فراوان برای نوشتن ودرکنارهم گذاشتن هریک از آنها استفاده برده هریک را بکار می بردم وساعات بیشماری را هم که بدون حتی استراحت وبا صرفنظر کردن از خوردن حتی غذای روزانه ام گذشت این واقعا بسیار برایم جالب بود که یکی از راه میرسید وبعد از مدتها که تعداد زیادی ازفرگردها به نشر درامده بود میپرسید این کتاب را شما خودتان مینویسید ؟ مطالبش را از کجا میاورید دیگری که بارها بر فرگردی خوانده یا نخوانده هزار تشویق کرد ودستی زده بود بناگاه میگفت تابحال فکرمیکردم مطالبی که مینویسید همه ترجمه از منابع گوناگون است ! شخصی دیگر از راه رسیده گفت مطلبی وکتابی نباید اینهمه طولانی باشد شخصی دیگر بناگاه باین تکیه کرد که هرچقدرهم کتاب مهم ,بهتراست اول بفکر خودت باشی بعد کتاب و من اگر درجای تو بودم نوشتن از* ارد بزرگ ونظریات ایشان را, تابحال صدباره رها میکردم وبخودم وزندگیم میرسیدم و... تنها چیزی که دراین میان بیش ازهمه احساس کردم این بود که من یک «زن» بودم ! یک « زن » بودم که مینوشت و مشکل هم همین بود وبس! نه هیچ چیز دیگر!که همه بخود اجازه میدادند برایش تعیین وتکلیف کنند که چگونه کار کند چگونه فکر کند چگونه بنویسد چطور عملکردی را دنبال کند و....
حس واقعی اینرا که چون زنی نویسنده هستم با اینگونه برخوردها روبرو میشوم با تمام دلم احساس کردم که بر اساس آن امده و بگویند: به زندگیت برس کارهای زندگی وفرزندانت مهمتر هستند سلامتی خودت را دریاب , یااین مطالب را ازکجا میاوری مگر درفکر تو چقدر مطلب میتواند وجود داشته باشد وتعجب دراینکه مگر مغزی میتواند اینهمه گفتنی را یکجا درخود جای دهد... همه وهمه این ها تاسف عمیق مرا برانگیخت تاسفی که برای آدمهای ناپخته جامعه ی خوداحساس کردم که دردیدگاه ایشان « زن» حرفی برای گفتن نداشت فکری برای فکر کردن ومغزی برای فهمیدن وشعوری برای درک واین شایددرمغز وفکر واندیشه ی بی خرد ایشان فقط به فقط از مغز مردانه ای برمیخواست! نه یک « زن» که حجم مغز او نیز کمیتی از حجم مغز ایشان نداشت وحتی شاید در دوران زندگی خود نسبت به هریک از همه ی این مدعیان ,تجربیاتی بیشتری داشت که برحسب گذر روزگار بدست آورده بود وایشان هیچگاه نمی توانستند یکی ازآنها را در زندگی تجربه کرده بر خود وافکار خویش این همه از مشکلات وسفرهای روزگار بیافزایند وروزانه با هزار ویک مردمی مواجه باشند که اگر از هر اقلیم و نژاد و دین و آئینی بودند لااقل به بیهوده سخن نمی گفتند و بکار دیگری نیز بی جهت کار نداشتند و به درون کار دیگران هم برای اظهار نظرهای بی مورد سرک نمی گشیدند و تفاوتی هم بین زن ومرد قائل نمی شدند و خود نیز امروزه وهنوز دربرابر تمامی مشکلاتی که از سر گذرانده ام با آنچه در پیرامون خود در زندگی درمیان انسانها دیده ام کمتر کسی را می بینم که بتواند با همه ی آنچه در روزگار تجربیات تلخ وشیرین من شد باز همچنان خودرا باتمامی شرایط قوی احساس کند وامیدواربا یک اعتماد بنفس کامل که من میدانم چه می کنم و از اینروست که اینکار را می کنم! اما این شخص هر که هست همینقدر که یک « زن» است حتما یکجای کار باید بلگند! حتما دراین کتاب نقصی هم هست یا زیادی احساساتی ست یا زیادی خودنما یا.....ای وای که اکنون نیز که کسی پیدا شده بود که آنرا در اختیار ایشان بگذارند حیف که « زن » بود و از دیدگاه « زن» نگاه میگرد که همان « زن» وجود و حضور و تربیت یک یک مردم عالم را در تمامی نسل ها بر عهده دارد و مرد اکثرا احساس فرمانروائی می کند! بی آنکه نصف تسلط ومقاومت « زن» را درخانه با فرزندان و با زندگی داشته باشد و اگر مهر و بخشش و گذشت و تفاهم همین « زن» در زندگی یاور و همراه وهمدل و همراه ایشان نیز نبود به هزارباره سقوط مردان را دیده ایم و این را نیز دیده ایم که مردان در ادامه زندگی در مشکلات روزمره , بیشتر خودرا می بازند و مایوس می شوند ولی همینقدر که «زنی» باسواد و بیسواد او را درخانه قبول داشته باشد و بر قدرت و فکر و اندیشه ی او ایمان داشته باشد بوده است که از این مرد کسی را ساخته و میسازد که درتصور خود نیز به باور نداشت که چنین و چنان قدرتی را برای اداره ی زندگی خود وهمسر و فرزندان خود داشته باشد و شاید حتی چنین مدیریتی را که امروز داشته است هرگز نداشت اگر که همسری حامی و پشت و یاور و همراه او نبود و دیده ایم و تاریخ نیز بارها ثابت کرده است که در پشت بزرگترین مردان دنیا همواره , زنی موفق ایستاده بود و ایستاده است و من جز تاسف بر این اندیشه اینگونه باوری بر مقام زن هیچ نمی توانم بگویم که لایق باشدبر اینگونه اندیشه هائی سراسر گرفته شده از جهل و نادانی که متاسفانه بعنوان یک انسان هم هنوز ارزش و مقام همین یک کلمه را نمی دانیم که «آدم و انسان»چه زن باشد چه مرد آدم است وتفاوتی میان این دو در مغز نیست وهزاران مطلبی را می توانم نمونه بیاورم که در بسیاری چیزها نیز شاید کم وکاستی های هر دو باهم درقانون هستی بر ترازوی بودن همواره ایشان را باهم برابر میکند و با هم به تکامل می رساند و فراموش نکنیم درنگاه خدا بین بنده ی زن و مرد او در آفرینش هیچ تفاوتی بر «انسانیت »هریک از ایشان قائل نگشته است که بخود اجازه بدهیم که ما تعیین کننده نقش خدا باشیم که کدامین برتر است و در واقع حق براین است که هرکه « انسان واقعی» باشد , برتر است مرد و زن بودن ایشان در دنیا و آخرت و نزد خداوند نیز تفاوتی نمی کند که به نسبت اعمال جواب آن پس خواهیم گرفت نه به نسبت جنیست!.
حاتم طایی را گفتند: از تو بزرگ همت تر در جهان دیده ای یا شنیده ای ؟
گفت : بلی ، روزی چهل شتر قربان کرده بودم امرای عرب را ، پس به گوشه
صحرا به حاجتی برون رفته بودم ، خارکنی را دیدم پشته فراهم آورده .
گفتمش : به مهمانی حاتم چرا نروی که خلقی بر سماط او گرد آمده اند ؟
گفت: هر که نان از عمل خویش خورد
منت حاتم طائى نبرد
وسرانجام در پایان کتاب« بُعد سوم آرمان نامه ی اُرد بزرگ» شامل یکصد و سیزده فرگرد و هفتصد و چهل و پنج فرمان از ارد بزرگ که کلام درکلام آن را با افتخاری در دل به شادی وهمراه با عشق به پایان بردم امید حق سخن را دراین کتاب ادعا کرده باشم ومورد استفاده ی علاقمندان نیز قرارگیرد
و این کتاب را با صمیمیت واحترام تقدیم میکنم به: دوست و استاد ارجمندم که درتمامی این راه زحمات بسیاری را همراه وهمپای من متحمل شده و زحمات شبانه روزی تدوین , گردآوری , تنظیم , ویرایش , طراحی جلد را با دوستی و محبت و همراهی و همکاری دلگرم کننده ای برعهده داشته اند و همچنین در پشتکار من و تشویق من در این راه نیز بسیار صمیمانه همراه و همگام با من بودند
لذا این کتاب "تقدیمی من": « فرزانه شیدا» : به جناب استاد«" آقای امیرهمدانی"»و به پاس زحمات بی دریغ و همراهی ایشان در رسیدن به انتهای این کتاب همواره و تا همیشه از ایشان کمال تشکر را دارم
همراه با تقدیم صمیمانه ترین احترام , خاطر نشان خواهم کرد که یاری این دوست وهمراه واستاد ارجمندم را هرگز از خاطر نخواهم برد .
نویسنده : فرزانه شیدا
اسلو ، نروژ - 1388
Orod Bozorg / Farzaneh Sheida
| ||||
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.