دوست دارید در آینده چه کاره شوید؟
<دوست دارید در آینده چه کاره شوید؟>. این موضوع آشنای انشاء را سالها و چندین بار در کلاسهای درس تکرار کردیم تا سرانجام دیپلم گرفتیم و وارد دانشگاه شدیم. شاید خیلی دقیق یا دمان نباشد اما خوب میدانیم که با نامهای <خانم دکتر> و <آقای مهندس> سالها پیش از آنکه بتوانیم مداد به دست بگیریم، خو گرفتیم.
یک روز به عشق معلمان خود دوست داشتیم معلم شویم؛ روز دیگر خود را در جامه سفید پزشکی خانم دکتر دیدیم و فردای آن، کلاه مهندسی به سر گذاشتیم و شدیم آقای مهندس.
این میان به راستی کمتر کسی در میان ما پیدا میشد که دوست داشته باشد یک خیاط ماهر، یک مکانیک زبردست یا آرایشگر حاذق باشد.
یادم هست، پسرخالهام در دنیای کودکی خود عاشق ماشین بود و دوست داشت راننده اتوبوس شود و بهتر از آن باز یادم هست که خالهام چهقدر تلاش کرد تا این فکر را از ذهن او بیرون بیاورد که حق ندارد به غیر از مهندس شدن به چیز دیگری فکر کند.
و حال پسرخالهام نه راننده اتوبوس است و نه مهندس! یک فوق لیسانس جویای کار است که خودش هم فراموش کرده <دوست داشت در آینده چه کاره شود؟>!
انتخاب رشته تحصیلی
به دنبال زمزمههایی که درخصوص آینده تحصیلی و شغلیمان از کودکی میشنویم و برنامههای برگرفته از آرزوهای اطرافیانمان که دامنه آن موفقیت آینده و سربلندی خانوادهمان را به دنبال خواهد داشت، اولین انتخاب جدی تحصیلی و شاید شغلی ما در سال اولین دبیرستان اتفاق میافتد. گرچه این انتخاب درگذشته، در بدو ورود به مقطع دبیرستان صورت میگرفت اما پس از تغییر نظام قدیم آموزشی به نظام جدید ترمی واحدی و پس از آن سالی واحدی، انتخاب یک رشته از شاخههای نظری، فنی، حرفهای و کار و دانش پس از گذران سال اول دبیرستان اتفاق میافتد. هدف این سیستم آشنایی نسبی دانشآموزان، خانوادهها، کادر آموزشی و مشاورین دبیرستان با علایق و استعدادهای دانشآموز است. با این حال باز هم دیده میشود که در بسیاری از موارد، انتخاب رشته، تحصیلی، بدون توجه به واقعیتهای موجود و تنها بر مبنای آیندهنگریهای احساسی و چه بسا زودگذر صورت میگیرد.
نسرین، دانشآموز سال سوم دبیرستان که در رشته تجری تحصیل میکند و قصد دارد در مقطع پیشدانشگاهی در رشته گرافیک ادامه تحصیل دهد، میگوید: من از همان ابتدا به هنر علاقهمند بودم و دراین زمینه هم به خوبی توانسته بودم استعدادهای خود را نشان دهم. اما با اصرار خانوادهام رشتهای را انتخاب کردم که به هیچ وجه مطابق با خواست، علاقه و استعدادم نبود و طی این سالها، فاصلهای که میان من و هنر افتاد، باعث شد تا هر روز روحیهام را بیشتر از دست دهم و دچار افت شدید تحصیلی شوم. با این وجود بالاخره تصمیم قاطعانه خود را گرفتم و مشاورین مدرسه نیز توانستند پدر و مادرم را متقاعد کنند که من در رشته گرافیک ادامه تحصیل بدهم.
مهترین عامل موفقیت در انتخاب
<همه شما کار میکنید و کوشش مینمایید اما متوجه باشید هرکس برای کاری که آفریده شده، لایقتر است و آن را به سهولت و آسانی انجام میدهد.>
شهرزاداکینچی، کارشناس ارشد روانشناسی و مشاور مدارس تهران صحبتهای خود را با این حدیث از پیامبر گرامی اسلام(ص) آغاز میکند و میگوید: صلاحیت طبیعی افراد از ارکان مهم موفیت آنها در طول دوران زندگی به حساب میآید. دستگاه آفرینش همه انسانها را به صورت یکنواخت نیافریده و در همه موجودات، تواناییهای خاصی جای گرفته تا چرخهای زندگی فردی و اجتماعی از به هم پیوستن آنها بچرخد. اما پارهای از شکستهای انسان معلول انصراف او از طبیعت خود است که موجب میشود تا از کارهایی که برازندگی آنها را دارد، سرباز زند.
وی سپس ادامه میدهد: سختترین ضربه بر کامیابی یک دانشآموز این است که بدون توجه به استعدادهای خود و بدون مطالعه دقیق، رشتهای را تعقیب کند که ذوق آن را ندارد.
این کارشناس درخصوص اهمیت مطالعه در انتخاب رشته میگوید: موضوع انتخاب شغل و به دست آوردن موقعیت مناسب شغلی و اجتماعی یکی از مهمترین مسائل نسل جوان است، اما بعضی از جوانان در این باره دچار تخیلات میشوندوبدون توجه به استعداد طبیعی خویش وارد رشته یا شغلی میشوند که شایسته آن نیستند و بیجهت قسمتی از عمر خود را هدر میدهند.
این مشاور تحصیلی درخصوص شیوه انتخاب رشته در دبیرستانهای کشور، توضیح میدهد: این انتخاب با توجه به نظر دانشآموز، اولیای او، نمرات دروس اختصاصی و دو تست هوش و رغبتسنجی انجام میشود، اما این مجموعه برنامهها در حالی صورت میپذیرد که آگاهیهای لازم به دانشآموزان و والدین آنها ارائه نمیشود.
اکینچی معتقد است که انتخاب رشته پس از پایان سال اول مقطع دبیرستان نه تنها در شکلگیری انتخابی درست مؤثر نیست بلکه موجب وارد آمدن فشار بر دانشآموزان و حتی مدرسهگریزی عدهای از آنان میشود.
وی در این باره میگوید: سال اول دبیرستان، تلفیقی از دروس تجربی، انسانی و ریاضی، آن هم با حجم سنگین مطالب است و این دوره نه تنها کمکی برای دانشآموزی که مقاطع ابتدایی و راهنمایی را پشتسر گذاشته نیست بلکه برای او اضطراب و آشفتگی نیز به همراه دارد.
وی در حالی که معتقد است اطلاعرسانی درخصوص آینده شغلی نباید تنها به سال اول دبیرستان محدود شود، اضافه میکند: این آگاهیها باید در تمام دوران تحصیل و از طریق خانواده، مدرسه و رسانهها انجام بگیرد.
اکینچی از سوی دیگر با اشاره به ضعف آگاهیهای عمومی میگوید: ما در مدارس، مشاوره تحصیلی به معنای واقعی نداریم که بیشترین مشاوران ما، مشاوره رفتاری و روانی انجام میدهند واطلاعات آنها در سایر حوزههایی که بخش تعریف شدهای از وظایف آنان است، به روز نیست.
کابوس تحصیل
آمارها نشان میدهد که همه ساله به طور میانگین، 25 درصد دانشجویان سال اول یا دوم دانشگاه، متقاضی تغییر رشتهاند و از این میان فقط به درخواست تعداد انگشت شماری از آنها، آن هم با مشکلات عدیده موافقت میشود و بقیه این گروه از دانشجویان یا مجبور به انصراف میشوند و یک سال از شرکت در آزمون سراسری محروم میگردند و یا با بیعلاقگی و دلزدگی در برزخ خواندن و نخواندن، ادامه تحصیل میدهند.
در نهایت نیز فقط معلوماتی در حد یک مدرک کسب میکنند که نه برای خود آنها و نه برای جامعه تأثیر مثبتی در بر نخواهد داشت.
بسیاری از این دانشجویان کسانی بودهاند که هنگام انتخاب رشته فقط به فکر راهیابی به دانشگاه بودهاند و بدون تحقیق و بررسی و تنها با توجه به رتبه، جو جامعه و یاحتی خواست اطرافیان انتخاب رشته کردهاند.
این جوانان قطعاً نمیدانستند تحصیل در رشتهای که به آن علاقه ندارند چه کابوس وحشتناکی است.
علاقه یا بازار کار؟
غزل حسینیپور، فارغالتحصیل مقطع کارشناسی ارشد رشته ادبیات درباره علت گرایش دانشجویان به رشتههای خاص دانشگاهی و سرکوب کردن علایق و توانایی آنها میگوید: در بسیاری از موارد، رشته مورد علاقه دانشجو کاربردی از نظر شغلی ندارد. بنابراین او ترجیح میدهد در رشتهای تحصیل کند که مورد توجه بازار کار است.
او معتقد است، انتظارات مسئولان، جامعه، دانشآموزان و دانشجویان باید عوض شود و همانند کشورهای غربی در کشور ما پژوهش و تحقیق نیز مورد توجه قرار گیرد تا بسیاری از دانشجویان با رغبت به سمت رشتههای پژوهشی و علوم پایه پیش بروند.
در جامعه ای که پژوهش مورد توجه نیست و مقاله و پایان نامه مورد خرید و فروش قرار میگیرد، چه توقعی میتوان داشت که دانشجویان با رغبت به سمت این رشتهها بروند؟ این در حالی است که در جامعه ما تنها رشتههای خاصی که از شهرت برخوردارند مورد توجه هستند.
وی با اشاره به یکی از تجربیات خود میگوید: بارها اتفاق افتاده با مواردی برخورد کردهام که فردی با مدرک تحصیلی غیرمرتبط حتی مهندسی و فنی به عنوان ویراستار در یک مجموعه مشغول به کار است و وقتی پرسوجو کردم، متوجه شدم این شبهه وجود دارد که تواناییهای دانشجویان و فارغالتحصیلان برخی رشتهها در همه زمینهها بالاست. با این وضعیت نمیتوان بیش از این توقع داشت که بسیاری از دانشآموزان فقط با این هدف درس میخوانند که بتوانند وارد دانشگاه شوند.حال در هر رشتهای که قبول شدند چندان اهمیتی ندارد و بعد در کلاس، وقت خود را به طریقی بگذرانند، امتحانات را به هر نحوی سپری کنند و سرانجام یک مدرک تحصیلی بگیرند.
مریم زاهدی، فارغالتحصیل رشته مهندسی کشاورزی که جویای کار است، میگوید: وظیفه نظام آموزشی این است که نیازهای جامعه را بشناسد و براساس آن، ظرفیتها و امکانات لازم را فراهم کند.
در جامعه ما به جرات میتوان گفت که آینده یک جوان، اعم از بحث اشتغال، ازدواج و مانند آن، تحت تأثیر مدرک است. مدرک در جامعه ما بخشی از هویت اجتماعی هر فرد محسوب میشود و مدرکی که منجر به اشتغال نشود، موجب کاهش عزّت نفس او میگردد.
وی آنگاه این گونه ادامه میدهد: اگر نیازها شناخته شود و با توجه به آنها دانشجویان پرورش داده شوند، علاوه بر این که از نیروی جوان به نحو مطلوب استفاده میشود، از حجم بیکاری نیز که یکی از معضلات فراگیر و رو به رشد جوانان است، کاسته خواهد شد. مگر میشود طی این همه سال جامعه ما فقط به پزشک یا مهندس نیاز داشته باشد؟
مدرک یا تخصص؟
دکتر مصطفی اقلیما، استاد دانشگاه، از مدرکگرایی به عنوان یک معضل اجتماعی یاد میکند و میگوید: در جامعه ما ارزش افراد براساس مدرک آنهاست و تخصص، اطلاعات و تجربه چندان مورد توجه نیست.
در این جامعه هر چه تعداد مدرک تحصیلی فرد بیشتر یا مدرک او بالاتر باشد، این تلقی وجود دارد که آن فرد بیشتر میفهمد. به همین دلیل است که هر روز شاهد راهاندازی دانشگاههایی هستیم که کارکرد آنها منحصر به تولید مدرک است و انتقال دانش، اطلاعات و علمآموزی در آنها اهداف گمشدهای هستند.
این استاد دانشگاه با بیان اینکه دنیای امروز، دنیای آموزش و تخصص است، ادامه میدهد: امروزه دیگر نمیتوان وردست یک استاد، حرفهای را آموخت. همه حرفهها تخصصی شدهاند و لازم است که برای همه آنها دورههای آموزشی برگزار شود، امّا هدف از گذران این دوران باید یادگیری باشد، نه ارائه مدرکی که هیچ پشتوانه عملی به دنبال نداشته باشد.
دکتر اقلیما معتقد است: تمام مشکلات ما ناشی از عدم اجرای قانون است. یک مثل معروف میگوید: با بدترین قانون میتوان زندگی کرد، امّا بیقانونی هرگز. شاید قوانین ما ایرادهایی داشته باشند، امّا بسیاری از همین قوانین نیز ضابطه اجرایی ندارند. به عنوان مثال اگر به آگهیهای استخدام نگاه کنیم، میبینیم که برای بسیاری از عناوین شغلی از رشتههای غیرمرتبط دعوت به کار میشود.
آگاهی و انتخاب
در بحث تفاوت میان انسان و سایر جانداران همواره بحث اراده، اختیار و انتخاب مورد توجه قرار گرفته و میگیرد. اما آنچه در میان نوع بشر معیار تفاوتهاست، نوع انتخاب و پشتوانه منطقی آن است.
انسان موجودی است انتخابگر. این انتخاب بخشی از هویت اوست که به جرات میتوان گفت هر روز و هر لحظه با هر پدیدهای او را وا میدارد که بیندیشد و از میان گزینههای موجود، بهترین را به زعم خود انتخاب کند. این انتخاب میتواند از یک موضوع کاملاً ساده آغاز شود:
اینکه برای ناهار چه غذایی بخوریم؟ تا انتخابهایی که تأثیر طولانی مدّت آن تمام جنبههای زندگی انسان را تحت تأثیر قرار میدهد. امّا گاهی معیارهای انتخاب انسان به اندازهای دچار سادهانگاریهای فردی و اجتماعی میشود که تبعات ناشی از آن ممکن است به علّت فراگیری، امری کاملاً عادی تلقی شود. ارد بزرگ معتقد است آگاهی هدف را نزدیک می کند و از دوباره روی بازمان می دارد .
باید آگاه بود که تکیهبر اصل <آزمون و خطا> به عنوان یکی از شیوههای غیرقابل اعتماد دستیابی به موفقیت در بسیاری از موارد میتواند یأس و افسردگی به دنبال داشته باشد و گاه نیز غیرقابل جبران باشد. اگر چه نباید فراموش کرد که با توجه به پیچیدگیهای امروز، هر انتخابی نیازمند آگاهی، مشورت و آیندهنگری است که تنها بخشی از آن وابسته به فرد و بخش دیگر نیازمند آگاهیهایی است که از سوی مراجع ذیصلاح باید ارائه شود.
نگاهی به ریشههای مدرک گرایی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.