ارزش سلا‌مت روان

هر چقدر پس انداز خود را انباشته کنید، به همان میزان از حساب ذهنتان برداشت‌ ‌خواهید کرد. همه ما پیش از به اجرا در آوردن برنامه‌های زندگیمان مدت‌ها آن را در‌ ‌ذهنمان پرورش می‌دهیم و حتی چه بسا سال‌ها تصویرکاری را در ذهنمان نگه می‌داریم تا‌ ‌شرایط موافق پیش آید و آن را عملی سازیم.‌‌ ‌

اغلب افراد می‌پرسند: <بعد از آنکه درباره آرزو و هدف مورد نظرم فکر کردم، دیگر‌ ‌چه کار باید بکنم> پاسخ بسیار ساده است. شما باید تمام کارهایی را که برای تحقق‌‌ ‌آرمان خود لازم می‌دانید انجام دهید. این را بدانید اعمال ما پاسخ و واکنش اتوماتیک‌ ‌تحرکات عمیق روح و احساس و اعتقادات باطنی ما می‌باشد.‌‌

‌ ‌برای دور کردن ترس و هراس از خود، حواستان را خوب جمع‌ ‌کنید و فکر خود را بر روی مشکلتان خوب متمرکز نمایید و سعی کنید با شعور روشن خود‌ ‌مشکلتان را حل کنید و چنین تصور کنید که مشکلتان حل شده و از این بابت احساس شادی و‌‌ ‌شعف می‌کنید‌.‌

اما برای داشتن یک تصویر ذهنی خوب چندین شرط لازم است که در زیر به آنها اشاره‌‌ ‌مختصری خواهیم داشت‌.

‌تلقین: تمام اعمال و رفتار ما نتیجه افکارمان می‌باشد، به عبارتی <فکر> پیش از <‌‌رفتار> به حرکت در می‌آید. البته اگر هدف مشخص باشد، راه‌های رسیدن به آن نیز مشخص‌ ‌خواهد بود.

ایمان به هدف و سپردن آن به ذهن باعث می‌شود که ضمیر ناخودآگاه به راه‌‌‌ ‌ها و وسائل نیل به آن هدف توجه بیشتری نشان بدهد. با شناسایی عملکرد روح و ذهن خود‌ ‌به این نتیجه می‌رسید که خود تنها منجی خویش هستید و سرنوشتتان بستگی به طرز فکر و‌ ‌احساستان دارد و سلامتی، تندرستی را برایتان به ارمغان خواهد آورد. فکر بی‌نیازی،‌ ‌غنا و ثروت، تلقینات و افکار بد، شادابی و تحرک را از شما می‌گیرد و با‌‌ افسردگی ‌‌و خمودگی مبادله می‌کند. یک تلقین منفی (مثلاً فقر) به خودی خود قدرت ندارد، اما قدرت واقعی در فکر و‌ ‌احساس شخص قرار دارد. باید ذهن را از باورهای نادرست،‌‌ ترس ‌‌و‌ ‌اضطراب ‌‌، شک و‌‌ وسواس ‌‌پاک کرد و شادمانی‌ ‌و‌‌ موفقیت ‌‌و‌‌ امید ‌‌و‌‌ آرامش ‌‌را به سر راه داد.‌‌

گذشته را به دست فراموشی بسپارید

همه ما در زندگی شکست‌هایی داشته‌ایم و چه بسا‌ ‌سختی‌ها و ناکامی‌های زندگی چنان به ما فشار آورده‌اند که ما را به طور کلی از‌ ‌زندگی ناامید کرده‌اند. به قول ارد بزرگ : کاویدن در غم ها ما را به خوشبختی نمی رساند .

گاهی اوقات صبر بهترین درمان است. به خاطر داشته باشید که‌ ‌بیشتر کارها به زمان احتیاج دارد. گذشت زمان تلخ ترین شکست‌ها را به یک پیروزی‌ ‌شیرین تبدیل کرده است. اگر به وجود یک عقل کل که تمام کائنات را می‌گرداند، باور‌ ‌داشته باشیم، این حقیقت بزرگ را از یاد نخواهیم برد که قانون هستی تمام افراد بشر‌ ‌را به نحوی مورد حمایت و پشتیبانی قرار می‌دهد و بنابراین نباید هیچ هراسی از بابت‌ ‌شکست، ورشکستگی، بیماری و غیره داشته باشیم. ما برای‌‌ حل مشکلات ‌‌و مسائل زندگی‌ ‌خود باید کار خود را به قدرت روحی و عقل خویش بسپاریم.

بنابراین هر روزی که به‌ ‌مشکلی برخوردید، این جمله را پیش از خواب با خود تکرار کنید و آن را به ضمیر باطن‌ ‌خویش بسپارید: <من در نهایت آرامش به خواب می روم. من این کار را به عقل و خردم می‌ ‌سپارم و خود او جواب را پیدا خواهد کرد.> پس از آن‌‌‌ راحت ‌‌بخوابید. هیچگاه با‌ ‌پیدا شدن کوچکترین مشکلی در زندگی ناامید نشوید. فراموش نکنید که خورشید از پس‌ ‌ابرهای تیره سر از افق بر خواهد آورد و همه جا را تابناک خواهد کرد.

‌‌در ضمیر خود شادی و امید را جای دهید

‌همیشه این نکته را به خاطر داشته باشید که بانک ضمیر باطن ما سود کلانی بابت‌ ‌سرمایه‌گذاری به شما خواهد داد. اما‌‌ شاد‌‌ی،‌‌ عشق‌‌،‌‌ آرامش‌‌، مهربانی، راستگویی و‌ ‌صفات پسندیده سرمایه های شما در این بانک هستند. هرگاه خواستید برای مشکلتان راه‌ ‌حلی بیابید، درباره آن خوب فکر کنید و البته سعی کنید افکارتان مثبت باشد نه منفی. بیشتر ترس و هراس ما در زندگی ناشی از برداشت غیر اصولی و ناصحیح ما از مسائل زندگی‌ ‌است.‌‌

بنابراین برای دور کردن ترس و هراس از خود، حواستان را خوب جمع کنید و فکر خود‌ ‌را بر روی مشکلتان خوب متمرکز نمایید و سعی کنید با شعور روشن خود مشکلتان را حل‌ ‌کنید و چنین تصور کنید که مشکلتان حل شده و از این بابت احساس شادی و شعف می‌کنید.‌‌

ایده‌های نو و مثبتی در زندگی داشته باشید‌ ‌

ضمیر باطن انسان پر از طرح‌ها و نقشه‌هایی است که آماده است تا به درخواست شخص‌ ‌آن را از اعماق ذهن او به سطح شعور بیاورد. در این فرآیند با وجود هرگونه دگرگونی و‌ ‌تغییرات خارجی، ضمیر باطن به فعالیت خود ادامه می‌دهد. بنابراین اگر در ضمیر باطن‌ ‌خود ایده‌‌ ثروت ‌‌را جای‌ ‌دهید، یقین داشته باشید هرگز محتاج پول نخواهید شد. اگر فکر می‌کنید که پول ندارید‌ ‌و یا گرفتاری مالی پیدا کرده‌اید، زمین و زمان را محکوم نکنید و بدانید که تنها‌ ‌خودتان مانع عبور آزادانه افکار و ایده‌های مثبت در ذهن و ضمیر خود شده‌اید. باید‌ ‌بدانید که می‌توانید این موانع ذهنی را از سر راه بردارید و به جنگ مشکلات زندگی‌ ‌بروید


منبع :

http://www.funpars.ir

صد کتابی که پیش از مرگ حتما باید خواند :

صد کتابی که پیش از مرگ حتما باید خواند :

1. شاهنامه - فردوسی
2. خسرو و شیروین - نظامی گنجوی
3. کلیات سعدی شیرازی - سعدی
4. ربه‌کا - دافنه دو موریه
5. بامداد خمار - فتانه حاج سید جوادی
6. محاکمه - فرانتس کافکا
7. آرمان نامه ارد بزرگ - امیر همدانی
8. ورونیکا تصمیم می‌گیرد بمیرد - پائولو کوئیلو
9. زارا عشق چوپان - پرویز قاضی سعید
10. خانه ارواح - ایزابل آلنده
11. میهن پرست - صادق هدایت
12. پاییز پدرسالار - گابریل گارسیا مارکز
13. تاوان عشق - فهیمه رحیمی
14. سیمای زنی در میان جمع - هاینریش بول
15. سووشون - سیمین دانشور
16. مرشد و مارگاریتا - میخائیل بولگاکف
17. زمستان - مهدی اخوان ثالث
18. دکتر ژیواگو - بوریس پاسترناک
19. امیرارسلان نامدار - میرزامحمئ علی نقیب الممالک
20. دالان بهشت - نازی صفوی
21. ارباب حلقه‌ها - جی. آر. آر. تالکین
22. آخرین وسوسه مسیح - نیکوس کازانتزاکیس
23. یاسمین - م . مودب پور
24. سلام بر غم - فرانسواز ساگان
25. مرد پیر و دریا - ارنست همینگوی
26. شب سراب - ناهید . الف پژواک
27. طاعون - آلبر کامو
28. جان کلام - گراهام گرین
29. دن کیشوت - سر وانتس
30. لبه تیغ - ویلیام سامرست موام
31. کلیدر - محمود دولت آبادی
32. بیگانه - آلبر کامو
33. خوشه‌های خشم - جان استاین‌بک
34. اورازان - جلال آل احمد
35. زنگها برای که به صدا در می‌آیند - ارنست همینگوی
36. پریچهر - مرتضی مؤدب پور
37. زنان کوچک - لوئییز می آلکوت
38. داش آکل - صادق هدایت
39. چشمهایش - بزرگ علوی
40. بر باد رفته - مارگارت میچل
41. دیوان حافظ - حافظ
42. وداع با اسلحه - ارنست همینگوی
43. گرگ بیابان - هرمان هسه
44. دلاور زند - نصرت ناظمی
45. در جستجوی زمان از دست رفته - مارسل پروست
46. چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم - زویا پیرزاد
47. قصر - فرانتس کافکا
48. قصه های مجید - هوشنگ مرادی کرمانی
49. سیذارتا - هرمان هسه
50. پایبندیهای انسانی - ویلیام سامرست موام
51. روزالده - هرمان هسه
52. پاشنه آهنین - جک لندن
53. مادر - ماکسیم گورکی
54. مامور سری - جوزف کنراد
55. سفرهای گالیور - جوناتان سویفت
56. شوهر آهو خانم - علی محمد افغانی
57. رابینسون کروزوئه - دانیل دفو
58. نبرد من - آدلف هیتلر
59. ماشین زمان - هربرت جورج ولز
60. تس - تامس هاردی
61. تصویر دوریان گری - اسکار وایلد
62. ژرمینال - امیل زولا
63. ماجراهای هاکلبری فین - مارک تواین
64. گرداب سکندر - رضا رهگذر
65. جزیره گنج - رابرت لوئی استیونسون
66. تولدی دیگر - فروغ فرخزاد
67. برادران کارامازوف - فئودور داستایوسکی
68. میهن پرست - صادق هدایت
69. بازگشت بومی - تامس هاردی
70. ثریا در اغما - اسماعیل فصیح
71. آنا کارنینا - لئون تولستوی
72. دور دنیا در هشتاد روز - ژول ورن
73. همسایه ها - احمد محمود
74. جنگ و صلح - لئون تولستوی
75. تربیت احساسات - گوستاو فلوبر
76. موش و گربه - عبید زاکانی
77. جنایت و مکافات - فئودور داستایوسکی
78. آلیس در سرزمین عجایب - لوئیس کارول
79. بینوایان - ویکتور هوگو
80. امثال و حکم - دهخدا
81. پدران و پسران - تورگنیف
82. گلی در شوره زار - نسرین ثامنی
83. مادام بواری - گوستاو فلوبر
84. هزار و یکشب - عبداللطیف تسوجی تبریزی
85. کلبه عمو توم - هریت بیچر استو
86. موبی‌دیک - هرمان ملویل
87. دیوید کاپرفیلد - چارلز دیکنز
88. بلندیهای بادگیر - امیلی برونته
89. خواجه تاجدار - ژان گور فرانسوی
90. کنت مونت کریستو - الکساندر دوما
91. اولیور تویست - چارلز دیکنز
92. بابا گوریو - اونوره دو بالزاک
93. دایی جان ناپلئون - ایرج پزشکزاد
94. گوژپشت نوتردام - ویکتور هوگو
95. سرخ و سیاه - استاندال
96. وسوسه - جین اوستین
97. شازده احتجاب -هوشنگ گلشیری
98. اعترافات - ژان ژاک روسو
99. برادرزاده رامو - دنیس دیدرو
100. سرگذشت تام جونز: کودک سر راهی - هنری فیلدینگ



راستی !

شما چند تا از این کتابها رو خوندین ؟



منبع :
http://www.avaxnet.com/showthread.php?tid=23318&pid=106820#pid106820

دیدگاه مسعود اسپنتمان درباره فلسفه ارد بزرگ (ستایش)

ارد بزرگ می گوید : همسران باید یکدیگر را ستایش کنند و فرزندان هم پدر ، مادر و آموزگاران و... ستایشگری برای همه هست .


یکی از بازوهای نیرومند پیکر اندیشه ی ایرانی، فرهنگ "ستایش گری" است که از فرای سده ها و هزاره ها به دست هستومندان کنونی آن رسیده است. در اوستا واژه ی "ستایش"، از پرکاربردترین واژگان این کتاب سپند است.
خشنودی سروش اَشَوَن دلیر تن-منتره یِ سخت رزم افزارِ اهورایی را [ستایش] میکنیم (یسنا، هات 57،سروش یشت سَرِشب)
خورشید جاودانه ی رایومند تیز است را [میستاییم] (خرده اوستا، خورشید نیایش)
[ستایش] به جای می آورم بهمن و اردیبهشت و شهریور و سپندارمذ و خرداد و امرداد و گئوش تَشَن و گوشورون و آذر اهورامزدا _ تخشاترین امشاسپندان – را (یسنا، دفتر دوم، هات 1 ، اوستای جلیل دوستخواه)
روانهای جانوران سودمند دشتی را [میستاییم] اینک روانهای اَشَوَن مردان و اَشَوَن زنان – در هر کجا زاده شده اند – را میستاییم. (یسنا، هفت هات، هات 39، بخش 2، اوستای ... دوستخواه)
و ......
بایسته ی گفتارست بدانیم، ستایشگری بنی جداسر با چاپلوسی دارد. چاپلوسی از ایمنی دوستی، سوداندیشی و مایه نگری ریشه میگیرد اما ایرانیان برین باورند: [کسی که همیشه در پی ایمنی و سود خویش است، چگونه به جهان خرمی بخش مهر خواهد ورزید؟ (گاتاها هات 5، بند 2. گزارش فریدون جنیدی)]. ستایشگری، پراکندن شادی با ارزشمند انگاری بی مزد یکدیگر است. ستایشگری از همدلی برمیخیزد و با به گفتار رسیدن، دلها را به بگدیگر پیوند میزند.

« ازین رو بزرگ خانه، کدخدا، شهردار، پادشاه کشور و پیوستگی آنان به یکدیگر چنان بود که در نمازِ گاهِ سپیده دم، به بزرگِ خانه و کشاورز درود و ستایش فرستاده میشد. در نماز بامدادین به کدخدای راست کردار، در نماز نیمروز به شهردار مردم نواز و در نماز اِیوار یا غروبگاه به پادشاه کشور. به وارون، شاهان نیز هنگام نمارِ بامدادین به کشاورز درود و ستایش میفرستادند، چنان که کشاورزان نیز به شهرداران و کدخدایان و شاهان و "همه به هم" (گزارش فریدن جنیدی) »
در آن روزگار، آسمان ایران پر از شادی بود. زمینش پر از ستایش، و روان مردمان از همزیستی با هم، خرسند. کدبانو به کدخدای خانه ستایش و درود میفرستاد. مرد خانه نیز، در برابر او زانو میزد و برایش زندگانی دراز آرزو میکرد. فرزندان چنین خانواده ای پدر و مادرشان را میستودند و همه باهم برای آموزگاران راستی آموز خویش ستایش و درود خواستار بودند. دست بوسی، پابوس، زمین ادب را بوسیدن [در کشتی و ورزش زورخانه همچنان پابرجاست]، همچنین، آفرین به جای آوردن، از گونه آیینهای ستایشگری در ایران است. برای نمونه، هنگامی که زال برای جلوگیری از یورش سام به کابل پیش وی میرود:
[چو زال اندر آمد به پیش پدر/"زمین را ببوسید" و گسترد، بر/// یکی "آفرین" کرد با سام گُرد/وز آبِ دو نرگس،همی گل سترد]


مسعود اسپنتمان

sepitemann@yahoo.com

ناصر خسرو قبادیانی

ناصر خسرو قبادیانی بسوی باختر ایران روان بود. شبی میهمان شبانی شد در روستای کوچکی در نزدیکی سنندج.

نیمه‌های شب صدای فریاد و ناله شنید. برخاست و از خانه بیرون آمد. صدای فریاد و ناله‌های دلخراش و سوزناک از بالای کوه به گوش می‌رسید.

مبهوت فریادها و ناله‌ها بود که شبان دست بر شانه‌اش گذاشت و گفت:

این صداها از آن مردیست که همسر و فرزند خویش را از دست داده، این مرد پس از چندی جستجو در غاری بر فراز کوه ماندگار شد هر از گاهی شب‌ها ناله‌هایش را می‌شنویم.

چون در بین ما نیست همین فریادها به ما می‌گوید که هنوز زنده است و از این روی خوشحال می‌شویم که نفس می‌کشد.

ناصر خسرو گفت: می‌خواهم به پیش آن مرد روم.

مرد گفت: بگذار مشعلی بیاورم و او را از شیار کوه بالا برد.

ناصر خسرو در آستانه غاری ژرف و در زیر نور مهتاب مردی را دید که بر تخته سنگی نشسته و با دو دست خویش صورتش را پنهان نموده بود.

مرد به آن دو گفت از جان من چه می‌خواهید؟ بگذارید با درد خود بسوزم و بسازم.

ناصر خسرو گفت: من عاشقم این عشق مرا به سفری طول دراز فرا خوانده، اگر عاشقی همراه من شو. چون در سفر گمشده خویش را باز یابی. دیدن آدم‌های جدید و زندگی‌های گوناگون تو را دگرگون خواهد ساخت. در غیر اینصورت این غار و این کوهستان پیشاپیش قبرستان تو و خاطراتت خواهد بود....

چون پگاه خورشید آسمان را روشن کند براه خواهم افتاد اگر خواستی به خانه شبان بیا تا با هم رویم.

چون صبح شد آن مرد همراه ناصرخسرو عازم سفر بود. ......

سال‌ها بعد آن مرد همراه با همسری دیگر و دو کودک به دیار خویش بازگشت در حالی که لبخندی دلنشین بر لب داشت..

اندیشمند یگانه سرزمینمان ارد بزرگ می‌گوید: "سنگینی یادهای سیاه را با تنهایی دو چندان می‌کنی. به میان آدمیان رو و در شادمانی آنها سهیم شو... لبخند آدمیان اندیشههای سیاه را کمرنگ و دلت را گرم خواهد نمود. "

شوریدگان همواره در سفر هستند و چون خواسته خویش یافتند همانجا کاشانه‌ای بسازند، و چون دلتنگ شوند به دیار آغازین خویش باز گردند.

باید دنبال شادی ها گشت ، غمها خودشان ما را پیدا می کنند.(فردریش نیچه)


منبع :

http://manocher.blogsky.com/1388/12/01/post-1/

سخنان بزرگان

شباهنگام برای خانواده و نزدیکانت نامه بنویس و در روز برای اربابان و سرپرستان . ارد بزرگ

عشق از آنجا که با معشوق پیوند می خورید آغاز می گردد و تا حرکت موزون و هماهنگی روح هایتان امتداد می یابد. هنگامی که جان هایتان یکی می شوند ، آن گاه با تمامی وجود عشق خواهید ورزید.دیگر چیزی بین شما نیست که از جنس عشق نباشد . پیوند مقدس همین است. شور و شعف ، وجد و شادمانی واقعی هم ، این است . باربارا دی آنجلیس

عمر آنقدر کوتاه است که نمی‌ارزد آدم حقیر و کوچک بماند. دیزرائیلی

بقیه در ادامه مطلب......
آنچه والا بودن یک فرد را ثابت می کند کرده های او نیست چون بیخ و بن آنها معلوم نیست و معانی مختلفی دارند ، والایی در ایمان به هدف و آرمان است . فردریش نیچه



خنده در ورای خود رازها در سینه دارد . ارد بزرگ



برای انکه در زندگی دچار لغزش نشوی همواره قلب خود را پاک نگه دار. کارلایل



بدبختی می تواند به ما بیاموزد که خوشبخت باشیم. ژول رومن



بشر در این دنیا بیشتر از همه موجودات مصیبت و عذاب کشیده ، بهترین دلیلش هم این است که در بین تمام آنها فقط او می تواند بخندد . نیچه



فاش نکردن اسرار مردم دلیل کرامت و بلندی همت است. سقراط



بسیاری بخاطر برآیند هنجارهای درونی اشان بین نمای سپید و پاکی در اشتباهند . ارد بزرگ



بهترین سیاست صداقت است. سروانتس



زمانیکه دانش یک مرد برای موفقیت کافی است. ولی تقوای او کافی نیست. هر چه را که او ممکن است بدست آورد دوباره از دست خواهد داد . کنفسیوس



ارزش پیمان شکن ، باندازه کفن هم نیست . ارد بزرگ



امید جزیی از خوشبختی است. ژوبر



حقیقت انکارناپذیر است. بدخواهی ممکن است به آن حمله کند. ممکن است نادانی آن را به استهزا بگیرد. اما سرانجام حقیقت پایدار خواهد بود. سر وینستون چرچیل



موفقیت به همان اندازه شکست خطرناک است . لائو تزو



اگر کسی یکبار به تو خیانت کرد ، این اشتباه اوست . اگر کسی دوبار به تو خیانت کرد ، این اشتباه توست . دالایی لاما



تنها آغاز ها را باید جشن گرفت چرا که شیره جهان در رشد و زایندگیست . ارد بزرگ



دیروز تاریخ است . فردا راز است . امروز یک هدیه است . دالایی لاما



هر کجا که هستی ، هر کجا خودت را یافتی ، از هر آنچه که داری لذت ببر ، به تمامی لذت ببر . هر جا که هستی و از هر چه که در دسترس است ، احساس سپاس و نیایش داشته باش . دالایی لاما



دانش را می آموزی اما خرد ، برآیند اندیشه و آموخته های ماست . ارد بزرگ



غضب ، نابیناترین ، شدیدترین و زشت ترین ناصحان است . دسه گور



چراغ مایه دفع تاریکی است ، بدی جوهر تاریکی در زندگی آدمی است ، که از آن دوری باید جست .فردوسی خردمند



دانش آموزان جوانه های برخواسته از وجود آموزگاران اند که با آسمانها می آمیزند و ریشه گاهشان همان خاک پر ارزش است . ارد بزرگ



آنکه تخم بدی را می فشاند ، بدون شک همه محصول آن را درو می کند . دموستن



عمری را تلف کردم تا بفهمم فهمیدن همه چیز لازم نیست . رنه کوتی



آنچه در انسان بزرگ است این است که او پل است نه غایت . فردریش نیچه



اندیشمندانی همواره نا آشنا می مانند که راه سخن گفتن با مردم خویش را نمی دانند . ارد بزرگ



طول کشیدن معالجه را دو سبب خواهد بود : نادانی پزشک ، یا نافرمانی بیمار . زکریای رازی



دو گوش داریم و فقط یک زبان، برای اینکه بیشتر بشنویم و کمتر بگوییم . دیوژن



فریادهای دردناک و ستمدیده ، شمشیرهایست که هر آن به گونه ایی انتقام می گیرند . ارد بزرگ



مهم نیست کجا متولّد شدم و چگونه و کجا زندگی کرده ام. مهم این است که در آنجا که بوده ام چگونه رفتاری داشته ام . جوجیا اوکیف



شور و هیجان داشته باش ، اما هرگز عقل و منطق را کنار مگذار . لخ والسا



گذشت زمان آدمی را پیر نمی سازد، بلکه ترک آرمانها و کمال مطلوبهاست که ما را فرتوت و افتاده می کند . دوگلاس مک آرتور



خوشبختی مانند پروانه ای است ، اگر او را دنبال کنید از شما فرار می کند ولی اگر آرام بنشینید روی سر شما خواهد نشست . داوید هیوم



پیوندمان را با یاد آوری سرشت نیکمان نیرومندتر سازیم . ارد بزرگ



آن که بر فراز بلندترین کوه رفته باشد ؛ خنده می زند بر همهء نمایش های غمناک و جدی بودن های غمناک . فردریش نیچه



ادمی اگر فقط بخواهد خوشبخت باشد به زودی موفق میگردد ولی او می خواهد خوشبخت تر از دیگران باشد و این مشگل است زیرا او دیگران را خوشبخت تر از انچه هستند تصور میکند . مونتسکیو



خوشبختی، فاصله ی این بدختی تا بدبختی بعدی است . چارلی چاپلین



من اگر در بهشت باشم ولی به من بگویند تو حق نداری جهنم را به این بهشت ترجیح بدهی از آن بهشت بیرون می روم . ژان روستان



اگر آرمان برایمان هویدا باشد ابزار های رسیدن به آن را خیلی زود خواهیم یافت . ارد بزرگ



این جهان سراسر افسانه است جز نیکی و بدی چیزی باقی نیست . فردوسی خردمند



اشتغال به هر کاری بهتر از تنبلی و بیکاری است . اسمایلز



زن ها جنگ ها را شروع می کنند و مردها آن ها را ادامه می دهند . ارنست همینگوی



یک مادر خوب به صد استاد و آموزگار می ارزد. ژرژ هربرت



تنها آرمانهای بزرگ است که به ما بینشی فرا دنیوی می دهد . ارد بزرگ



تا بدبختی را نشناسیم هیچوقت راه بدست آوردن و نگه داشتن خوشبختی را یاد نمی گیریم . داوید وایت



برای یاد گرفتن آنچه می خواستم بدانم احتیاج به پیری داشتم ، اکنون برای خوب به پا کردن آنچه که می دانم ، احتیاج به جوانی دارم . ژوبرت



عشق همچون توفان سرزمین غبار گرفته وجود را پاک می کند و انگیزه رشد و باروری روزافزون می گردد . ارد بزرگ



آن اندیشه هایی را دوست دارم که با خون نوشته شده باشند
آدمی بهر تنها زیستن می باید یا حیوان باشد یا خدا. ارسطو می گوید: انگارهء سومی نیز هست بودن یکجای هر دوی آنان ... آن هم فیلسوف وار ..حقایق همه ساده اند. این نه مگر دروغی است دو چندان که آن را بر ساخته اند؟ . فردریش نیچه



وقتی انسان دوست واقعی دارد که خودش هم دوست واقعی باشد . امرسون



کسی که سعی می کند بطرف هدف نهایی قدم بردارد مانند مسافری است که شب هنگام از کوه بالا می رود زمانی که به قله آن رسید چندان به ستارگان نزدیک نیست اما آنها را بهتر می بیند. تانری



آدمی به خاطر نیاز به مراقبت و کمک دیگران با آنها ارتباط برقرارمی کند . فردریش نیچه



دشواری ، به هدف ما ارزش می بخشد . دشواری بیشتر ، ارزش فزونتر . ارد بزرگ



هیچ چیز عوض نمی شود ! شما دیدتان را عوض کنید رمز کار این است . کالوس کاستاندا



من با عشق به تو تنها به میعادگاهم می آیم ، اما این من ، در ظلمت کیست کنار می آیم تا از او دوری کنم ، اما نمی توانم از او بگریزم ، او وجود کوچک خود من است ، آقا و سرور من . حیا و شرمندگی نمی شناسد و شرمنده ام که همراه با او به درگاه تو آمده ام . رابیندرانات تاگور



کتاب زندگی گذشتگان ، جان تاریک را روشنی می بخشد . فردوسی خردمند



نماز عشق ترتیبی ندارد چرا که با نخستین سر بر خاک گذاردن ، دیگر برخواستنی نیست . ارد بزرگ



دوصد گفته چون نیم کردار نیست . ضرب المثل فارسی



خدا را شکر کنید که نعمات و موهبت هایش به علت بینش محدود ما متوقف نمی شود . کاترین پندر



برای هر کس زمان معینی وجود دارد که قابل انتقال نیست . کلود مونه



گاهی هدف خود ، سد دید آدمیست باید دور شد و آنگاه برگشت چه درخشان هویداست . ارد بزرگ



هنرمند، اشیا را با خورشیدی روشن می کند که از آن طبیعت نیست . دیده رو



پول با شادمانی کم داخل کیسه می شود ولی با غم زیاد از ان خارج می گردد . مولیر



مردمان توانمند در میان جشن و بزم نیستند . آنها در هر دم به آرمانی بزرگتر می اندیشند و برای رسیدن به آن در حال پیکارند . ارد بزرگ



دوستان برای نخجیر دشمنان چون تیر و پیکان اند. بزرگمهر



تختخواب خطرناکترین جای دنیاست، چون صدی نود مردم در آن می‌میرند . مارک تواین



عشق چنان شیفتگی در نهان خود دارد که سخت ترین دلها نیز ، گاهی هوس شنا در آن را می کنند . ارد بزرگ



شوهر داروئی است که تمام دردهای دخترانرا علاج می کند . مولیر



کمربند سلطنت ، نشان نوکری برای سرزمینم است نادرها بسیار آمده اند و باز خواهند آمد اما ایران و ایرانی باید همیشه در بزرگی و سروری باشد این آرزوی همه عمرم بوده است . نادر شاه افشار



مستمند کسی است ، که دشواری و سختی ندیده باشد . ارد بزرگ



یک ابله تحصیل کرده از یک ابله بی سواد ابله تر است. مولیر



اگر به قلبت گوش کنی و مغزت را به کار اندازی، هیچ وقت اشتباه نمی کنی. برادلی



تمنای واپسین آدمی ، شناور شدن در بسامدهای گیتی است . ارد بزرگ
بسامدها : امواج



اراده انسانی ، در پهلوی مقدرات او ایستاده و چرخ تکامل او را اداره می کند . فیثاغورث



در شگفتم که سلام آغاز هر دیداری است ولی در نماز پایان است. شاید بدین معناست که پایان نماز آغاز دیدار است. علی شریعتی



امید دارویی است که شفا نمی دهد ، اما درد را قابل تحمل می کند . مارسل آشار



مال ، زنبوری است که اگر از نگه داری آن آگاه باشید عسل می دهد وگرنه نیش می زند و پرواز می کند . مارون



بکار گیری آشنایان در یک گردونه کاری برآیندی جز سرنگونی زود هنگام سرپرست آن گردونه را به دنبال نخواهد داشت . ارد بزرگ



شاهنامه فردوسی خردمند ، راهنمای من در طول زندگی بوده است . نادر شاه افشار



اگر به انسان ها شخصیت و فرصت ابراز عقیده بدهید، پاداش و امکان مشارکت بدهید، رشد خواهند کرد و اندیشه های ناب خود را بیرون خواهند ریخت . رابرت اسلاتر



اهل سیاست پاسخگو هستند ! البته تنها به پرسشهایی که دوست دارند ! . ارد بزرگ



رقابت تا زمانی پسندیده است که کار را به حسادت نکشاند. رنه دکارت



فراموش نکنیم که ما به سخنان یک طرف دعوا گوش کرده ایم آخر کتابهای اسمانی را خدا نازل کرده . سامیوئل باتلر



خودت باش شاید بدترین پندی باشد که به بعضی ها می توان داد . تام سامسون



ابله همیشه به دنبال بزرگ تر از خود می گردد ، که او را تحسین کند. بوالو



نگاه مردان کهن ایستا نیست آنها دورانهای آینده را نیز به خوبی می بینند . ارد بزرگ



معنی زندگی را در قدرت باید جستجو کرد ، هرلحظه از زندگی، ما باید هدف عالیتری داشته باشیم . ماکسیم گورکی



افسوس ... یگانه سؤالی که هیچکس نمی تواند پاسخی به آن بدهد این است ؛ سعادت چیست ؟ . برادلی



مردان و زنان کهن در راه رسیدن به هدف ، یک آن هم نمی ایستند . ارد بزرگ



در غرب دلبستگی ما به موفقیت باعث سست شدن ما در خطر کردن می شود. آنچه از این خطر کردن می آموزیم به آن موفقیت می ارزد. و این ترس از شکست است که تعیین می کند که بیاموزیم یا نه؟ . پارکر پالمر



خطا فرصتی است که هوشمندانه تر باشیم . هنری فورد



برآزندگان گرما بخشند ، سخن و گفتار آنان راه روشن آیندگان است . ارد بزرگ



هر چه شما را نمی کشد شما را قوی تر می کند . مارلون براندو



پاکدامنی و استفامت از تمام پیمانها و سوگند ها محکمتر است . مادام نکر




من هفتصد بار اشتباه نکردم. من یک بار اشتباه نکردم من زمانی موفق شدم که هفتصد راهی را که موفقیت آمیز نبود اصلاح کردم. هر گاه راهی را که عمل نمی کرد حذف کردم راهی را پیدا کردم که کار می کرد . توماس ادیسون



فرمانروا اندیشه خویش را درگیر رخدادهای کوچک نمی کند . ارد بزرگ



هر گاه خبر های بد را به عنوان یک نیاز به تغییر و نه یک خبر منفی پذیرفتید شما از آن شکست نخورده اید بلکه از آن چیزهای تازه آموخته اید . بیل گیتس



باید راهی جست در تاریکی شبهای عصیان زده سرزمینم همیشه به دنبال نوری بودم نوری برای رهایی سرزمینم از چنگال اجنبیان ، چه بلای دهشتناکی است که ببینی همه جان و مال و ناموست در اختیار اجنبی قرار گرفته و دستانت بسته است نمی توانی کاری کنی اما همه وجودت برای رهایی در تکاپوست تو می توانی این تنها نیروی است که از اعماق و جودت فریاد می زند تو می توانی جراحت ها را التیام بخشی و اینگونه بود که پا بر رکاب اسب نهادم به امید سرفرازی ملتی بزرگ . نادر شاه افشار



فرمانروایی که نتواند جلوی بیداد بزهکاران و چپاولگران را بگیرد شایستگی گرداندن کشور را ندارد . ارد بزرگ



خط مستقیم نه تنها در هندسه ، بلکه در اخلاقیات هم کوتاهترین راه است . راحل



انسان فرزند کار و زحمت خویش است . داروین



شجاعت حقیقی ،موفق شدن بر شداید زندگی است . ناپلئون



آنچه هستید شما را بهتر معرفی می کنید تا آنچه می گویید. بزرگمهر



انتخابات مکان شعبده بازی دیوان سالاران نیست ! . ارد بزرگ



انسان فرزند کار و زحمت خویش است . داروین


بخشندگی،انتشار بوی خوش بنفشه بر ته کفشی است که لگدمالش کرده است . مارک تواین



زندگی ات را قربانی چیزی مکن،همه چیز را قربانی زندگیت کن . اشو



دودمانی که بزرگان و ریش سفیدانش خوار باشند ، به کالبد بی جانی ماند که خوراک جانوران دیگر شود . ارد بزرگ



از اشتباهات خود شرمنده نشوید و آن را جرم ندانید . کنفسیوس



در حقیقت موفقیت حاصل یک درصد کار است که خود از 99 در صد خطا حاصل شده است . سوشیرو هوندا



انتخابات پرشگاه سیاسیون برای رسیدن به دستگاه دیوانی نیست اینجا خواست توده آدمیان برای درمان ناراستی هاست . ارد بزرگ



رهنومد های مشخص بطلبید تا کامیاب گردید . اسکاول شین



چه غصه هایی بخاطر اتفاقات بدی که هرگز در زندگی ام پیش نیامد خوردم . میکل آنژ



هرگز نمی توان با آدمهای کوچک کارهای بزرگ انجام داد . سیسرون



با داشتن اراده قوی مالک همه چیز هستید . گوته



گِره های که به هزار نامه دادگستری باز نمی شود ، به یک نگاه و یا ندای ریش سفیدی گشاده می گردد . ارد بزرگ



اراده قویست که به همه قوای دیگر حکمرانی می کند . بشرطیکه ما آنرا با قوه عقل هموار سازیم . دوفون



اختلاف نظر وقتی خوشایند می گردد که دو طرف به منظور کشف حقیقت ، دوستانه به جر و بحث بپردازند . مناظره وقتی شکنجه آور است که یک طرف سعی کند به زور حرف خود را به کرسی بنشاند . ف – و – رابرتن



انتخابات نیاز به هنجاری خردمندانه دارد خردی که باور همه نخبگان آزاد اندیش کشور باشد . ارد بزرگ



آرزو ریشه حیات ماست . اگرچه ای ریشه حیات ما را به تدریج می سوزاند . ولی همین ریشه مایه زندگی است . نیچه



اگر خوب دقت کنید موضوع راز قدرت نیات ما تنها باید چشمهایمان راخوب با کنیم و نگاه کنیم می توانید مصداق قانون جاذبه را ببینید بیشتر ازبیمار حرف می زند خودش بیمار است بیشتر از ثروت حرف می زند ثروتمند است درواقع تمام چیزهایی شما تجربه می کنید . جان دمارتینی



هر اقدام بزرگی ابتدا محال به نظر می رسد . کارلایل



ریش سفید داراترین به اندیشه است نه به دارایی و اندوخته . ارد بزرگ



ایده ها الگوهای ازلی ای هستند که در قلمرو ذاتها یا هستی های حقیقی وجود دارند که آدمیان تنها هنگامی که خود را از توجه به جزئیات ، در اینجا و اکنون (مکان و زمان) فارغ سازند وارد آن قلمرو می شوند . شوپنهاور



فعالیت تازه و جاندار تنها راه غلبه بر فلاکت است . گوته



آنگاه که آدمی (( چرایی / غایت چیست )) زندگی خویش را می شناسد ؛ آنگاه است که او از هر (( چگونه ؟ )) آسوده خاطر می شود. آدمی مشتاق نیکبختی نیست ؛ تنها انگلیسی چنین است . فردریش نیچه



ابلهان در سرزمین های کوچک همواره سنگ کشورهای بزرگ را به سینه می زنند و هم میهنان خویش را تشویق به بخشش میهن و ناموس خود می کنند . ارد بزرگ



تجربه به معلم سختگیری است . او اول امتحان میکند و بعد درس می دهد . کارایل



سرنوشت خود را با افکار تعیین کنید. کارایل



ادب با پول ، دانش و آموزش بدست نمی آید ادب دارای ریشه است ریشه ایی به بلندای تاریخ . ارد بزرگ



سخن گفتن یک نوع احتیاج است ولی گوش دادن هنر . گوته



دهان زشتگوی را باید با خاموشی وقار بست . فرانسیس بیکن



بخشندگان فرمانروایان بی تاج و تخت میانه مردمند . ارد بزرگ



شما نمیتوانید با قصد انجام یک کار به شهرت برسید . هنری فورد



افعی مهیب را دسته ای مورچه از پای درمیآورند. مثل ژاپنی



دانایان با عمل زندگی میکنند،نه با اندیشه عمل . کارلوس کاستاندا



گردن کشی آدمیان ، ریشه در ریزی و خردی میدان اندیشه آنان دارد . ارد بزرگ



تاریخ سیر خود را بر زندگی مردان بزرگ بنا نموده است . کارایل



ایمان نیروئی است فراتر از منطق. اچ.ال. منگن



ای پسر هرچند تو جوانی , پیرو عقل باش , نگویم جوانی مکن , لیکن جوانی خویشتن دار باش و از جوانان پژمرده مباش.چنانچه ارسطالیس می گوید جوانی نوعی از جنون است . قابوسنامه



آنانکه از رسیدن به ریشه ها هراس دارند ، در روزمرگی دست و پا می زنند . ارد بزرگ



دشمنانت را خوب گوش بسپار که هیچکس بهتر از آنها عیبهای تو را گوشزد نمیکنند . بنیامین فرانکلین



زرتشت به وسیله فلسفه خود بشر را از بار سنگین مراسم ظاهری آزاد ساخت و اساس آئینش را بر آموزشهای اخلاقی نهاد . رابیندرانات تاگور



هر بدی میتوانی به دشمن نرسان که ممکن است روزی دوستت گردد و هر سری داری با دوستت در میان نگذار که ممکن است روزی دشمنت گردد . سعدی



میندیش که دیگران ، تو را به آرمانت خواهند رساند . ارد بزرگ



هر که از سرنوشت دیگران پند نگیرد دیگران از سرنوشتش پند خواهند گرفت . بزرگمهر



دوصد گفته چون نیم کردار نیست . ضرب المثل فارسی



برای شاد کردن دیگران ،آرزوهایشان را بفهم . اپیکور



انسان بندی ست بسته میان حیوان و ابر انسان. بندی بر فراز مغاکی . فردریش نیچه



پیش نیاز رسیدن به دلیری و بی باکی ، یافتن آرمان و خواسته ای هویدا است . ارد بزرگ



در واقعیت امر همهء انسانهای بالغ بمانند کودکانی در پشت نیمکت مدرسه در ماه اگوست(مهر در ایران)هستند! . جانیکن إورلاند



بسیارند کسانی که قادر به انجام کاری هستند اما نمی توانند بیشتر از این که هستند باشند!!! . جاکوب ولمان



عظمت مردان بزرگ از طرز برخوردشان با مردات خرد آشکار می شود . کارلایل



آموزه ای پدید آمد و باوری در کنارش : همه چیز پوچ است ؛ همه چیز یکسان ؛ همه چیز رو به پایان ! . فردریش نیچه



سختی های بزرگ به آدمی نیرویی دو چندان می بخشد . ارد بزرگ



خوشرفتار کسی است که بتواند با ادمهای بد رفتار سازش کند . فرانسو



حقیقت داروی تلخی است که ثمرات شیرینی دارد . گاندی



درست حرف بزن و یا عاقلانه سکوت کن . ولز هربرت



آدمیانی اندک ، تنها به هدف می اندیشند ! و بسیار کسان که هدفشان جز خانه نشین کردن همان گروه و دسته کوچک نیست . ارد بزرگ



دشمن کوچک وجود ندارد . بنیامین فرانکلین



شما بدون تسلط بر خود نمی توانید فاتح دیگران باشید.کیم وو چونگ



دروغ مانند برف است هر چه آن را بگردانی بزرگتر میشود . مارتین



گیتی در جنگ و آوردی بزرگ در گردش است . اندیشه و تلاش خردمندان از یک سو و پوزخند اهریمن و روان دیوپیشگان از سوی دیگر ، معرکه این جهان گذارا است . ارد بزرگ



اگر تو را دشمنی باشد دلتنگ مشو که هر که را دشمنی نباشد بی قدر و بها باشد . قابوسنامه



کم دانستن و پر گفتن مثل نداشتن و زیاد خرج کردن است. ناپلئون


خدا به ما دو گوش داده و یک زبان یعنی دوتا بشنو و یکی بیشتر نگو! . بتوس



خنده بهترین سلاح جنگ با زندگی است . آناتول فرانس

خوشبختی در خانه شماست بیهوده آن را در باغ همسایه مجویید . مارک اورل

نرمش و سازگاری با گیتی از هر کمین دلهره آوری ، رهایی مان خواهد بخشید . ارد بزرگ

استاد پرورنده روان است ، و پدر مادر پرورش دهنده جان . قابوسنامه

یوگا پیام خرد است و بشریت وارث این پیام . دالایی لاما

برآزندگان به گفتار سخیف و کم ارزش زندگی خویش را تباه نمی سازند . ارد بزرگ

شما نمیتوانید با تنفر داشتن از دیگری خودتان را به خدا نزدیکتر کنید، چه معتقد باشید که این خشمی بجاست و یا نه. رابطه میان روح - که شما هستید - و خدا بر اساس عشق است. و جاییکه عشقی پاک وجود دارد، هیچ جایی برای هیچ نوع خشمی وجود ندارد. سری هارولد کلمپ

حقیقت زندگی این است که همه ی انسانهایی را که با آنها در تماس هستیم شاد کنیم. دیپاک چوپرا

سردمداران ناشایست ترسشان از ناکارآمدیشان نیست ، دوری از فرمانروایی آنها را می ترساند ! . ارد بزرگ

هرکه سخن نسنجد از جوابش برنجد. سعدی

اگر می‌بینی کسی به روی تو لبند نمی‌زند علت را در لبان فرو بسته ی خود جستجو کن. دیل کارنگی

شیرینی یکبار پیروزی به تلخی صد بار شکست می‌ارزد. سقراط

آن کس که آفرینندگی و نو آفرینی می خواهد. در نیک یا بد. ناگزیر نخست می باید با نیست و نابود کردن ارزشها آغاز کند . فردریش نیچه

منبع :
http://arezoha110.mihanblog.com/post/444

دیدگاه مسعود اسپنتمان درباره فلسفه ارد بزرگ (جانبازان)


ارد بزرگ می گوید : گل های زیبایی که در سرزمین ایران می بینید بوی خوش فرزندانی را می دهند که عاشقانه برای رهایی و سرفرازی نام ایران فدا شدند .

ز خاکی که خون "سیاوش" بخورد / به ابر اندر آمد یکی سبز نُرد
همه خاک آن شارستان شاد گشت / گیا، بر چمن، سروِ آزاد گشت
نگاریده بر برگها چهرِ اوی / همی بوی مشک آمد از مهرِ اوی
به دی مه بسان بهاران بدی / پرستشگهِ سوگواران بدی
کسی کو ز بهر سیاوش گریست / به زیرِ درختِ بلندش بزیست (شاهنامه فردوسی بزرگ)
از خون جوانان میهن آبیاری میشود، هماره، گلهای وطن. نخستین گل زیبای میهن که پرپر شد، سیاوش بود. گروی زره به دسیسه ی گرسیوز کم توان، سر او را میبرد. قطره خونی از اندامش به روی زمین میچکد که از آن گیاه "پر سیاووشان" میروید. که در همه فصلهای سال، بس بارور شاخ بنیاد است. و این داستان سرآغاز آیین سوگ سیاووشان در ایران، به ویژه در سغد و خوارزم میگردد. در آیین سو و شون زنان به سر و موی خود میکوبند و تن خویش را می خلند، مردان نیز با خستن روی، پاکی و فرهمندی سیاورشن را یاد میکنند که در دوران آل بویه و سپستر،می انجامد به عاشورای حسینی.

کهن الگوی [Archetype] "روییدن گیاهی از خون جوانان " همواره در اندیشه ی ایرانیان جاودانه مانده است. پایداری شگفت آور ایران و ایرانی در جنگهای همیشه تحمیلی ایران، از خون جوانانی سرچشمه میگیرد که در ترازوی سنجش هستومندی خویش، با هستی میهن اهوراییشان، جانباختن را بر سرسپردگی بیگانه برتری دادند. از خون آنانست که ایران آباد است.
از سوی دیگر، کجای این آبادبوم را سراغ دارید که پایمال سم ستوران بیگانه نشده باشد؟ اگر بارها و بارها به ایران، دل گیتی، تازش شده، که اینچنین است، از کدامین سرچشمه سیراب است آبادی این کهن بوم و بر؟
جز از خون دریادلانش/ مگر هست آبی/ که سیراب سازد/ تن تشنه ی بوم را ؟/
به بر آرد از هیچ، آبادبومی/ به زیر افکند دشمن شوم را ؟
به همین شوند گلهای زیبایی که در سرزمین ایران میرویند، نشانه از پایستگی و باروری خاک خویش دارند، خاکی که پیوستگی و زایایی خود را مدیون جوانان جانباخته اش میداند و چه زیبا سرود خیام:
هر سبزه که بر کنار جویی،رسته است/ گویی ز لب فرشته خویی،رسته است
پا بر سبزه تا به خواری ننهی/ کآن سبزه ز خاک لاله رویی،رسته است
یا:
در هر دستی که لاله زاری بوده است/ از سرخی خون شهریاری بوده است
هر شاخ بنفشه کز زمین میروید/ خالیست که بر رخ نگاری بوده است


مسعود اسپنتمان

sepitemann@yahoo.com

دیدگاه مسعود اسپنتمان درباره فلسفه ارد بزرگ (گردونگی)


ارد بزرگ می گوید : بن و ریشه هستی مانند گردونه ای دوار است که همه چیز را گرد رسم کرده است برسان : گردش روزها ، چرخش اختران و ستارگان ، چرخش آب بر روی زمین ، زایش و مرگ ، نیکی و بدی ، گردش خون در بدن ، حرکت اتم و …

پراکند "گرد" جهان موبدان / نهاد از بر آذران، "گنبدان"

بپرسیدم از هر کسی بیشمار/ بترسیدم از "گردش روزگار" (فردوسی بزرگ)

درخت تو گر بار دانش بگیرد / به زیر آوری "چرخ" نیلوفری را (ناصر خسرو)

از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر / یادگاری که در این "گنبد دوار" بماند (حافظ)

یکی از تفاوتهای بنیادین اندیشه ی آریایی با سامی، نگرش گردونه ای آریاییان به هستی و پدیده هایش است که در خاور میانه در شکاف میان اندیشه ی ایرانیان با نگرش تازیان نمونه پیدا کرده است. تازیان، در باور سرسخت خویش به تقدیر، خویشتن را چون بردگانی بی اختیار میپندارند، اما ایرانیان بر آزادی گزینش سرنوشت باور دارند. پس از چیرگی تازیان بر سرزمین اهورایی ایران، در آمیختگی اندیشه ی ایرانی با تراوش های ذهن تازیان، پیکاری نو در فلسفه در میگیرد که آن جنگ میان اشعریان و معتزله است. نخستین گروه بر باور تازیان در جبر پای میفشارند، در حالی که دومین دسته، پیرو اندیشه های ایرانی آزادی گزینش آدمی را پذیرفته اند.

گفت توبه کردم از جبر ای عیار / اختیار است اختیار است اختیار (مولوی)

جهان اندیشه ی ایرانی، "پس از مرگ" نیز دارد چرا که ایرانیان هرگز به "آخر خط" نمیرسند، هر پایانی برای ایشان سرآغازی دیگر است. هندیان آریایی نیز به تناسخ، گردش همیشگی روانها در تن، باور دارند.

زروانگرایان پهنه ی ایران نیز در باورهای خویش، زمان را به چهار دوره سه هزار ساله بخش میکردند دوره نخست که آفرینش، مینوی است. دوره دوم یا بندهشن که اورمزد هستی را می آفریند، بی آنکه اهریمن را بدان راهی باشد. دوره سوم یا گمیچشن که اهریمن هستی را با بدی می آلاید و در پایان، سه هزاره انجامین یا ویچارشن که در میان نیکی و بدی جداسری می افتد..... و این چرخه تا همیشه پایدار و پیوسته است. گواه این نگرش، واژه ی "یاره" در ادب پارسی (در چم دستبند، طوق) است که با واژه ی "year" در زبان انگلیسی همریشه اند و هر دو بر اندیشه ی آریاییان در گردونگی و گردی و بی پایانی گیتی دلالت دارند.

بر اساس گاتها، پایانی برای آفرینش نیست، همانگونه که آغازی نداشته است. اهورامزدا همیشگی است و فروزه های او از دید "چونی" هم دگرگون ناپذیرند و از دید "چندی"، افزاینده (دیدی نو از دینی کهن؛ دکتر فرهنگ مهر)

کهن بودن آفرینش، یکی دیگر از تفاوتهای آیین زرتشتی با دینهای سامی ابراهیمی است.

همچنین ادگار بلوشه در کتاب خود، سرچشمه ی باور به "رهایی بخش" (سوشیانت) را تراوش اندیشه ی ایرانی دانسته است و مینویسد: «شیعه گری ایرانی که در سرتاسر زمین، از چین گرفته تا کناره های دوردستی که موجهای پهناب اطلس روی آن خرد میشود، دگرگونیها و انقلابهای بیشماری پدید آورده است، از واکنش باور ایرانی به آمدن یک "رهایی بخش"، بر ضد باور سامیان که اساس آن در برانداختن "رهایی بخش" میباشد پدید آمده است.»

به وارون، در اندیشه ی سامیان، هستی و به ویژه زمان ساختاری راسته ای (خطی) دارد. سامیان بر این باورند که جهان روزی آغازیده است و روزی میمیرد، آنها زمان را دارای آغاز و پایان میدانند.

پیرو گفتارمان بایسته است بدانیم، یهودیان سامی نژاد به دو گروه بخش میشدند، صدوقیان و فریسیان, که نخستین دسته، به جهان پس از مرگ باور نداشتند اما گروه دوم در چیرگی ایرانیان بر بابل، اندبشه ی آریایی گردونگی زمان و پیرو آن نگرش چهان پس از مرگ را پذیرا شدند. این در حالیست که برخی از اوستاشناسان و خاورشناسان باختری، پایوَرزانه بر این باورند که دین زرتشتی در برخورد با دین موسی، اندیشه ی جهان پس از مرگ را پذیرفته است.

گردونگی و گردش، رازهای بسیاری در درون خویش نهفته دارد. گردونگی گونه ای پویایی است، گردشی است تا به همیشه. هر باشنده ی سامانه، در هر کجای اندامواره که میپوید، خود را آغاز و پایان نمیداند و نمی ایستید، او در هر درنگ از "بودن" به "شدن" میرسد. ازین روست که واژه ی منفعل و بیکنش "تقدیر" که دلالت بر "سرنوشتی بی دگرگونی و کم و کاست برای آدمی" دارد، در اندیشه ی ایرانی با واژه ی کنشگر "بُوِش" به گفتار میرسد، که از مصدر "بودن" که در گذشته و اکنون روی میدهد، با "-ِ ش" به آینده پیوند میخورد، ازین رو پویایی و جنبش از بودن به شدن را نشان میدهد.

این پویایی گردونه ای، با شادی و جشن در همپیوندی است. زیرا هر جشن ایرانی با فرزانِ ویژه ی خویش، تنها یک بار در سال روی میدهد و تکرار جشن در سال پسین، آنهم تنها با گردش سال روی میدهد.

نوروز که در آغاز هر سال شکوه خود را بر پهنه ی بهار میگستراند، یکی دیگر از گردونگی های طبیعت است. (تنی چند از پژوهشگران باختری و پیرو آنها مهرداد بهار، آیین نوروز را دنباله رو آیین زنده گردی خدای شهید در میان رودان، و پیرو آن جشنی سامی میداند). طبیعت هر ساله در پاییز و زمستان میمیرد، اما با آمدن بهار دوباره زنده میشود، و این گردش از آغاز تا پایان با زمیت خواهد بود.

در اوستا میخوانیم که "مهر فراخ چراگاه" هر روز سوار بر "گردونه خورشید" از فراز کوه هرابرزئیتی به جنبش در می آید و سراسر گیتی را میپیماید ........

در هنر دبیره نگاری ایرانی به ویژه دبیره ی نستعلیق و شکسته نستعلیق، نیز گردی و گردونگی بر راستا-نگاری میچربد که خود نمونه ای از روان عرفانی-ایرانی است.

در معماری بناهای ایران چون خانه های دارای تاق های چشمه ای نمونهه ای دیگر از گردونگیها را میبینیم. همچنین در مزگت های ایرانی که کهسازه هایی همسان با نمونه ی آسمانی خود هستند.

مسعود اسپنتمان

sepitemann@yahoo.com


دیدگاه مسعود اسپنتمان درباره فلسفه ارد بزرگ (ایران)


ارد بزرگ میگوید: ایران بهشت ماست، ایران تنها بهانه ی بودن است.

اگر سر بسر تن به کشتن دهیم / از آن به کشور به دشمن دهیم

دریغ است ایران که ویران شود / کنام پلنگان و شیران شود

چو ایران نباشد تن من مباد / بر این بوم و بر زنده یک تن مباد

در باورهای ایرانیان باستان نیمکره ی بالایین زمین به هفت پاره بخش میشده است. پاره ای که به اندازه ی همه شش پاره ی دیگر بود در میان، و شش پاره ی دیگر پیرامون آن بودند. نام پاره ی مهم میانی خونیرس بود. در باختر آن سَوَه در خاور آن ارزه، دو پاره ی جنوبی فرَدَدَفش و ویدَدَفش و دو پاره ی شمالی وروبرشن و وروجرشن خوانده میشدند. از این هفت کشور گیتی، "ایران" در میانه ی جهان در خونیرس جای دارد.

برای آن دسته از ایرانیان نواندیش که خودآگاهی ملی و ملیت گرایی را ارمغان باختر در سده های کنونی میدانند بخشی از نامه ی "تَنسَر" موبدان موبد ایران در پاسخ به خرده گیریهای گشنَسب فرمانروای تبرستان بر سیاست ملی اردشیر پاپکان، را نمونه می آورم تا بدیشان اثبات شود خودآگاهی ملی در ایران دیرزمانی هستی داشته است. تنسر در این نامه، ایران را به سر و ناف و کوهان و شکم کره ی زمین همسان کرده است و با شودنهایی که می آورد، میخواهد اثبات کند ایران بهترین جای زمین و ایرانیان بهترین و برترین مردمان روی زمین اند:

«اما ایران، میان زمینهای دیگر و ناف زمین است؛ و مردم ما نیکوترین باشندگان و برترین آنها. یزدان، سوارکاری ترک و زیرکی هند و خوبکاری و صنعت روم، همه را در مردم ما آفریده است.... هر هزار مرد از لشکریان ما پیش بیست هزار تن از جنگاوران دشمن ما "با اینکه هیچگاه آغازگر جنگ نیستیم" پیروزی می یابد.... (کتاب شاهنامه فردوسی و فلسفه ی تاریخ ایران- استاد مرتضی ثاقب فر)»

در شاهنامه نیز چنین خودآگاهی ملی را در پاسخ کیقباد به پشنگ تورانی به آشکارا میبینیم:

چنین داد پاسخ: که دانی درست / که از ما نبُد پیشدستی نخست

ز تور اندر آمد نخستین ستم / که شاهی چو ایرج شد از تخت کم

نظامی گنجوی این خودآگاهی را به زیبایی می سُراید:

همه عالم تن است و ایران، دل / نیست گوینده زین قیاس خجل

چون که ایران دل زمین باشد / دل ز تن بِه بود، یقین باشد

شاعر والاتبار ما بیگمان هرگز اوستا نخوانده است، چرا که نیاکان موبد وی در دوران ساسانی نیز اوستا میخواندند اما معنی آن را به خوبی آنچه ما اکنون میفهمیم، نمیفهمیدند.

در جایی دیگر نیز میسُراید:

ترکی صفت وفای ما نیست / ترکانه سخن سزای ما نیست

آن که از نسب بلند زاید / او را سخن بلند باید

خاقانی شروانی نیز هنگامی که از ویرانه های تیسفون میگذرد با دیدن بزرگی درگذشته ی ایران زمین افسوس میخورد و میسراید: هان دل عبرت بین از دیده عِبَر کن هان / ایوان مدائن را آیینه ی عبرت دان

خیام نیشابوری نیز با افسوس میگوید:

آن قصر که جمشید در او جام گرفت / آهو بچه کرد و روبه ارام گرفت

بهرام که گور میگرفتی همه عمر / دیدی که چگونه گور، بهرام گرفت؟!

در کاخهای ویران شده ی نامداران سرزمینمان ایران میتوان هزاران هزار چشمه جاری دید. میتوان فریادهای دادگستر آنها را شنید و تنهایی را از یاد بُرد (اُرُد بزرگ). اما ریشخندسازان و روشنفکران این مرز و بوم در چند دهه پیش که متاثر از آموزه های مارکسیسم شوروی بودند به وارونِ شاعرانِ و اندیشه ورانِ کهن این مرز و بوم که با دیدن ویرانه های ایران بر دادگستری ایران باستان افسوس میخوردند، برای مردم بازگو کردند که ناله ی بردگان و ستمدیدگان دفن شده زیر دیوارهای کاخ های کهن ایران را شنیده اند، سپس اشک ریختند و خود را به سفلگی زدند. اما دریغ انکه نمیدانستند، "آنکه به سرنوشت میهن و مردم سرزمین خویش بی انگیزه است ارزش یاد کردن ندارد. عشق به میهن نشان پاکی روان آدمی ست (اُرُد)"، چیزی که از آن بی بهره بودند.

نکته ای که چنین روشنفکرانی نمیدانستند، این بود که پایستگی ایران به هر شیوه در تاریخ باید ماندگار بماند. حتا هنگامی که در زمان قاجار ایران پایمال سم ستور روس و انگلیس شده یکی از بزرگترین ایران شناسان باختر کنت دوگوبینو مینویسد: "ایران تا همیشه پابرجا خواهند ماند اما گویی این ملت بزرگ به موجب قراردادی معنوی و رازآمیز با هم پیمان بسته اند، در روبرو نیکو برخورد کنند و در پشت سر دروغ بگویند". گوبینو با هوشمندی دریافته است، آن بزرگمنشی های ایرانی که در روزگار سربلندی ایران شوند برتری ایرانی بر دیگر آدمیان شده است، اکنون نیز باید تکرار شود، حتا به بهای تقدس پیشگی و تعارفات ظاهری، تا شیرازه ی این کشور بزرگ تا همیشه پابرجا بماند. پیوستگی میان ایران و ایرانی در درازنای تاریخ مایه ی رشک نیز بوده، چنانچه سرپرسی سایکس کارگزار استعمار انگلیس با خشم میگوید: "نمیدانم چرا هر ایرانی مفلوک، آنقدر به بیابانهای ناتوان در کشت و خاک نابارور خویش میبالد؟!"

روزی سربازان کوروش از وی خواستند به شوندِ سروری وی بر همه جهان، ایرانیان را در جایی خوش آب و هواتر از ایران جایگیر کند، کوروش با مهربانی پاسخ داد: "هرگز، اگر در ایران به سختکوشی آموزش داده نشده بودیم و با زمینهای سنگلاخی آن خوی نگرفته بودیم، از کجا میتوانستیم سرور جهان باشیم؟"

همگام با گفتار کوروش؛ ایران یگانه کشوری ست که سرزمین وی با مردم آن در پیوستگی تو در توی اسطوره ای قرار دارد. کجاست آتن و اسپارت، و کجاست مصر با فراعنه اش؟ بارها و بارها در یورش ترک و تازی و مغول، ایران تهی از مردم شده، حتا نامش را نیز عوض کرده اند اما ایران ایران مانده است. از این رو "ایران تنها بهانه ی بودنِ ماست". تازیان در هنگام یورش به اهورابام ایران، هنگامی که به اهواز رسیده بودند، میپنداشتند به بهشت وعده داده شده در قرآن رسیده اند، اگر آن سیاه اندیشگان سیاه دیده ایران را چنین نیک روز دیده اند، چه کسی شک خواهد کرد که "ایران بهشت ماست"؟

ارد بزرگ میگوید: ایران سپیده دم تاریخ است...

«با امپراتوری ایران، نخستین گام را به پهنه ی تاریخ پیوسته میگذاریم. ایرانیان نخستین قوم تاریخی هستند؛ ایران نخستین امپراتوری از میان رفته ی تاریخ است. در حالی که چین و هند در وضعیت ثابت مانده اند و تا روزگار ما همچنان به شیوه ی طبیعی و گیاهی زیسته اند، تنها ایران میدان آن رویدادها و دگرگونیهایی بوده است که از زیستن سخن میگوید.... اگر امپراتوریهای چین و هند در تاریخ برای خودشان جایگاهی داشته اند تنها از دیدگاه خودشان بوده است؛ ولی از ایران است که نخست بار آن فروغی که از پیش خود میدرخشد و پیرامونش را روشن میکند سر بر میزند.... از دیدگاه سیاسی، ایران زادگاه نخستین امپراتوری راستین و حکومتی کامل است که از عناصری ناهمگن فراهم می آید. امپراتوری ایران، همچون امپراتوری گذشته آلمان و سرزمین پهناور زیر فرمان ناپلئون، امپراتوری به معنای امروزی این واژه بود؛ زیرا از کشورهای گوناگونی فراهم می آمد که هر چند به شاهنشاهی ایران وابستگی داشتند اما فردیت و عادتها و قوانین خود را حفظ میکردند (کتاب فلسفه ی تاریخ - هگل)»

در اندیشه ی ایرانی، واژه ی "مرد" در چم "مردنی و میرا" است در حالی که واژه ی "زن" از "زیستن و زندگی" ریشه گرفته است. شاید به همین شوند است ایرانیان در درازای تاریخ "ایران" را چون مادر خویش دوست دارند. چون ایران زیستندگی زن گونه ی خویش را تا ابد پایسته میداند. دید مردم ایران به کشورشان دیدی ناموس پرستانه است. نکته ی شگفت اسطوره ای در اینباره پیوند جم و جمک با آسمان و زمین ایران است. در اسطوره های کهن ایران جمشید خدای آسمان و جمک خواهر وی خدای زمین اند(چون نمونه ی گایا و اورانوس) که از پیوند میان آن دو فرزندان ایران زمین زاده میشوند. ضحاک پس از آنکه جمشید را شکست میدهد، به گونه ای نمادین جمک را (که در شاهنامه به کالبد شهنواز و ارنواز درآمده است) به شبستان خود میبرد و به او جادویی می آموزد، با این معنا که مام میهن را از آن خویش کرده است و در پایان روزگار ضحاک، پیروزی فریدون زمانی قطعی میشود که جمک را از شبستان ضحاک به آغوش خویش میکشاند.

میهن پرستی همچون عشق فرزند است به مادر (اُرُد بزرگ)

برای آن دسته از "واپسین ایرانیان" که به مرام ها و آرمانهایی چون جهان میهنی، سوسیالیسم، مارکسیسم، آنارشیسم و ... باور دارند و اندیشه ی خویشتن را با میهن پرستی در همستاری میبینند، گفته ای از ارد بزرگ را هدیه میدهم:

ارد بزرگ میگوید: «میهن دوستی دسته و گروه نمیخواهد! این خواستی است همه گیر که اگر جزین باشد باید در شگفت بود. سرافرازی کشور بزرگترین خواست همگانی ست. به آنهایی که میگویند اُرُد عشق نمیشناسد بگویید او هم عاشق شد! ...... یکبار و برای همیشه عاشق میهن پاکش "ایران" ........».

مسعود اسپنتمان

sepitemann@yahoo.com


دیدگاه مسعود اسپنتمان درباره فلسفه ارد بزرگ (کودک)

ارد بزرگ می گوید : بی پناهی و سرگردانی کودک امروز بیش از هر زمان دیگری ست


سرگردانی و بی پناهی از گونه گرایشهای سهشناک و روان-اندوخته ی آدمی است.
اندیشه ورزانی چون فروید و بیشتر یونگ پیدایش فرهنگ و تمدن را زاده ناهمسانی سرشت ساده و ناخودآگاه آغازین آدمی با زندگانی متنوع تر اوی در دوران پسین تر میدانند. زیرا آدمی در دوران زندگانی طبیعی خویش پیش از آغار زیست هاژمانی، هرگز همچون جانوری طبیعی نیست، بلکه چیزهایی میبیند و میشنود که به هیچ روی ریشه از غریزه ی ویژه-طبیعی نمیگیرند. او خوابهایی میبیند که هرگز رویکردی خودآگاهانه ندارند. آنها از هزارها سال زندگی ناخودآگاهانه سرچشمه میگیرند.، او در خود، میان ماده و مینو دوگانگی میپندارد... او دیگر میمون گذشته نیست!
ازین روست که منتسکیو، نیاکانمان را خوشبخت تر میداند، چرا که زندگانی در اجتماع هرگز نمود و الگویی همسان با زندگی در خانواده ندارد که یکی دیگر از تفاوتهای میان جان لاک و تامس هابز را آشکار میکند. در جایی که هابز، خانواده های بزرگ و جداسر از دولتها را نیز دولت میخواند، لاک میان ایجاد ناخودآگاه نهاد سنتی خانواده و ایجاد دولت اجتماعی که صد در صد خودآگاهانه چهره میگیرد ناهمسانی میبیند. ازین رو لاک سرشت طبیعی بشر را عقلانی میداند.درست به همین خاطر است که سرگردانی و بی پناهی انسان امروز بیش از هر زمان دیگرست، چرا که بیش از هر زمان دیگر بر اجتماعی شدن کودک پای میفشارند، و او بیش از هر دوره دیگر زمان کمتری را با خانواده میگذراند. خانواده از وی گرایشها و اخلاقیات ایده آلی میخواهد که جامعه ی پراگمات با آن بیگانه است.
شاید اکنون بتوانیم شوندی برای پاسخ رندانه کوروش به یونانیان بیابیم که گفت: من از کشوری که مردم آن در بازارش به هم دروغ میگویند نمیترسم.... چرا که ایرانیان از دیرباز ساختمان دولت خویش را برپایه قدرت پدرانه ساخته بودند ساختاری بر پایه اندیشه ی کدخدایی. کدخدا در اوستا و شاهنامه در معنای:
مدیر خانه- مدیر روستا- مدیر شهر- و پادشاه و حتا خدا به کار رفته است. کدخدا از پهلوی کتک خوتای گرفته شده است. ازین رو خویشکاری، از خانواده تا خویشکاری خدایی همه پیوسته با همند و زنجیره ای یگانه میسازند.

به همین شوند اورمزد برای پیروزی بر اهریمن به یاری آدمیان میبالد. از یاوری کودک در خانواده خویش تا یاوری پادشاه در کشور. مفهوم فره هم از آنجا پای میگیرد که جامعه نیاز به ویژه گرایی (تخصص) دارد. و هر خانواده در طبقه ای به خویشکاری میپردازد تا برسد به شاهی که خویشکاری اش در ایجاد دادگری و هماهنگی میان خانواده و طبقات است. همچنین ناخوشایند بودن پیشه وری و بازرگانی در میان طبقات ایرانی شاید از همین جا سرچشمه بگیرد. پس در ایران، خواستهای خودآگاهانه ی اجتماعی در پیوستگی با خواستهای طبیعی و ناخودآگاه خانواده قرار میگیرند.
جامعه غربی با همه دستاوردها و کامکاریها و حتی کوتاهی های خویش، دولت را همچون خدای مسیحی، ناظر بر آدمیان میداند و این تنها اوست که میتواند کودک را با جدا ساختن از خانواده، راهبه خویش سازد. (رویکرد غربیان در زمینه آموزش در مدرسه و جامعه، که جدایی کودک از خانواده و در پی آن، شکاف میان ناخودآگاه سنتی و خودآگاه دیوانسالارانه را در پی دارد سرچشمه هزاران بیماری روانی است)

آیا میتوانیم بر پایه آموزشهای کهن خویش، دولتی بنا کنیم که گرچه در ژرفنای خود اجتماعی است، اما هرگز از پداران و مادران نخواهد که فرزندان خود را بی سرپناه و سرگردان در دامان اجتماع بی اخلاق رها کند؟ آیا دولت فرهمند و نوین ایرانی، با دولت سکولار اما مسیحی غربی دگرگونه تر نیست؟


مسعود اسپنتمان

sepitemann@yahoo.com


دیدگاه مسعود اسپنتمان درباره فلسفه ارد بزرگ ( آرامش )


ارد بزرگ میگوید: آرامش اگر همیشگی باشد، سستی و پلشتی در پی دارد

پهنه ی گیتی جنگ ها و آشتی های بسیاری به خود دیده است.

در مقایسه با "ایران" در بسیاری از گوشه های دیگر گیتی، جنگ پدیده ای نایاب یا کمیاب به شمار میرود. زیرا کمتر سرزمینی بخت آن را داشته که گذرگاه آمد و شد فرهنگهای گوناگون باشد. "ایران" گِردِ آنکه پلی میان فرهنگها و تمدنهای بزرگ بوده، همواره خویشتنیِ خویش را نیز از یاد نبرده است، نمونه ی چنین خویشتن-پایی را در هنر این سرزمین به آشکارا میبینیم. هنری که از همه ی جهان سرمشق گرفته، اما همواره نقش خود را بر کنگره هستی نگاشته است. پافشاری ایران و ایرانی در خویشتن مانی، و نپذیرفتن رنگ بیگانه بر خود، او را به پرداختن بهایی سنگین وادار کرده است. جنگهای همیشگی ایران با خاور و باختر ناشی از چنین رویکردی می باشد. در این میان هوشمندان ایران، برای پرهیز از جنگ دست به دامان "پیمان" شدند.

"پیمان" مرز میان جنگها و آشتیها را میسازد. چه بسیار پیمانهایی که پیام آور آشتی بوده، و چه بسیارتر پیمان شکنی هایی که آغازگر جنگهای خونین شده است.

ارد بزرگ میگوید: میدان پیمانهای گسسته، همچون مردابی دهشتناک است که باید از آن گریخت.

ایرانیان در پیمانهایی که با اقوام گوناگون میبستند در تلاش بودند تا با ثابت کردن مرزها، یکپارچگی سرزمینی خویش را نگاهبانی کنند.

اما پس از آنکه جنگی پایان می یابد، با بستن دوباره ی پیمان ها، مردم آشتی جو و آرامش خواه میشوند.

چرا که "آرامش"، روان آدمی را پالایش میدهد و ساز نوآفرینی را برای او کوک میکند. آرامش، دمی از زندگانی است که آدمی با کمک آن میتواند فراتر از بایستگیهای زیستی ساده ی خویش، اندیشه خود را در میدانهای دیگر هستی پرداخت کند.

در این جا میتوانیم با جدا ساختن "آرامشِ ویژه یِ جهان ایرانی" در برابر "آرامشِ ویژه یِ جهانِ خاور و باختر و تازی"، بر یگانگی فرهنگ خود پای بفشاریم.

از دیدگاه پویایی و سرزندگی، دو گونه آرامش داریم. نخست آرامش همراه با سستی و پلشتی و خواب آلودگی که نشان دهنده ی گونه ای حالت تکراری و سکرآور است و ویژه ی بسیاری از سرزمینهای انیران میباشد. دو دگر آرامش جشن ساز که ویژه ی ایران زمین است.

بدیهی است بهای آرامش را بی بهرگان از آن بهتر میدانند. برای ایرانیان که همواره در جبهه های باختر و خاور و نیمروز میجنگیده اند، آرامش چیزی بیش از سستی و پلشتی خواب آلوده میباشد. آرامش چنین مردمی از مایه ی جنگ و حماسه است. حماسه ای سرازیر شده از سرچشمه های آسمانی شادی که تا به زمین روان میشود و تن و روان آدمی را سیراب میسازد. مردمی که در جنگ سرشارند از حماسه و رجز و پویایی و سرود آیا میتوانند آرامشی بدون پویایی و حماسه و گُردمنشی داشته باشند؟

ازین رو پویاییِ ایرانی، یا در راه جنگ و رنج و کار و تلاشندگی زیستی روان است یا در آرامشی جشن ساز.

جشنی سرشار از زندگی که از زایشی نو و بی تکرار مایه میگیرد. چه جشنهای ماهانه و چه جشنهایی چون سده و نوروز و یلدا و چه گاهانبارها و جشنهای فصلی، همگی از رویدادهایی متفاوت و تکرارناشدنی زاییده میشوند. ازین رو برای برپاکنندگان خویش، کارمایه ای شگرف و هنگفت از نیروهای گوناگون و بی تکرار به همراه دارند، و در پی پویایی و شادی و جنبش به ارمغان می آورند.

ایرانیان، درازگاهی؛ "هفته" نداشتند بلکه در درازای هر ماه، جشن ویژه ی آن ماه را، با شادی و پویایی برگزار میکردند.

به وارون، جمعه ها و شنبه ها و یکشنبه ها (آدینه های سامی مسلمانان، یهودیان، مسیحیان) از گونه ی آرامش همراه با پلشتی و سستی، همانند "خدا 6 روزه جهان را آفرید و روز هفتم استراحت کرد" میباشند. در کشورهایی که چنین آدینه هایی دارند، هر پنجاه آدینه ی سال، با یکدیگر همسان هستند، ازین رو آرامش باشنده در آن، کارمایه ای سستی زا و تکرارآفرین دارد. به همین شوند روزهای رامش در باختر بیشتر به "استراحت" و "رخوت" گرایش دارد تا با نوشدگیِ و زایش دوباره ی ویژه ی جشنهای ایرانی.

تا بدینجا آشکارست که روزگارِ ایرانی، چه در آرامش سپری شود چه در جنگ، پویایی خویش را هیچگاه از دست نمیدهد. جشنها و جنگهای ایرانیان از کارمایه ی زمینیِ ایرانیان و رویدادهای سرزمین ایران شالوده میگیرد، به همین شوند پویا و جنبنده و کارآفرین و زاینده است و او را با سستی و پلشتیِ ناشی از تقدیرباوری سامی (خدا بندگان خویش را مقدر ساخته تا در روز "سِبت" استراحت کنند) میانه ای نیست. آرامش ایرانی ریشه در آزادگی و خواستِ ایرانی دارد، و چون نسخه ای آسمانی نیست.

جشن "شش گاهنبار" ایرانی که ریشه ی اندیشه ی یهود در آفرینش 6 روزه جهان است، نماد آفرینش شش وینه(مرحله) ایِ گیتی به دست اورمزد است، اما به وارون اندیشه ی سامی، در درازای سال و در ماههای متفاوت برگزار میشود، گویا "خدای ایران"، (از آنجا که همسان و هم اندیش با باشندگان ایران است)، همچون باشندگان سرزمین خویش از تکرار بیزار است.

اما آرامش سامی تقدیرباور و اجباری آسمانی است

بایسته است بدانیم، آرامش اگر دیر زمانی به درازا بکشد پویایی خویش را از دست خواهد داد چنین آرامشی هرگز نمیتواند آرامشی سازنده باشد. زیرا رنگ تکرار به خود میپذیرد و نیروهای آدمی را با خیزش به سوی یکنواختی، میکاهد. پویایی، در دگرگون شدن رویدادهاست نه در تکرار حالتی یکسان.

از این رو آرامش اگر همیشگی باشد، سستی و پلشتی در پی دارد.

در اسطوره ی ایران و در زمان تهمورث زینوند، دیوها در جنگی به دست ایرانیان برده میشوند. آنان آزادی خویش را در ازای آموختن "یکی نو هنر" بدست می آورند:

کشیدندشان، خسته و بسته، خوار / به جان خواستند آن زمان زینهار

که ما را مکش تا یکی نوهنر / بیاموزنیمت که آید به بر

اما در زمان جمشید خوب رمه، دیوها در زمره ی طبقه ای جداگانه چون "کاست" نجس ها در هند در می آیند.

بفرمود پس دیوِ "ناپاک" را / به آب اندر آمیختن خاک را

و مردم ایران از بخت بهره کشی از نیروی بردگان دیو روی تا سیصد سال مرگ و بیماری و رنج را به خود نمیبینند.

چنین، سال سیصد، همی رفت کار / ندیدند مرگ، اندر آن روزگار

ز رنج و ز بدشان نبود آگهی / میان بسته دیوان بسان رهی

به فرمان مردم نهاده دو گوش / ز رامش، جهان پر ز آوای نوش

چنین آرامش پیوسته ای که سه سده به درازا میکشد، همراه با بهره کشی از نیروی دیوان به جای خویشتنکاری، نیروی زایش مردم را میخشکاند، و ایرانیان را به سستی فرامیخواند. از آنجا که شیرازه ی هاژه در پویایی و خویشتنکاری و پایبندی به پیمانهاست، به شوند سستی درازهنگام مردم، پایه های بن مند هاژه نیز به سستی میگراید و چیزی که در این میان بهره ی باشندگان چنین سرزمینی میگردد، پلشتی و نارایشمندی و هرج و مرج است. با نگاهی نو به اندیشه ی جمشید در [به گیتی جز از خویشتن را ندید]ن، و با پذیرفتن پیوستگی کردار شاه و مردم در یک کشور، میتوانیم شوند گسستگی هاژمان ایرانی در زمان جمشید را بفهمیم. به گفته ی دیگر، به شوند پلشتی و بی نظمی ناشی از سیصد سال آرامش پیوسته، همه ایرانیان چون جمشید به خودخواهی و خودکامگی دچار گشته اند:

[که جز خویشتن را ندانم جهان]

در چنین کشوری، مردم آرزویِ "پر از هول شاه اژدها پیکری" را میکنند تا هرج و مرج ناشی از سیصد سال خوشی پیوسته را با گزندگی و خودکامگیِ همه چیزخواه (دیکتاتوری توتالیتر) به رایشمندی و نظم دگرگون سازد. حال آنکه از دست دادن آزادی برای به نظم درآوردن هرج و مرج، خود اشتباهیست بزرگتر.

آنانی که همیشه در آرامش هستند، لاابالی ترین آدمهایند (اُرُد بزرگ)

یا آنکه در زمان ساسانیان، بهرام گور دستور میدهد تا دفترهای مالیات را آتش زنند. گنجور شاه به وی میگوید که تا بیست و سه سال مردم میتوانند با خوشی و خرمی و آرامش بی آنکه بکارند و بدروند و برنجند از گنج شاه بهره مندانه بخورند و بنوشند:

بدو گفت تا بیست و سه سال نیز / همانا نیازت نیاید به چیز

ز خورد و ز بخشش گرفتم شمار / درمهای این لشکر نامدار

...........

بفرمود پس تا خراج جهان / نخواهند نیز از کهان و مهان

اما دست برداشتن مردم از تلاش و تخشایی همانا و جنگ همانا. آرامشی همیشگی همانا و پلشتی و سستی همانا.

ز بیشی به کژی نهادند روی / پر آزار گشتند و پرخاشجوی

به همین شوند از نو مردم را به کوشش و تلاش و پرهیز از سستی و پلشتی فرامیخواند:

چنین داد پاسخ که تا نیمروز / که بالا کشد مهر گیتی فروز

نباید برآسودن از کشت و ورز / کسی کش کشاورزی او را ست ارز

دگر نیمه را خواب و آسایش است / و گر خوردن و کام و آرایشست

همچنین در پایان دوره ی ساسانی، وضعیت رزمیاران و واسپوهرکان ایران، چنان است که ارتش اشرافی و سنگین افزار ساسانی (با نگاهی به نگاره های تاق بستان کرمانشاه) که چند سده لرزه بر تن لژیون های رومی افکنده است، آنچنان در رفاه و سستی ناشی از آرامش زیست میکند که در برابر لشکر ساده و باورمند تازیان پاپتی به آسانی شکست میخورد.

میگویند رسیدن به آرامش، هدف است. باید گفت آرامش تختگاه نوک کوه است، آیا کوهنورد همیشه بر آن خواهد ماند؟ بیشتر زمان زندگی او در کوهپایه و دامنه میگذرد به امید رسیدن به آرامشی اندک و دوباره نهیب دل، و دلدادگی به فرازی دیگر (اُرُد بزرگ)

مسعود اسپنتمان

sepitemann@yahoo.com


دیدگاه مسعود اسپنتمان درباره فلسفه ارد بزرگ (شادی)

شادی کجاست ؟ جای که همه ارزشمند هستند . ارد بزرگ

در ژرفای هر آدمی چون غنچه ای، ناگهان میشکفد و تن و روان آدمی را مالامال از شادی میکند. بیگمان، ارزشمند انگاری و شادی از ویژگیهای غریزه زندگی (اروس) میباشد که با هرگونه انزوا خواهی صوفیانه زاهدانه و یا هندی که زاده ی غریزه ی مرگند در رویارویی شدید است. میل به تخریب یا میل به گوشه گیری (که نخستین خشمی است رو به بیرون و دومی گرایش خشم به درون) هرکدام نشانه های از آز و نیاز را در خود میپرورند و به همین شوند با شادی که زاده ی عشق به زندگی است بیگانه اند. شاید به همین شوند است که اشو زرتشت، نیکی را همتای زندگی، شادی و هستیوری، در پیکره ی هاژه سرشار از آدمی میداند و بدی را با نازندگی، مرگ و شیون و مویه همذات میپندارد. شادی ناب آن زمان روی میدهد که هر انسان، دیگران را چون خود، یاوری برای پیروزی نیکی بر بدی میداند (ریشه ی اندیشه ی ایرانی) و این یاوری برای به کردار رسیدن راهی جز ارزشمندن دانستن همه ی اندامواره های انسانی آن برای خود نمیشناسد. ازین روست که سعدی بنی آدم را اعضای یک پیکره میداند. این گفته ارد بزرگ بی شک آرمانشهر همه آگاهان است...


مسعود اسپنتمان

sepitemann@yahoo.com


شجاعت از دیدگاه بزرگان

مردان شجاع فرصت می آفرینند ترسوها و ضعفا منتظر فرصت می نشینند . گوته

مرد دلیر بهنگام ستیز و نبرد ، همراهانش را نمی شمارد . ارد بزرگ

شجاعت مانند عشق ، از امید تغذیه می شود . بناپارت

آدم شجاع یکبار می میرد ولی ترسو هزار بار . الین چانک

آنکه را سخاوت است به شجاعت حاجت نیست . سعدی

مهارت دریانورد در طوفان و شجاعت سرباز در میدان جنگ، ظاهر می گردد، باطن و سیرت مردم را در حین بدبختی و مصیبت آنها ، می توان شناخت. دانیال حکیم

شجاعت داشته باش تا با حقیقت رو به رو شوی . استون

برای‌ ازدواج‌ كردن‌، بیش‌ از جنگ‌ رفتن‌، شجاعت‌ لازم‌ است‌. كریستین‌

شجاعت حقیقی ،موفق شدن بر شداید زندگی است . ناپلئون

از ابرانسان است كه انسان های برتر دلگرمی و شجاعت می گیرند . فردریش نیچه

پیش نیاز رسیدن به دلیری و بی باکی ، یافتن آرمان و خواسته ای هویدا است . ارد بزرگ


منبع سایت دل سوخته

مهرزاد رضاپور

http://delsokhteh.mihanblog.com/post/2

ترس از دید دیگاه بزرگان

آرمان های خویش
هیچ گاه از داشتن دشمن نترس ، از انجام ندادن درست آرمان های خویش بترس . ارد بزرگ


فرصت
مردان شجاع فرصت می آفرینند ترسوها و ضعفا منتظر فرصت می نشینند . گوته


نشان ترس
کین خواهی از خاندان یک بدکار ، تنها نشان ترس است ، نه نیروی انسانهای فرهمند . ارد بزرگ


ترس از شكست
در غرب دلبستگی ما به موفقیت باعث سست شدن ما در خطر كردن می شود. آنچه از این خطر كردن می آموزیم به آن موفقیت می ارزد. و این ترس از شكست است كه تعیین می كند كه بیاموزیم یا نه؟ . پاركر پالمر


از یک چیز
در دنیا فقط از یک چیز باید ترسید و آن خود ترس است . ناپلئون بناپارت


سرباز ترسو
سربازی که می ترسد ، جان خود و دیگر سربازان را به خطر می افکند . ارد بزرگ


دنیایی صوفیانه
آدمیان ترسو و ناکارآمد خود را در دنیایی صوفیانه قهرمان می بینند . ارد بزرگ


راه خطا
اگر به راه خطا رفتی از بازگشتنش مترس . کنفوسیوس


تنها راه
تنها راه غلبه بر ترس روبرو شدن با آن است. ما غالبا به طرف حوادثی کشیده می شویم که از رویارو شدن با آنها وحشت داریم.بنابراین اگر از تنهایی بترسید تنهایی را برای خود به ارمغان می آورید. اگر از بدهکار بودن بترسید به احتمال زیاد با تمام زیر و بم آن آشنا خواهید شد. اگر از دستپاچگی و پریشان حالی واهمه داشته باشید همان را تجربه خواهیدکرد. این، روش زندگی برای تشویق ما انسانها به رشد کردن است. آندرو متیوز


همان بلا
اگر توجه مان را به چیزی جلب كنیم كه از آن وحشت داریم ، بطور قطع همان بلائی را که از آن می ترسیم ، به سرمان می آید . آنتونی رابینز


ترس از مرگ
اگر از شما بپرسند که در این جهان در انتظار چه هستید چه پاسخ خواهید داد؟ اگر از اشخاص عادی باشید "که نود و نه درصد مردم از اشخاص عادی هستند" خواهید گفت که من دراین دنیا انتظار دارم که پس از مرگ مستقیما وارد بهشت شده ودر حالی که عمر جاویدان خواهم داشت تا پایان عالم اغذیه لذیذ بخورم و از لذت عشق و شهوت برخوردار شوم و آهنگ های طرب انگیز بشنوم و ... ولی غافل از این هستید که پس از رفتن در بهشت و داشتن عمر و جوانی همیشگی که هرگز دچار خزان پیری و بیماری نخواهید گردید دیگر از خوردن و نوشیدن و خوابیدن و شهوترانی لذت نخواهید برد و بزودی زندگی یک نواخت بهشت شما را خسته و کسل خواهد کرد زیرا چیزی که در این دنیا خوردن و خوابیدن و غیره را برای شما لذت بخش کرده ترس از مرگ و از دست دادن این لذات است و روزی که این لذات جاوید شد یعنی مرگ برای شما وجود نداشت همه چیز عادی خواهد گردید! در جای دیگر گفته ام که اگر شما را به بهشت ببرند پس از یکسال اقامت کسل شده و از در بهشت خارج گردیده و در جستجوی نقطه دیگری هستید که تغییری در زندگی شما بدهد!!! . موریس مترلینگ


بزرگترین اشتباه
بزرگترین اشتباهی كه كسی مرتكب می شود , این است كه دائم از اشتباه كردن بترسد . آلبرت هوبارد


باید
باید از بدی کردن بیشتر بترسیم تا بدی دیدن. ابوالعلا


توانایی
آنکه به خرد توانا شد ، ترس برایش نامفهوم است . ارد بزرگ


صوفی منشی
از دشمن بزرگ نباید ترسید اما باید از صوفی منشی جوانان واهمه داشت . جوانی که از آرمانهای بزرگ فاصله گرفت نه تنها کمک جامعه نیست بلکه باری به دوش هموطنانش است. نادر شاه افشار


بی تفاوتی
هرگز اجازه ندهید ترس شما را به " بی تفاوتی " سوق دهد . باربارا دی آنجلیس


سر رشته امور
اینکه بعضی ها می ترسند یا افسرده می شوند به این علت است که آنان سر رشته امور را از دست داده اند مسئولیت احساس شان بابت احساس بدی که دارند مسئولیت را از سر خود باز می کنند چون برای شان راحت تر است که دیگران را مسئول زندگی خود بدانند تا بگویند:باعث بروز چنین احساساتی خودم هستم. وین دایر


دل به هوس
ده چیز بر ده گروه خاصه بر دانش پژوهان نکوهیده است : دروغ گفتن به فرمانروا ، سپهبدی که زر بر سپاه خویش نپراگند ، مرد سپاهی که از پیکار بهراسد ، دانشمندی که چون چیزی در نظرش مطبوع افتد دل به هوس سپارد و از گناه نترسد ، پزشکی که خود بیمار و دردمند شود . تنک مایه ای که به دروغ به سرمایه و دارایی خویش نازد ، سفله ای که بر هر کس که چیزی دارد رشک برد ، خردمندی که زود خشم بود ، و به چیز کسان طمع ورزد ، کسی که رهنمایی از نادان امید دارد ، و آنکه کارگاه و یا بنیادی عظیم را به کاهلی سپارد ، و بی خردی که خردجوی نباشد . بزرگمهر


ترس
از آهسته رفتن نترس ، از بی حرکت ایستادن بترس . مثل چینی


بزدلان
گفتگو با آدمیان ترسو ، خواری بدنبال دارد. ارد بزرگ


نفرین
از آه و نفرین بزرگان و ریش سفیدان هر ایلی باید ترسید . ارد بزرگ


روبرو شدن
چاره ترس روبرو شدن با چیز ترس آور و تماشای آن است . روتر فورد


دشمن
آنکه از دشمن داشتن می ترسد ، هرگز دوست واقعی نخواهد داشت . هزلت


ترس از دوست
از دشمن خودت یكبار بترس و از دوست خودت هزار بار. چارلی چاپلین


هزار بار
آدم شجاع یکبار می میرد ولی ترسو هزار بار . الین چانک


لذت
كسی كه از مرگ می ترسد از زندگی لذت نتواند برد. اسپانیولی


مرد بزرگ
مرد بزرگ , غمخواری و تشویش نشان نمی دهد , عاقل است و تردید ندارد , شجاع است و نمی ترسد . کنفوسیوس


منبع : دل سوخته

http://delsokhteh.mihanblog.com/post/1