بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *بخت*

هر صبح به روی لاله شبنم گیرد

*بالای بنفشه در چمن خم گیرد

انصاف مرا زغنچه خوش می آید

کاو دامن خویش* فراهم گیرد*

* خیام*

* بالا = قدم وقامت- * فراهم= گرد آمده , جمع شده

●_ بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ_●

● _ فرگرد بخت _●

کم کن طمع از جهان و *«می زی» خرسند

وز نیک وبد زمانه بگشل پیوند

مّی در کف وزلف دلبری گیر که زود

هم بگذرد ونماند این روزی چند.

* ____خیام ____« می زی» » *زندگی کن

در طی تمامی فرگردهای پیشین از زندگی وسرنوشت وبخت وتقدیر آدمی بسیار سخن گفتیم وهمانگونه که در بارها نوشته ام , از دیدگاه من بسیاری از آنچه در زندگی برای ما اتفاق می افتذد بر اساس گامها ئی ست که با ددیدگاه واندیشه وباور خود وبر اثر تصمیماتی ست که بر اساس اینگونه افکار برداشته وبسوی جلو پیش میرویم ومسلم است که خطا یا درست همیشه پیروز نیستیم و.همیه نیز شکست خورده باقی نمیمانیم طی سالهای زندگی خود آنگونه که در اکثر زندگی ها غریب واشنا دیده ام انسان در دوره ی زندگی خود زمانی را در پستی وزمانی را در بلندی زندگی میگذراند وبه هرگونه شروع کند شکل آن دردوره ی بعدی تغییر میکند . زندگی وچرخه ی زندگی بدست خداست ودر بسیاری از قانون های طبیعت وجهان درگردش سیارات وزمین وآسمان اوست که فرمان میدهد.اما همانگونه که بارها گفته ام عقلی که خداوند به انسان اعطا فرموده است این قدرت را بما میدهد که خود آزماینده ی بخت خود باشیم او زمین وزمان را برای ما درگزدش انداخته وروزی مارا درهمین طبیعت درشکل ساده اما باارش خود بما داده است دیگر این ما هستیم که ازاین ذره واتم وهرآنچه در ذرات وجود طبیعت ودنهاد وهستی دیدنی وندیدنی طبیعت برجاست چگونه استفاده کنتیم ودرکجا بخت خود را بیآزمائیم واینکه دوران زندگی خود را ازشیب به فراز برده یا برعکس نیز عامل اصلی خود ما هستیم که کدامین بختی را برای خوشبخت بودن خود انتخاب میکنیم . افسانه ها وقصه های زندگی ما در دست خود ماست وبخت مانیز به همچنین:

____ آینـه..._____

آینـه...اینگونه غمگین دیده بر چشمم مدوز

من کجا گفتم که یک عاقل و یا فرزانه ام ؟!

گرچه میسوز د دلم همواره در « شیدا شدن »

من هنوزم یک دل دیوانه ی دیوانه ام !!!

با من ازدنیا مگو , قید جهان را ,زد دلم

قلب غمگین مانده جاو دفتر و پیمانه ام

گوشه ی تنهائیم خوش بادو یاد و خاطره

بعدازاین، بازندگانی هم دگرِ، بیگانه ام

روح مادر آسمان گشته رها .. بی قید و بند

باغ عشقی گر ببینی من در آن پروانه ام

گربه خلوت سر کشیدی در پی ِ « شیدا دلی»

شعله ی سوزان شمع روشن آن خانه ام

من نمیگویم چه بودم یا چه سان خواهم شدن

خواهد آمد روزگاری بشنوی افسانه ام

____ فرزانه شیدا_____

میگویندکه: « گهی زین به پشت وگهی پشت به زین».

دنیا همین است همیشه یکسان نیست همیشه بروقف مراد نیست همیشه نیز غمناک و در سراشیبی شکستها نیست وهمواره درپیج وخم ها وفراز ونشیبهای آن بوده وخواهد بود که برای پخته تر شدن منو شما , شکل گرفت وروزهای شادی وغم را برایمان فراهم آورد اما به نتیجه ها نیز باید توجه داشت واینکه دگرباره تکرار غم نکنیم وتکرار خطا واگر برنده وموفق بوده ایم تلاش را بیشتر کنیم چراکه بیشتر نیز میتوان جلو رفته وشاد تر شد حال درهرچه میخواهد باشد موفقیت آنسان را روحیه ای شاد می بخشد واین حق ماست که روحیه ی خود را در پیچ وغم زندگی در شادیها ببینیم

_____ طفلی تو_____

وقتی مجـبور بشـی راهــتو بگــیری

بری وتـٌو خـلوتت آروم بمــیــری

مـــثه پروانه بشــی تو پیله ی غم

نــتونی پر بــکشی تـو ی اســـیری

بدونــی که زندگــیت راهی درازه

مـثه گـهگشـون بشی تُّـو راه شـیری

بـدونی که زندگـیت آخـر ِ خـطــه

توی غــصه پادشــا تــو غـم وزیری

بــدونی به عاشــقی راهی نداری

بدونی تـو باخـتـنا« تـو» بی نظیری

دیگه رفــتن واسـه تو چه مــعنی داره؟

بسـکه از رفــتنٍ بیهوده تو ســیری

تا بیـاد و« زنـدگی » معـنائی بگـیره

دیگه سـودی نداره ؛ چون دیگه پـیری!

طـفلی تو چه ساده این عمرتو باخـتی

فکر میکردی که یه پا خـودت مّـدیری!

طـفلی تو که پای عاشــقی نشســتی

گرچـه تو کشــور عاشــقی سفــیری

اما دیدی که چه آسون، همه ی قلبتو باختی

ثروتت محبـتت بود ولی آخـرش فــقیری

گرچه راحتی ندیدی طـفلی تو چه ساده باختی

همه ی راههارو رفتی روز وشـب سختی کشیدی

اما آخرنمـیدونم واسه چی تو زنده هــستی

تو که از عالم وآدم همـه جور رنجی رو دیدی!

نمیخوای یه بار بپرسی: تا کجا صـبر وتحـمل؟!

بگـو یکبار صاف وساده ؛ تو آخه کجارسیدی؟

بودنــت فقط بهونه س که بگی زندگی کردی

اماامـروز تو میدونی ؛دیگه بدجوری بّریدی

دیگه حوصــله نداری ؛ بگی زندگی قشنگه

یابگی:« در شب تارت» ,باز میاد « روز سـپیدی»!!!!

____ ف.شیدا/ یکشنبه 14 تیر 1388_______

امادر زندگی چه کسی برای شادی وموفقیت ما تلاشی خواهد کرد بی آنکه خود دراین میان سودی ببرد چه کسی میبایست جز ما برای ما گامی بسوی بهتر شدن ها بردارد دقیقا «هیچکس » , هیچکس جز من برای من وتو برای تو نیست. وار احدی نیز نمی باید توقع داشت که برای راحتی وسهولت زندگی ما خود را به دردسر بی آندازد در.واقع وقتی خود برای خود کاری نمیکنیم چه توقعی از دیگران داریم ازآن گذشته چرا می بایست ما در زندگی نیزاز آنچه داریم غافل شده , برآنچه نداریم افسوس خورده, بر آنچه هست, بی اعتنا باشیم؟ بر آنچه نیست فقط آه بکشیم ؟بی آنکه برای داشتن ونداشتن همه اینها« این » , «خود ما » بوده و هستیم که هر راهی را رفته ایم وامروز بهرکجا رسیده ایم نتیجه گامهای خود ماست اما هرگاه بد میشود , گناه را به گردن شانس وبخت ومقدرّات وحتی گاه دیگران میاندازیم وهرچه خوب بود وبه موفقیت آنگاه میگوئیم :ه برای آن ,کلی زحمت کشیده ایم !درصورتی که همیشه وواقعا باید کلی زحمت کشید وبسیار بخود زحمت دادوتلاش کرد وعرق ریخت وزمان صرف کرد وحوصله به خرج داد تا اینکه « داشته ها را داشت وبدست آورد ونداشته ها را ننیز در تلاش بدست آوردن بود».از شادی وغم گرفته که از معنویات است تا مادیات زندگی که پول وملک واملاک است همه وهمه اگر داریم میبیاست در داشتن آن بکوشیم اگر نداریم برای بدست اوردن آن کوشا باشیم اگر ارزوی چیزی را داریم برای رسیدن به آن بخت وخوشبختی تلاش کنیم اما اینکه بخت را چیزی وکسی بدانیم که از جائی بالاخره سراغ ما هم می اید یا جائی بما لج میکند وزندگیمان را به نابودی میکشد فقط به فقط خودگول زدنی بچه گانه است ووقتی نمیخواهیم باور کنیم که بد کردیم واشتباه رفتیم متوسل به چنین گفته ها وافکار میشویم بیائید سعی کنم فقط خودرا علت وعامل بدانیم وآنچه خود کرده ایم را معلول کارهائی که کرده ایم آنگاه می بینید که در زندگی ما هیچکس درخوبی وبد هستی ما مقصر نیست واین ما هستیم که داشته را بیشتر کرده وافزوده یا ازدست داده ایم یا نداشته ای را بدست آورده وشادی حتی مجدد از دست داده ایم

________ *خیام*_________

در گوش دلم گفت فلک پنهانی:

« حکمی که قضا بوّد زمن میدانی؟

در گردش خویش اگر مرا دست بدُی

خود را برهانمی ز سرگردانی»* خیام

___________________

بدین معنی که بسیار دیده ام انسانهای دارائی را که تنها اراده میکردند هرچه را میخواستند خریداری کرده وبدست می آوردند اما دوره این نیز برای آنان بسر رسیده ودوره سخت زندگی ورکود نیز به آنان فشار خویش را به شکل خود میگذارد ودرکنار آن نیز بسیار وبسیار دیده ام که افرادی که در زندگی در اوائل زندگی در فشارهای مادی ومعنوی ودقیقا بعلت همان فشارها ومشکلات زندگی بوده اند دردوره بعدی به صعود کوهی که تاکنون برای رسیدن به قله ی آن بسیار تقلا کرده وکمتر نتیجه دیده بوده اند رسیده اند ومعتقدم خداوند اینگونه فراز ونشیبها را درزندگی برای این به آنسانهای خود میدهد که آنکه سختی کشیده وبسیار تقلا نیز کرده است سرانجام خوبی را داشته باشد وانکه به دارائی زیاد سشاهد زجر بسیاری بوده وتنها بخود اندیشیده است وهمواره درتصور این بوده که همین که دارم همیشه هست وکمتر نخواهد شد دوره ی تلخ حویش را آغاز میکند تا دریابد که زندگی همیشه در یک روی سکه باقی نمیماند

__________________

گر چه غم ورنج من درازی دارد

عیش وطَرب تو سرفرازی دارد

بر هردو مکن تکیه که دوران فلک

در پرده ی راز هزار بازی دارد* خیام.

____________________

ما درروز وشب تغیییر طبیعت را شاهدیم طلوع وغروب ,زجر ومد دریا ها , تغییر فصول سال ع تغییر شکل درخت وگل وحتی فرسایش کوهها در طی سالها در کوهساران با بارش برف وباران وسائیدن شدن سنگ در اثر آب ویخ وروانی آبها ویا حتی ریزش سنگها ,فرسایش صخره های میان دریا و..... واین خود گواه براین است که زندگی همیشه بیک گونه نیست وبرای انسان نیز روزهای سرد وگرم وروزهای تغییر بسیار خواهد بود ازاین جهت است که بخت را می بایست همیشه در راه زندگی خود با هوشیاری خود بیآزمائیم وچون به نتیجه ی مثبت رسیده وپیروز شدیم در حفظ آن بکوشیم ودرابعاد وسیعتری به آزمایش بخت خود بنشینیم وهمواره نیز نوشته ام که بخت شتری نیست که ااز درخانه ی شما بگذرد یا بر در خانه ی شما بنشیند بخت زمانی رخ مینماید که تو درتلاش زندگی آنرا به گونه های مختلف به شکلهای مختلف در راههای مختلف بیآزمائی وهرگز از برداشتن گامهای اولیه شک وتردید بخود راه ندهی .در بازار بورس وسهام, زمانی که پای سرمایه ای محدود درمیان است ارگ با مشاورین سهام صحبت کرده باشید معمولا معتقدند که اگر این سرمایه تنها دارائی شماست بهتر است در راه سهام وبورس وخرید برگه هخای بها دار که نرخ آن بالا وپائین میشود نروی واین سرمایه را که بی شک پس انداز سالهای زندگی توست در جائی بکار بری که اگر و=موفق همم نبود لااقل پتاکباخته نشود معمولا خرید سهام وبورس متعلق به تاجران ومتمولینی است که از دست دادن مبلغی از سرمایه ی خود را در یک سهام در جای دیگر وسهامی دیگر جبران میکنند یا آنکه انقدرها تاثیر شایان توجهی در زندگی آنان نمیگذارد اما برای مردمی که با حقوق وکاری معمولی زندگی گذرانده وآنچه را که توشه ای برای مبادای خود جمع وپس انداز کرده اند حکم مرگ وزندگی را دارد بسیار خطاست که با سهام وبورس آن را به خطر بیاندازند چراکه خرید سهام وبورس وامثال اینها درست به منزله ی قمار پولی ست که در بردآن هیچ تضمینی وجود ندارد وشانس وبخت هم دراین آنگونه که همه می پندارند کارساز نیست چراکه اینگونه ریسک ها برای افرادی نیست کهدر محدوده ی زندگی خود با مغازه ای امورات خود را میگذرانند یا در شرکتی کار کرده یا کارمند دولتی هستند درواقع ریسکهای بسیاری در زندگی هست که انجام آن همدر جای خود می بایست زمالنی صورت گیرد که شخص اطلاعات کافی درآن مورد رابدست آورده باشد درنتیجه در مسائل بورس وسرمایه گذاری های اینچنینی معمولا به افراد عام پیشنهاد میشود که به یکباره تمام هستی خود را بپای اینگونه ریسکها نریزند چون شاید هیچ چیز بدون بی حساب وکگتاب تر از دنیای بوروس وسهام نباشد, چراکه اینگونه سرمایه گزاری ها بستگی به اقتصاد جهانی دارد وبیک شهر ویک منطقه ویک کشور نیز مربوط نمیشود که بتوان ثبات آنرا مطمئن بود پس اگر از افراد عامی هستیم چرا این مبلغ را برای خرید طلا وسکه که انرا نقدا دریافت کنیم بکار نبریم اگر که این وسع واین قدرت را داریم که میتوانیم سهامی را خریده و با برگه ای به خانه بیائیم وانرا گوشه ای بگذاریم چرا آنرا بلافاصله تحویل نگیریم ودرخانه ویا دربانک برای اطمینان خاطر نگذاریم کهلااقل پس انداز ما از بین نرفته باشد واگر مایلیم باا آن کار کنیم حتما در راهی باشد که پیش ازشما دیگران آنرا رفته وبه موفقیت رسیده باشند بااینکه من بارها نوشته ام ریسک در زندگی لازم است اما حماقتهای تجاری وکارهای خطر زای بدون فکر هرگز مد نظرم نبوده است اینکه شیب بردارم که از دره ای بپرم که میدانم پرنده ام کلی باید بال بزند تا آز آ« دره بگذرد وپای یکمترو ودومتری من چنین دورخیزی را محال است که بتواند انجام دهد به کشتن دادن من خواهد بود نه شجاعت من وشهامت ریسک کردن من.

________*خیام*_______

کس مشکل اسرار اجل را نگشاد

کس یکقدم از« نهاد » بیرون ننهاد

من مینگرم ز مبتدی تا استاد

« عجز » است به دست هرکه از مادرزاد

________*خیام*_______


انسان عاقل میداند که اگر باید اگر مجبور استاگر واقعا می بایتست این دره را بگذراند لااقل می بایست موقعیت گذر از آنرا برای خود فراهم کند حال شده کوه را دور بزند یا با طنابی اگر ممکن بود به آنسوی کوه لنگری وچیزی پرتاب کند اما هرچه هست او « خود» را بی دلیل پرتاب نمیکند.در ورزش های جدید کنونی دیده ایم بسیاری بدون داشتن هیچ وسیله ای از روی بلندای کوهی بدرون دره ای که انتهای آن آبی ست پریده وهیجان آنرا « پروازانسانی خود »مینامند اما این افراد برای مردن نیز خود را آماده کرده اند ومیدانند اگر خطای کوچکی دراین پرش انجام شود که به سنگی در نیمه راه اصابت کنند یا بنماگاه باد تغییر پیدا کند وبر آنان چیره شود مرگ آنان حتمی است این است که قانونا این ورزش در دنیای ورزشی ممنوع است ومعمولا آنکه اینکاررا انجام میدهد درمقابل چشم قانون گذاران اینچنین کاری را نمیکند حتی دیده ایم عده ای با دست خالی وحتی بودن کفش با کیسه ای آهک ویا اراد از برجی به بالا میروند وحتی موفق هم میشوند اما در انتهای کار اورا دستگیر میکنند که با جان خود بازی کرده حتی بااینکه تماشاگران بسیاری نیز داشته است وچرا اینکارا میکنند چونکه وجود او نه تنها سرمایه ی ملی یک کشور محسوب میشد بلکه اگر خدای ناکرده اتفاقی برای او بیافتد جمع تماشاگران نیز دچار شوکهای روحی واندوه میشوند واین برای کشورهای غربی بسیار مهم است که درکوچه وخیابان مردم وکودکان شاهد چه نوع چیزهائی باشند وحتی اگر کسی بخواهد با یک وسیله ی موسیقی درگوشه خیابان آهنگنوازد می بایست با دولت وپلیس هماهنگ کرده درست درجائی بیاستد که آنها تعیین کرده اند ازاین لحاظ که مراقب او نیز برای حفظ سلامتی تاو باشند وگروه پلیس پیاده آگاه باشد درهرکجا چه کانی ایستاده اند ودر حفط امنیت آنانن بکشود چرا که هم ممکن است انسان معتادی باشد که ازاین راه کمی پول جمع میکند وممکن است انسانهای نااهلی باعث آزار او شوند یا ممکن است توریستی از کشو.ر دیگری باشد که حفظ جان او آبروی ملی آن کشور تلقی میشود بااین تفاضیل چطور ما انسانها برای ازامیش بخت خود دست به هرکاری میزنیم بدون اینکه عاقبت آنرا در نظر گرفته باشیم ویا اطلاعات دقیقی از آنچه انجام میدهیم داشته باشیم ؟ گاه فشار زندگی آدمی را مجبور بکاری میکند که صد البته انسان شریف وکاری هرگز کار ناصواب نمیکند ومنظور کارهائیست که انسان از فشار مالی بسوی آن میرود مثلا همینگونه ریسکها که نام برده شد وشخص میگوید یکبار سرمایه ام را اینجا مصرف میکنم شاید بخت یاری کرد ومنهم یکشبه تاجر شدم مشکل درهمین جاست آنان که میخواهند راه پرتلاش سالهای زندگی دیگران را یک شبه طی کنن و همواره از دیگران عقب تر افتاده وحتی گاه قدرت دوباره برخاستن از زمینی راا نخواهند داشت که وقتی که در بلندای پله های رفتن تلاش کردند که چهارتا یکی مسیر راطی کرده ودرنهایت به زمینی را بدست اوردند که درشروع روی آن ایستاده بودند دراخر برروی آن افتاده بودند .ما دیده ایم وهزارباره نیز دیده ایم آنکه به بدست آوردن پولی راحت وساده وبدون دردسر علاقه داشته یااکنون در پشت میله هاست که خدا انشالله هرچه زودتر همه ی اسیران را آزاد نماید که هرکه در پشت میل هاست درخطای انسانی خود به اسیر گشته است ویا به خطای انسانی یک انشان دیگر جور اورا این شخص پس میده وفراموش نکنیم نعمت آزادی در زندگی خود را به بختهائی نفروشیم که انتهای آنان به ناکجا آباداست و« عرب »هم حوصلبه ندارد در آنجا « نی» بیاندازد.!چراکه عاقل میداند کجا باید سنگی انداخت که به هدف بخورد واینکه بگوئیم حالا سنگی می اندارم ببینم چه میشود باید همیشه جائی آیمنگونه سنگی را پرتاب کرد که نتیجه ی آن نال باختگی ما ویا ازیبین رفتن زندگی ما وسرمایه وهستی ما نباشد. بخت را وقتی می یابی که تلاشس درست را با پشتکاری عمیق وجدی شروع کرده باشی وئدرهمه جا بخت تو به انتظار توست اگر که بدانی برای رسیدن به آن کدامین راه درست تر است ومشکلهای کمتری را در ناهمواری ها برایت خواهد داشت. بیارها گفته وباز میگویم دنیا وزندگی وبخت وتقدیرما اول واخر بدست خود ماست وکائنات زملانی باما همراهی میکنند که گامی بسو.ی خوشبختی برداری وسعی کنی بخت خود را بدرستی شناسائی کرده وپیدا نمائی.

¤¤¤¤¤¤¤

*ـ همای بخت بر شانه ات نخواهد نشست مگر آنکه شانه ای به گستره و پهنای کوهستان داشته باشی ارد بزرگ

ـ*بخت همچون مرغی در گوش ما زمزمه می کند و ما را با خود به سوی می کشاند که باورش را هم نمی کردیم . *ارد بزرگ

ـ*بخت آدمی به گذشتگان ، آیندگان و جهان کهکشان ها گره خورده است .* ارد بزرگ

ـ*زندگی و بخت در یکدیگر تنیده شده اند تا جایی که گاهی بر این باور می شویم : بخت ما در دست خود ماست ! . *ارد بزرگ

ـ*چهره و کردارمان می تواند نمای بخت مان نیز باشد .*ارد بزرگ


ـ* همای بخت بر شانه ات نخواهد نشست مگر آنکه شانه ای به گستره و پهنای کوهستان داشته باشی *ارد بزرگ

¤¤¤¤¤¤¤

پایان _● فرگرد بخت

به قلم : فرزانه شیدا_●



برگرفته از :

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *بخت*


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.