سخنان ارد بزرگ به کوشش مینا مقدادی

سوار بر روان خویشتن خویش باشید ، پادشاهی بر سپاهی بی گزند ، اگر نگاهتان بر بوسه گاه زمین آسمان گره خورده باشد هیچ فراز و فرودی دلتان را نمی لرزاند . ارد بزرگ


ناراستی ها پیشاپیش رو به مرگ و نیستی اند مگر آنکه ما آنها را در اندیشه و روان خویش زنده نگاه داریم !. ارد بزرگ


سرزمین روان ما بسیار بزرگتر و باشکوه تر از جهان پیرامون ماست . کسانی را بدان راه دهیم که سزاوار آن باشند . ارد بزرگ


روان دانایان فربه تر از دیگران است این نیرویست که دانش به آنها بخشیده است . ارد بزرگ


بدن ایستگاه روان نیست. بدن هدیه و ابزار روان است . ارد بزرگ


گاهی تنها راه درمان روانهای پریشان ، فراموشی است. ارد بزرگ


پرتگاه می تواند به وجدآورنده روان و یا کشنده جسم باشد . ارد بزرگ


برای ماندگاری ، رویایی جز پاکی روان نداشته باش . ارد بزرگ


نیکی برآیند خرد است ، در دل و روان آدمی . ارد بزرگ


هر چه بلند پروازتر باشید تپش دلتان کمتر خواهد شد . فشار و دردهای روانیتان نیز . ارد بزرگ


در خواب می توانی نیروی روان خویش را بنگری . ارد بزرگ


خودخواهی ، کاشی سادگی روانت را ، خواهد شکست . ارد بزرگ


برای آنکه روانت را بپروری ، ابتدا با خود یکی شو . ارد بزرگ


روان مردگان و زندگان در یک ظرف در حال چرخش اند . ارد بزرگ


اگر شیفته کارت نباشی ، روانت بیمار می شود و در نهایت پیکرت از پای در خواهد آمد . ارد بزرگ


منبع : http://www.iran20.com/mina28/blog/&category_id=7

سخنان بزرگان جهان

-شناور بودن خرد آدم در جهان احساس به او ميدان بروز و رشد هنر را داده است . ارد بزرگ

-معني حيات را درزيبائي و قدرت اراده بايد جستجو کرد. ماکسيم گورکي

-براي آنکه عمر طولاني باشد، بايد آهسته زندگي کنيم. سيسرون

-دست استاد خويش را ببوس ، چون او هم پدر است هم پرورنده خرد . ارد بزرگ

-شمشيري عليه مهرباني وجود ندارد. ضرب المثل ژاپني

-بزرگترين نابکاري آن است که بپنداريم براي آنکه برترين باشيم بايد دست به ويرانگري چهره ديگران بزنيم . ارد بزرگ

-رضايت وجدان تنها پس از انجام وظيفه است. اسمايلز

-ارزش اخلاقي ، بسته به تعداد وظايفي است که انسان انجام مي دهد. مترلينگ

-ره آورد سفر در درون آدمي ، به جز خرد و پيشرفت نيست . ارد بزرگ

-عشق يعني اراده به توسعه خود با ديگري در جهت ارتقاي رشد دومي. اسكات پك

-ما ديگران را فقط تا آن قسمت از جاده كه خود پيموده‌ايم مي‌توانيم هدايت كنيم. اسكات پك

-کسي داناست که مي داند هيچ نمي داند. ضرب المثل فلسطيني

-سعادت ديگران ، بخشي مهم از خوشبختي ماست. رنان

- ياد اشک و شيفتگي ، آويزه خاموش دلهاست . ارد بزرگ

-با مردمان نيک معاشرت کن تا خودت هم يکي از آنان به شمار روي. ژرژ هربرت

-آدمهاي بزرگ و انديشمند ، بسيار اشک مي ريزند . ارد بزرگ

-آن زنده که کاري نکند ، مرده به از اوست . ضرب المثل ايراني

-با دلسوزي و احترام بيشتري نسبت به ديگران رفتار كنيد . آنتوني رابينز

-فرومايگان پس از پيروزي ، همآورد شکست خورده خويش را به ريشخند مي گيرند . ارد بزرگ

-هنگامي که منتظريد ديگران هيجان را به زندگي شما بازگردانند ، براي توليد عشق و شور و نشاط به آنان وابسته مي شويد و تماس خود را با منبع عشق درون خود از دست مي دهيد . باربارا دي آنجليس

-با تقوي و خوبي مي توان سعادت آفريد. زنون

-گاهي شالوده و ريشه شکست هاي بزرگ ، از اشتباهات بسيار ريز و کوچک سرچشمه مي گيرد . ارد بزرگ

-مرور زمان به خودي خود بسياري از نگراني ها را ازبين مي برد. ديل کارنگي

-انديشه پروازگر است جايي فرودش آوريم که زيبايي خانه دارد . ارد بزرگ

-امکانپذير است که يک ميليون حقيقت را در مغز انباشت ولي هنوز بيسواد بود.آلک بورن

-عصاره همه مهرباني ها را گرفتند و از آن مادر را ساختند. کريستوفر مارلو

-آن گاه که ، زايش راهي نو را از درون خويش احساس کردي پاي در راهي خواهي گذارد که پيشتر براي رسيدن بدان بسيار تلاش نموده ايي . ارد بزرگ

-انسان در همان لحظه که تصميم مي گيرد آزاد باشد ؛ آزاد است. ولتر


منبع : وب سایت وستا نکات - وستا هوذا

http://vestanokat.blogfa.com/post-14.aspx

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *سفر*

●آخرین فرگرد جلد هفتم بعُد سوم آرمان نامه اُرد بزرگ●
● فرگرد سفر ●
______ از :« سعدی » دیوان اشعار »______
می‌روم با درد و حسرت از دیارت خیر باد
می‌گذارم جان به خدمت یادگارت خیر باد
سر ز پیشت برنمی‌آرم ز دستور طلب
شرم می‌دارم ز روی گلعذارت خیر باد
هر کجا باشم دعا گویم همی بر دولتت
از خدا باد آفرین بر روزگارت خیر باد
گر دهد عمرم امان رویت ببینم عاقبت
ور بمیرم در غریبی ز انتظارت خیر باد
گر ز چین زلف تو بویی رسد بر خاک ما
زنده برخیزم ز بوی مشکبارت خیر باد
گر ز من یاد آوری بنویس آنجا قطعه‌ای
سعدیا آن گفته‌های آبدارت خیر باد
______ از :« سعدی » دیوان اشعار »______
در دنیای کنونی برخلاف گذشته « سفر» وسفر کردن براحتی وسهولت انجام میشود وانسان با گذر
ساعتی کوتاه خود را در شهری وکشوری دیگر می بیند که مسیری طولانی را در گذشته برای رفتن داشت وبه هفته ها وماهها وگاه سالهای نیز میکشید که آدمی توان رسیدن به جای ئدوری را داشته باشد وخرج سفر نیز بسیار بخاطر آنکه بسیار نیز می بایست در راههای میانه چادره زده یااتراق کرده ومسکن میگزیدند ویا چندی بعد در سالهای بعد در متل ها وهتلهای میانه راه توقف میکردند باعث میشد که این سفر بسیار گران تمام شده وهمین ایستادنها وتوقف کردنها نیز باعث میگردید که انسان بسیار با اهالی آن منطقه ومحل آشنا شود والبته از سوئی اینکه میگویند سفر انسان را پخته میسازد بنظر من درانموقع ودر گذشته ها بیشتر برای مسافر بار تجربه را به همراه داشت تا امروزه که با خرید بلیطی از مثلا نروژ حدود دوساعت بعد در انگلیس باشیم ویکساعت بعد سوئد و...
____ سفر سوم سروده ی « *حمید مصدق » ____

هنگام هنگامه سفر بود
من در جنوب نقش جنون دیدم
آمیزه های آتش و خون دیدم
و میل به جنایت
و میل به جنایت تنها
در جان جانیان خطرنک نیست
از چشم من زبانه کشید آتش
این خشم شعله ور
هنگامه سفر
گهواره فلزی دریایی
می بردم آن زمان
تا ساحل جزیره آغشته با جنون
آنجا برای من
پنداشتی جزیره ممنوع بوده است نه نامسکون
در آن جزیره که آنجا
شاید که سیب سرخ هشیواری ست
گویا که گاه فرصت بیداری ست
دیدم که آن جزیره
آبشخور شگرف هیولای آهنی ست
آن شب
من مست مست بودم
و میل به جنایت
در عمق جان مضطربم شعله می کشید
ای کاش کور بودم
دیدم شگرف هیولاها
دریای پاک را
آلوده می کنند
گهواره فلزی دریا ها
می برد این مسافر غمگین خسته را
هنگام بازگشت
آنک جزیره بی من تنهاست
اینک در انحصار هیولاهاست
ای کاش گهواره گور می شد
آنجا طنین خنده و پچ پچ بود
می سخوت جان خسته این عاشق این حسود
دیدم نهنگ را
کامش گشوده طعمه طلب کن
گهواره فلزی ما را تعقیب می کند
گفتم
در کام این نهنگ
شاید که ایمنی ست
ایا
این ترس ذاتی من بود
که آن نهنگ گرسنه دریا
از لقمه لذیذ تنم بی نصیب ماند ؟
می سوختم
در شعله های خشم خروشان خویشتن
دلاله محبت
عفریته پلید به پیری نشسته می دانست
در من توان نماند و شکیبایی
می برد دیو را
تا حجله گاه پاک اهورا
آه
ای جانیان لحظه عصیان
رفاقتی
در من نمانده است نه صبری نه طاقتی
دیدم که دیو بود و فرشته
کز حجله شکسته قانون برون شدند
اینک نه جلوه ای ز اهورا
اهریمنند هر دو
عفریته پلید به پیری نشسته می خندید
من می گریستم
دیدم پرنده را که ز ساحل پریده بود
دریا تمام شد
آغاز خشکسالی خشکی رسیده بود
در من جنوب
یاد آور جنون و جهالت
یاد آور شکوفه هشیاری ست
من با بطالت پدرم هرگز
بیعت نمی کنم
_____ حمید مصدق » _____
بهرشکل امروزه بیشتر سفرها برای تفریحات تابستانی وزمستانی ست وبااینکه خرج هواپیما وهتل وماندن در شهری وکشور همچنان با روزگار بالا رفته ولی باز انقدر که مسافر دوران گذشته اثر وثمر اراین سفر میدید درامروزه ی زندگی ما کمتر شده است وهرچند که حتی اگر برای تفریح به مسافرت رفته باشیم از اهالی محل جدید نیز بسیار چیزها میاموزیم وبسیار ندیده ها را نیز می بینیم اما پختگی لازمه ی سفری را که انسان با آگاهی براینکه میرود تا بیاموزد نتا اشنا شود تا چیزی ببینید که برای او جنبه تاریخی ویا آموزشی وفرهنگی وعلمی داشته باشد چیز دیگری ست ومن فکر میکنم بزرگان دنیا برخلاف عام حتی سفر تفریحی خویش را چون دیگران به تفریح نمیروند که دراین میان هرچه دیده وشنیده باری ا و چون آموزشی ارزشمند از شناخت آدمیان ودیدن اثار تاریخی موزه ها ونوع فرهنگ واندیشه هاست وبر آن بسیار دقت وتوجه به خرج میرود که سفر تفریحی او نیز سفری پربار باشد کگه وقتی باز میگردد چون مردم عامی فقط خبر از فلان شهرستان بودم وچه لباسهائی چه شهری وچه چیزها که ندیدم فلان کشور بودم ودر مثلا پاریس برج ایفلش آهنی بود راره آورد سفر خود نکنند وچونبپرسی از فرهنگ واجتماع وتاریخ وموزه ونمونه مردمی ونمونه پیشرفتهای روزمره جهانی آن کشور برای شماخواهند گفت .
_____ ( اطلـس دنـیا ) از: فرزانه شیدا _____
دل من خسـته ازاین روزای پررنگ وریاس
خسته از بازیچه بودن توی دسـت آدماس
یعنی تو اطلـس دنـیا جـائـی پیدا نمیشـه
که دل آدماشـم مثله دل پاک خــداس؟!!
همه جارفتمو هـرجا یه جـوری دلـم شکسـت
هـنوزم هـیچ نمیدونم دل ِ من مال کجاس!
یه جائی باید باشـه , توُ دنیا , مالِ دل ِمن
اونجائی که قلب مـن با روزگارش همصداس
اونجائی که دل بتونـه , کمی آروم بگیره
اونجا که کلام دلـها ,با کلامـم , آشناس
اونجا که حـرف محبت , یه کلام تازه نیس
اونجائیکـه عاشـقی ,مخصوص قلب آدماس!
انگاری دنیای من , جدای دنیای همـه اس
آخه این "غریبه"بودن , خالی از لطف وصفاس
همه ی عـمرم تلف شـد , پی این شهرِ غـریب
"امامن هر چی میگردم نمیدونم اون کجاس"!!
_____ سروده ی : فرزانه شیدا _____
دانستن داستان سفر وسخن ایشان و ره آورد سفر انسانهای بزرگ واندیشمند در حدقابل توجهی شنیدنی وعلمی ست وآموزنده وهرچه دیده وشنیده باشد دانستن آن چه براو چه برما که شنوندگان او خواهیمم بود یا کتاب سفرنامه وزندگینامه ی او را میخوانیم دانشی وآموزشی ست در هریک علومی اضافه بر علوم واندیشه ی فکری ما ازاین جهت بسیار خوب است زمانی که به سفر میرویم تلاش کنیم همه چیز را ازتمامی زوایای یک زندگی در آن شهر وکشور ببینیم ونمونه های حتی لباس وغذا وتکنولژی آن کشور را نه برای اینکه حرفی برای گفتن برای خویشان واقوام ببینیم وتجربه کرده وخود نیز لذت ببریم بلکه سعی کنیم ریشه های فرهنگی وریشه های اجتماعی ونوع فرهنگ امروزی انان با مقایسه با گذشته وعلت خوردذن غذاهای مخصوص آنان را نیز بدانیم وبیاموزیم واز دیدن آثار وتاریخ آنان در هر زمینه ای که بدان علاقمندیم حال میخواهد نمونه های ساختمانی دوران بسیسار قدیم تاریخی وموزه باستانی باشد یا نقاشی مدرن از دیدن آنچه دیدنی ودانستنی ست حتما استفاده کرده بدیدار همه برویم علت ها ومعلول های وجود واستفاده ی هرچیزی را بپرسیم وبر رشد فکری خود بیافزائیم چون هیچ چیز درجهان دیروز وامروز بی علت نبوده است وحتی نمونه قاشقهای چوبی مثلا کشور چین وژاپن که تنها دوچوب ساده ومعمولیست وطریقه ی نگاهداشتن آن هم استادی میخواهد وتمرین بی دلیل نبوده که اکثر غذاهای ایشان ازنمونه غذاهائیست که راحت تر با چوب برداشت میشود وحتی برنج دم کرده ی آنان نیز برنجی چسبناک است که براحتی با چوب برداشته میشود این کمترین چیزیست گه چون بپرسی برایش تاریخ آنرا هم میتوانند با تمام علت ومعلولها به شما بگویند وگاه لازم نیست سفری دور برویم تا از یک ژاپنی ویتنامی وچینی بپرسیم علت استفاده از این چوب یا« لباس کیمونوی» شما چیست که در پیرامون خود نیز هستند انسانهای دیگری که از کشورهای دیگر آمده وهمسر دوست ما هستند ویا درشهرما بعنوان توریست وگردشگر آمده اند یا درسفرهای بین شهری خود ما در کشوری که هستیم یا زندگی میکنند یا مسافرند ومیدانید که بزرگان نیز میگویند: پرسیدن عیب نیست , ندانستن عیب است.حتی اگر به خط جاده کشورها هم فقط نگاه کنید برای مثال خط وسط جاده ها نروژ زرد است وسوئد سفید رنگ است که درست در وسط مرز زمینی دیدن اینکه کجای جاده ناگهان مرز سوئد ونروژ جدا میشود چیزیست که شاید کمتر کسی بداند یا وقت صرف کند که به آن خز نگاه کند تا بداند دقیقا کجا وارد کشور دیگر شد وآن محل ونقظه در کدامین شکل وطبیعتی بود . مرزهای نروژ وسوئد چندینوچند مرز زمینی ودریائست که در وسط پلی دریکی از این مرزها خز جاده درست درمیانه پل از زرد تبدیل به سفید میشود وشکما از نروؤ وارد سوئد شده اید واین فقط یک مرز آنهاست ودرطبیعت زیبائی این پل بروی آب قرار گرفته است که خود شاهکار هنری خداوند از زمین ودریا وجنگل آسمان است
____(خط جاده)

من مسافری غریبم، توی جاده های تنها
توی کوله بار عشقم ، نمونده قراری برجا

همه ی شبهای رفتن ، بدون صبح سپیده
اشکای نگاه وقلبم و (خط جاده) رو کشیده!

انگار از نگاه دنیا ، بی تو بودن یه گناهه
روزائی رو داده برمن، که مثه شباش سیاهه!

افتاده اسم منو تو ، انگار از دست محبت
تادلم تنها بمونه * توی جاده های غربت !

نمیدونم تو کجائی! منکه آواره ی دهرم
هنوزم با بیقراری ، دنبال (دلم) میگردم!

دلمو من جا گذاشتم ! وقتی راه ما(دوتا) شد!
دل من باهام نیومد ،وقتی دنیامون جدا شد!

من ولی یه چش براهم که امیدش یه سرابه
دیدن دوباره ی تو ، مثه رویا توی خوابه!

بی توتنهائی چه سخته، از تو ُ کوچه ها گذشتن
کسی رو شونه به شونه ، واسه دردو دل نداشتن!

آخه دنیا هم دروغه! مثه خنده های غمگین
که میادرو لب می شینه،که بده به لبها( تمرین*)!

تا بهت بگه دروغی : گریه هات ، واسش غریبه!
اما این دروغ محضه! خنده اش هم یه جور فریبه !

ولی انگار از نگاهش ، ‌باتو بودن یه گناهه
روزائی رو داده برمن که مثه شباش سیاهه

همه ی شبای رفتن ، بی تو ، بی صبح سپیده
قطره اشکام توی رفتن ،( خط جاده*) رو کشیده!
_____ده شهریور ۱۳۸۲ اول سپتامبر ۲۰۰۳/ فرزانه شیدا _____
پرسیدن از علت استفاده از مثلا چوب غذای ژاپینی وچین در جایگزین قاشق معمولی ونمونه لباسهای سنتی یا حتی نحوه سلام کردن واینگونه چیزها که برای ما تازه گی دارد از, کمترین سوالاتی ست که تنها پرسیدن آن حتی اموزشی بما میدهد شاید بگوئید دانستن همه چیز برای زندگی ضروری نیست درصورتی که انسان وقتی ضرروت دانش اینگونه چیزهای کوچک وبزرگ را درک میکند که بناگاه مجبور شود برای آن چیز از اطلاعات خود استفاده کند وزمانی که به چنین جاوئی میرسد تازه بفکر چاره می افتد که حال ازکه بپرسم وبدنبال تحقیق وپرسش از مردم میرود درحالی که روزانه حتی درمحیط بسته خانه یا در سفرمسیر اداره ومحل کار در شهر ودر ترابری روزانه ی خود بسیارند چیزهائی که میشود آموخت واین وصعت بیشتری پیدا میکند وقتی که از شهری به شهر دیگر یا از کشوری به کشوری دیگر سفر میکنیم ومیبینیم که طریقه ی زندگی هرکس راه وروش وسیستم واندیشه ودلایل متفاوتی باما یا با دیگر مکانها دارد این است که آنکه بسیار سفر میکند بسیار انسانها را نیزر میبیند وتجربیه این سفر درهر زمینه ای چه لباس ان محل وغذا وفرهنگ وتاریخ باشد چه دیدن ساحل دریای آن با مردم مختلف وتورسیستهای فراوان خود هریک دانش بسیاری را میشود به انسان بدهد که لازمه ی آن تنها کنجکاوی ما ومیل به دانشتن ماست درغیر اینصورت اگر فقط سفر کنیم که بتوانیم به اینوآن بگویئمی اینجا وآنجا را دیده ام وتعداد شهروکشور بشمارید بی آنکه توشه ای ارزشمند ازاین سفر برداشته باشیم سفری تنها برای اتلاف وقت بوده است واگرجه استراحت برای انسان نوعی نیازمندیست اما چه خوب است که ازاین موقعیتها برای یادگیری نیز استفاده کنیم نه اینکه دراتاق هتل را ببیندیم وبنشینیم تاریخ آن کشور را بخوانیم که اینکارا درخانه خود هم میتوانیم انجام دهیم بلکه در شهرستانی وشهری وکشوری با دیده ای هشیارتر وکنجکاو تر وجستجو گری تلاش کنیم بیاموزیم ودانستنی های ارزسمندی را به همراه خود بیاوریم واز تجربیات آ«ان خود در زندگی خویش نیز بهره مند شویم.
*- ره آورد سفر, در درون آدمی ، به جز خرد و پیشرفت نیست . ارد بزرگ
*در کنارمان دلبر هست و اگر نیست ، در سفر رسیدن به اویم . پس تنهای وجود ندارد . ارد بزرگ
____ پایان فرگرد سفر _____
____ نویسنده : فرزانه شیدا _____

منبع :
http://b4armannameh.blogspot.com/2010/01/blog-post_1197.html

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فرگرد *اشک*

¤¤¤ اشک از: فرزانه شیدا ¤¤¤
در میان قطره ها
در شوری اشک
در خیسی ورق
در ناتوانی قلم بر نمناکی کاغذ
در بیصدائی محض
قلبی آب میشود
آنگاه که عشق
چون نسیم از پنجره ره میگشاید
و همنفس باد میگردد
دیگر برای سرودن بهانه ای نیست
از حرف تهی
¤¤¤ از اشک سرشارم.ف.شیدا ¤¤¤

● بعُد سوم آرمان نامه اُرد بزرگ●
● فرگرد اشک ●
در فرگردهای پیشین بسیار از احساسات طبیعی بشری ونیاز به داشتن ووجود این اسحسات در قلب وروح وذاتت بشر سخن گفتیم وبراین مسئله نیز تکیه داشتیم که هریک ازیاین حسس ششگانه کهخالق بر مخلوق بخشیده است برای دفاع از خود ودرون خوست وحتی روزنه اشک را به مردوزن اگر به یکشان بخشیده است به جیواناتی نیز داده سات وبه گل نیز عرق وشبنمی ست که طراوات روح گل میشود اشک نیز باعث طراوات روح میگردد چه درغم باشد چه در شادی که درهردو شکل تخلیه روحی انسانی ست از اندوه ویا حتی ذوق و شادی .در فرهنگ تمامی جوامع دنیا این نیز متاسفانه تا مدتها جا افتاده بود که پسر ومرد گریه ننیکند ولی پیتشر نیز گفتیم که اگر چنین بود خداوند روزنه ی اشک واحساس درونی اشک ریختن را که نوعی تحریک شیمیائی درداخل درون بدن است که تبدیل به اشک میشود شاید بگوئید همین اشک باعث تمیز شدن دیدگان ما ازگردوخاک وفرورفتن چیزی کوچک به داخل چشم مسالت اما با احساس درونی اشک ریختن چگونه میشود مخالفت کرد وگفت چینین احساسی را خداوند به مرد نبخشیده است ؟ که این تنها چشم بستن بر حقیقت است که خداوند اشک را برای آن آفرید که انسان وموجودات قادر باشند اندوه درون خودرا از دل به بیرون ریخته وباالتیام روحی خود ازاین طریق خود را از فشارهای زندگی وغمهای دنیا خالی کنند که البته ازدیاد هریک ازاین احساسات برای انسان نیز بمانند تمامی چیزهای دنیا عامل صدمه وآسیبی خواهد بود بر بشر نیز ازدیاد بیش از حد احساساتی باعث ناراحتی های روحی وجسمی میگردد اما بهرشکل آدمی در طغیان اسحاس غم وشادی خود از سوی خداوند دارای قطره های اشک دردرون احساسی در روح وقلب وروزنه ای درچشم است تا قادر باشد خود را آرام کند. ارد بزرگ نیز میفرمایند که:
*- آدمهای بزرگ و اندیشمند ، بسیار اشک می ریزند . ارد بزرگ
وعلت آن بوضوح مشخص است که انیسانهای بزرگ واندیشمند قادر به دیدن بیشتری هستند ودیده دل ورچشم وروح واندیشه ی آنان همواره باعث میگردد اندوه بیشتری نه برخود که بر دنیای خود وانسانهای همزمان با خود را با دل بکشند واگر انسانهائی بودند که قادر بدرک این گونه احساس وشناخت واقعی دنیای اندیشه وذهن ایشان نبود امروزه انسان در اینهمه راحتی ورفاه زندگی نمیکرد که این رفاه اینرشد وپیشرفت جوامع به اشکوخون دل وعرق جبین بزرگانی به آنها رسیده است که برای ما تلاش بسیار کرده اند وگذران روز خود برای خود چون عوام را هدف زندگی قرار نداده اند واحساس واندیشه خویش را چه درعمل با اختراع وکشف خود چه در شعر وکتاب ونوشتار اندیشه های خویش به انسانهای دیگر به ازمغان داده اند نه اندیشه های خود را بدنیا نیز منتقل کنند وراحتی را نیز در زندگی روزمره ی آنان با ساخت بهرتین امکانات رفاهی به هریک ازما هدیه نمایند.
¤¤¤ ترانه آبی از:احمد شاملو »¤¤¤
قیلوله ناگزیر
در طاق طاقی ِ حوضخانه،
تا سالها بعد
آبی را ... مفهومی از وطن دهد.

امیر زاده ای تنها
با تکرار ِ چشمهای بادام ِ تلخش
در هزار آئینه شش گوش ِ کاشی.
لالای نجوا وار ِ فـّواره ای خرد
که بروقفه خواب آلوده اطلسی ها
می گذشت
تا سالها بعد
آبی را ، مفهومی
ناآگاه ...از وطن دهد.

امیر زاده ای تنها
با تکرار چشمهای بادام تلخش
در هزار آئینه شش گوش کاشی.

روز ... بر نوک پنجه می گذشت
از نیزه های سوزان نقره
به کج ترین سایه،
تا سالها بعد
تکـّرر آبی را...عاشقانه
مفهومی از، وطن دهد
طاق طاقی های قیلوله
و نجوای خواب آلوده فــّواره ئی مردد
بر سکوت اطلسی های تشنه،
و تکرار ِ نا باورِ هزاران بادام ِتلخ
در هزار آئینه شش گوش کاشی
سالها بعد... سالها بعد
به نیمروزی گرم... ناگاه
خاطره دور دست ِ حوضخانه.
آه امیر زاده کاشی ها
با اشکهای آبیت
¤¤¤ از:احمد شاملو »¤¤¤
دراین میان روح واندیشه واحساس ادمیان چه در عوام و چه درمیان مردم خاص زندگی ساز تمامی ما در دنیا بوده است وبارها گفتیم کمترین اندیشه وفکر واحساس ما بر شمار بسیاری از مردم میتواند اثر گذار باشد وبرای مثال کسی که با دعوا وناراحتی از خانه خارج گردیده هم اهالی آن خانه هم او هم تمامی کسانی که درمجاورت وروبروی این شخص قرار میکیرند وبه شکلی بااو سروکار دارند تحت تاثیر خلق وخوی درهم روزانه ی او که چه در سکوت وتاثر باشد چه در بداخمی وبدخلقی چه هرنوع عکس العملی که انسان درموقع اندوه وخشم نشان میدهد , قرار خواهند گرفت لذامی بایست براین نکته نیز درهمینجا اشاره شود که طغیان احساس واندیشه است که شاهکار وگشفی می آفریند ویا رویداد وفاجعه ای را در دنیای پیرامون ما ودرکل جهان سبب میشودوزایش وتولید وساخت اندیشه های نوعملی وتئوری وامکاناتی در سطح تولیدات وساختار چیزی وچیزهائی وهمچنین باعث انجام شدن خوبی وبدی هائی در سطح جوامع ودرنهایت بر دنیا میگرددکه بر ما نیز اثر گذار خواهد بود.
¤¤¤ آن ِ زایش , از: احمد زاهدی » ¤¤¤
شعری برای نوشیدن
جامی که سرکشیدنِ تقدیر است
خودم، تجویز کرده برای دکتر
سنگ، بی‌هوا تاب/ در هوا دنبالِ…
کبوتری در آب جان می‌کند
و آبی انعکاسِ آسمان است
یا دریا/ برعکس
«چه فرقی می‌کند؟»
مهم آبی‌است که می‌خورده
از هرکجا حالا... حالا که مرده.
آب، شعر می‌شود
کبوتر قربانی
و شاعر، می‌نوشد
جامی برای قربانی
زبان، خیسِ شعر است
و کبوتر باز
رفعِ عطش کرده باشد انگار، می‌پرد.
گنبدِ خورشید پایین‌تر
آسمان، آبی است
در آبِ حوضِ کنارِ من
شعری می‌تابد انگار
از آفتاب.
¤¤¤ آن ِ زایش , از:« احمد زاهدی » ¤¤¤
دراین میان احساس من به عنوان یک فرد میتواند برای تمامی آنان که بامن هستند وبامن برخورد میکنند وحرف ونگاه واحساس ویا نوشته وکتاب من نوعی را میخوانند نیز همانقدر اثر خواهد داشت که اکنون شما با خواندن من دراین کتاب به فکر واندیشه های خود مشغول شده وبه بالاوپائین کردن نظریات وسخن وافکار من یا خود پرداخته وبه بررسی راستی ودرستی آن چه از درون خود وافکار خود باشد چه من می پردازید.درنتیجه میبینیم که چه من شاعر باشم چه نویسنده هماکنون بنوعی در زندگی شما بوده ام بااین کتاب بااین نوشته ویا با شعری وبه همین شکل شما درخانه ومحل کار وپارک وهرجا که الان این نوشته را میخوانید حضوری دراین دنیا دارید که با تمام کردن خواندن این نوشته با فکر وافکار خود به دنیای روزمره خود باز میگرئید وممکن است لحظاتی بعد هرچه خواندید فراموش کنید یا اینکه درخود همچنان بفکر ان باشید اما هرچه هست امروز ودرلحطه ای که بااین نوشته سر کردید چیزی برآنچه که نخوانده بودید افزودید ودر تائید ونفی من نیز با خد به فکر فرورفته ودنیا را نیز در نکاه واندیشه خود دردردون خود بررسی کرید وشاید بیا اشکهای زندگی خود یا کسی افتادید که دوستش داشته اید یا به شکلی انودهگین وخشمکینش نموده اید مقصود من این است که دنیا تتحت تائیر هرچه من میکنم هرکونه که من ویا تو فکر میکنیم روز ما واطرافیان مارا شکل میدهد واین در شکل وسیعتر به جامعه وجوامع دیگر نیز منتقل خواهد شد اگر اندیشه ای وکاری انجام دهیم که همگان قادر بت بهره برداری مثبت از آن باشند یا حتی تاثیری منفی بر دنیائی بگذارد .خواه به خخنده ای باشد خواه به اشکی خواه مثبت یا منفی درهرشکل هستیم امید بودن ما همواره گرمی دهنده ویاری دهنده مردمام اطراف ما زندگی ما ودنیای ما باشد .حتی اگر درقالب سخنی وشعری اندوهی را باخواندن قطعه ای وگفتم جمله کوتاهی باعث شده باشیم که با خود بیاندیشد دراین احساس تنها نبوده ام اگر روزم بارانی بود کسانی نیز روزهای بارانی داشته اند وبهتر است بخاطر بسپارم که روز بارانی او نیز خورشید وآبی آشمان را بدگرباره دید برای منهم نیز چنین خواهد بود.وبا این فکر روحیه ی دوباره خود را درزندگی باز یافته امید وتلاش خود را برای ادامه زندگی بکار گیریم .
¤¤¤ ابری , « از فرزانه شیدا » ¤¤¤
دیگر اما صدای نغمه ی اندوهم
را در پرواز های تنهائی
سر نخواهم داد
دیگر بر شاخ درخت سبز امید
جستجوی نخواهم کرد
میوه های شادی را
دیگر بر رخسار ه آبی ِحوض
نمی جویم...خورشیدِ تابناک ِآتشین را
دیگر بی تو نمیخوانم ...نمیخندم ...نمیگریم
آسمان پروازم ابریست
روزگارم غمناک
قلب من بارانی
¤¤¤ ابری , « از فرزانه شیدا » ¤¤¤
*- آدمهای بزرگ و اندیشمند ، بسیار اشک می ریزند . ارد بزرگ
*- میان اشک مرد و زن فاصله و بازه ای از آسمان تا زمین است . ارد بزرگ
*- یاد اشک و شیفتگی ، آویزه خاموش دلهاست . ارد بزرگ
¤¤¤ پایان فرگرد اشک ¤¤¤
¤¤¤ نویسنده : فرزانه شیدا¤¤¤


منبع :
http://b4armannameh.blogspot.com/2010/01/blog-post_1094.html

اس ام اس فلسفی جملات زیبا



نمی‌توانیم کاری کنیم که مرغان غم بالای سر ما پرواز نکنند اما می‌توانیم نگذاریم که روی سر ما آشیانه بسازند. ضرب‌المثل چین

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

حتی میمونها نیز گاهی از درخت می‌افتند . ضرب‌المثل ‌ژاپنی

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
بدگویی ، رسوایی در پی دارد . ارد بزرگ

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

اگر می‌خواهید فرزندانتان روی پای خود بایستند، مسؤولیت‌هایی روی دوش آنها بگذارید. ابیگیل فون بورن

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

زمین به دوش خود الوند و بیستون دارد—غبار ماست که بر دوش او گران بوده ست .اقبال لاهوری

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

بن و ریشه هستی مانند گردونه ای دوار است که همه چیز را گرد رسم کرده است برسان : گردش روزها ، چرخش اختران و ستارگان ، چرخش آب بر روی زمین ، زایش و مرگ ، نیکی و بدی ، گردش خون در بدن ، حرکت اتم و … ارد بزرگ

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

ای که در رنج و عذابی ! تو آنگاه رستگاری که با ذات و هویت خویش یکی شوی . جبران خلیل جبران

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

انسان های آزاده دل شکسته و پر غرور ، خود را از تیررس نگاه دیگران پنهان می کنند . فردریش نیچه

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

میدان پیمان های گسسته ، همچون مردابی دهشتناک است که باید از آن گریخت . ارد بزرگ

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

برای نادان پیرایه ای سزاورتر و زیباتر از خاموشی نیست . بزرگمهر



منبع :

http://share24.mihanblog.com/post/2182

شانه خودخواه

در روزگاران دور یکی از دانه های شانه ایی از دوست جادوگرش خواست که قد او را از بقیه دانه های شانه بلندتر کند .
جادوگر ابتدا مخالفت کرد اما با اصرار دانه خودخواه قبول کرده و یک سانت از دیگر دانه ها قدش را بلندتر نمود .

هنگامی که صاحب شانه خواست موهایش را شانه کند احساس کرد خاری بر سرش فرو می رود . شانه را که خوب نگاه کرد شگفت زده شد زیرا دانه ایی را می دید که از دیگر دانه ها بلندتر شده . چاره ایی نبود یا شانه را باید دور می انداخت و یا آن دانه بلند را کوتاه می ساخت . تصمیمش را گرفت .
چاقوی تیزی آورد و بر گلوی دانه خودخواه نهاد .
دانه شانه مرگ را در زیر گلوی خویش حس کرد .
خودش را بخاطر آرزویش نفرین و سرزنش کرد
ناله ها کرد
فریادها کشید
و جیغی از ته دل
اما ....
هیچ کدام دوای دردش نشد و سرش را از دست داد.

از آن پس هیچ دانه شانه ی چنین خواست و آرزویی را مطرح ننموده است . همه دانه ها می دانند در کنار هم امنیت دارند...

زیبا تبریزی

جملاتي زيبا از بزرگان



براي شب پيري در روز جواني بايد چراغي تهيه کرد . بلو تارک
نمایش اندازه واقعی

هيچ چيز نمي تواند بر عشق حكومت كند، بلكه اين عشق است كه حاكم بر همه چيز است. لافونتن


خوشبختي كيفيت ذهني است كه انديشه از آن لذت ميبرد. ماكسول مالتز


انديشمند يگانه است و اگر از ترس سکوت نمود با آدمهاي ديگر هيچ فرقي ندارد . ارد برگ


براي شب پيري در روز جواني بايد چراغي تهيه کرد . بلو تارک


حکمت درختي است که ريشه آن در قلب است و ميوه آن در زبان . بطلميوس


آموزگاري ، عشق است چنين جايگاهي هيچگاه به دست غير مباد. ارد بزرگ


بخيل براي ثروت خود نگهبان است و براي ارث انباردار . بزرگمهر


مرور زمان به خودي خود بسياري از نگراني ها را از بين مي برد . ديل کارنگي


استوارترين پيمانها آنهايست که با انديشه مان پذيرفته ايم . ارد بزرگ


هر چه نور بيشتر باشد ، سايه عميق تر است . گوته

سخن بزرگان به انتخاب سینا انصاری



راهی جز نرمش و بازی با هستی نیست . ارد بزرگ



دوست واقعی کسی است که دستهای تو را بگیرد ولی قلب ترا لمس کند . مارکز



عشق یگانه منبع نیرو و قدرت شماست . باربارا دی آنجلیس



قانون احتمالات یادت نره ، بلاخره یک نفر خواهد گفت بله . آنتونی رابینز



اگر فکر می کنید که موفق می شوید یا شکست می خورید،در هر دو صورت درست فکر کرده اید . آنتونی رابینز



وقتی انسان آرامش را در خود نیابد ، جستجوی آن در جای دیگر کار بیهوده ای است. لارو شفوکو



هنگامی که می خواهی وظیفه و بایسته خویش را انجام دهی از کسی فرمان نگیر . ارد بزرگ



در تاریخ جهان ، هر لحظه عظیم و تعیین کننده ، پیروزی نوعی عشق است. امرسون



موفقیت ، یک درصد نبوغ ، 99 درصد عرق ریختن . توماس ادیسون



مهم این نیست که در کجای این جهان ایستاده ایم ، مهم این است که در چه راستایی گام بر می داریم . هولمز



بسیاری از آرزوهایمان را می توانیم با نشان دادن توانمندی خویش به آسانی بدست آوریم . ارد بزرگ



سعی نکنیم بهتر یا بدتر از دیگران باشیم ، بکوشیم نسبت به خودمان بهترین باشیم . مارکوس گداویر



مغز ما یک دینام هزار ولتی است که متاسفانه اکثرمان بیش از یک چراغ موشی از آن استفاده نمی کنیم . ویلیام جیمز



نگاه خردمندان به ریشه ها می رسد و دیگران گرفتار نمای بیرونی آن می شوند . ارد بزرگ



آن گاه خواهید دید که زندگی با لطف و محبت ، زیبایی ، رحمت ، شادی ، نشاط و شور و سرزندگی به شما پاسخ خواهد داد . باربارا دی آنجلیس



بهترین خوشبختی ها ، یاری به دیگران است. آلبرت هوبار



آن چه انسان هرگز نخواهد فهمید این است که چگونه در مقابل کسی که ما را آفریده و همه چیز ما از اوست مسوول خواهیم شد و او از ما بازخواست خواهد کرد ؟!؟!؟ . موریس مترلینگ



چهار چوب نگاه ما زمینی است ، اما برآیند اندیشه ما جنبه آسمانی نیز پیدا می کند . ارد بزرگ



هر چه عشق و شور زندگی بیشتری از خود ابراز کنید برای دیگران نیز بیشتر مقاومت ناپذیر خواهید شد و آن ها دیگر نخواهند توانست شما را نادیده بگیرند . باربارا دی آنجلیس







برآیند سامان یافتگی رفاه است پس : نخست باید به ساختار درست رسید سپس بر اساس آن ساماندهی کرد آنگاه رفاه همگانی بوجود می آید . ارد بزرگ


منبع :

http://rasht100.blogfa.com/post-72.aspx

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فرگرد *شکست*


● بعُد سوم آرمان نامه اُرد بزرگ●
● فرگرد شکست●
« غزلی شکسته برای ماه غمگین نشسته از:فریدون مشیری »
گل بود و می شکفت بر امواج آب ماه
می بود و مستی آور
مثل شراب ماه
شبهای لاجوردی
بر پرنیان ابر
همراه لای لای خموش ستاره ها
می شد چراغ رهگذر دشت خواب ماه
روزی پرنده ای
با بال آهنین و نفس های آتشین
برخاست از زمین
آورد بالهای گران را به اهتزاز
چرخید بر فراز
پرواز کرد تا لب ایوان آفتاب
آمد به زیر سایه بال عقاب ماه
اینک زنی است آنجا
عریان و اشکبار
غارت شده به بستر آشفته شرمسار
غمگین نشسته خسته و خرد و خراب ماه
داوودی در شب سپید هزار پر
سر بر نمی کند به سلام ستاره ها
برگرد خویش هاله ای از آه بسته است
تا روی خود نهان کند از آفتاب ماه
از قعر این غبار
من بانگ می زنم
کای شبچراغ مهر
ما با سیاهکاری شب خو نمی کنیم
مسپارمان به ظلمت جاوید
هرگز زمین مباد
از دولت نگاه تو نومید
نوری به ما ببخش
بر ما دوباره از سر رحمت بتاب ماه
____« سروده ای از:از:فریدون مشیری »____
زمانی که انسان برای زندگی خود تلاش میکند همواره در راههای بسیاری قدم میگذارد که خواسته وناخواسته با مشکلات ومشقات وزحماتی نیز به همراه است که انسان برای گذر از هریک از آن تجریبههای بسصیاری نیز بدست اورده وشالوده ی زندگی خود را بر مبنای آن پایه ریزی میکند تا در راه های بعدی رفتن کمتر دچار مشکل شود ومسلم است که تمامی آدیمان در هرمقام ومرتبه ای اززندگی نیز که قرار داشته باشند در طول زندگی بارها طعم شکست را احساس خواهند کرد واینکه چگونه با آن روبرو شده عکس العمل نشان داده باآن کنار بیایند ویا آنرا از سر بگذرانند همه وهمه بستگی باین دارد که اندیشه های فردی او بر اساس چه مبنی ای استوار گشته است انسانها هریک بگونه ای با مشکلات مواجه میشوند ,طی فرگردها نیز بسیار گفته شد که اندیشه وتفکر آدمی برروی خود آنچه در باره ی خویش می اندیشد ,بسیار تاثیر گزار زندگی درراهای بعدی ما در گذر عمر میشود وباز گفتیم عده ای نیازمند این هستند که خود را با برنامه ریزی دقیقی در راه زندگی پیش برند وگروهی همواره منتظر یاری وتشویق یا تائید دیگرانند زندگی میکنند وتابع مطلق نظریه عام وخاص وفرق نمیکند چه کسی همینقدر که اورا تائید کنند برای او کافی ست تا توان رفتن به راهی را درخود پیدت کند وحتی به شوق وذوق راهی شود . دیگر گروه ,گروهی افراد ی بی انگیزه هستند که در بیتفاوتی مطلق اصلا برایشان مهم نیست امروز چگونه سر شد دیروز چگونه گذشت فردا چه خواهد داشت وتنها مصرف کنندگان بی سود وبی فایده ی جامعه هستند که حتی به زور کارهای خود راانجام میدهند وپیروزی وشکست هم مثل بقیه ی امور فرقی ندارد که اتفاق بیافتد یا نیافنتد موفق باشند یا نباشند مهم این است که امروز نه کسی کار بکارشان داشتهباشد نهنیازی باشد خود بدیگران کاری داشته باشند وتا حتیالمکان فقط بودن آنان درجامعه برای مصرف نیازهای سخصی وضروری آدمیست و نه بیشتر که این دسته همانگونه که بی ثمکر بدنیا امده زندگی میکنند بیثمر نیز میمرند وهرگز نه برخود سودی داشته اند نه بردیگران. تعدادی دیگر نیز , درهدف بی تفاوت دربودن خودر در زندگی همواره یا به فکر سودند هم هیچ چیز برای ایشان مهم نیست وروزگاررا با آنگونه میگذرانند که هرجا بهتر بود درهمانجا چادر میزنند وهرکجا بارانی وسردوبرفی مهارجرت کرده وهمواره آماده ی مهاجرت به محلی دیگر دراندیشه وفکر وزاه زندگی خود هستند وقانون فکری انان بدین شکل برای آنان معنی نیشود که هرکجا دیگران درآن بهتر امروزرا میگذرانند همانجا برای ماندن خوب وایده آل است وییلاق ویشلاق فکری آنان بنا بر اب وباد وهوائی ست که سود فعلی آنان را درامروز جابگو باشد وفردا راهم خدابزرگ است وباز میشود دید بقیه کجا هستند وهمانجا رفت وبود وماند تافردای دگر واین شکل اندیشه ی ذهنی وتصمیم گیری درنحوه ی نو زندگی نه هدفمنداست نه رییشه ای در ایده آلی دارد ایده آل انان درامروزیست که فردائی داشته باشد یا خیر نفع وسد امروزی را جوابگوست وبرای ایشانن همین کافی ست ودرنتیجه اینگونه اندیشه ای نه بر مبنای اندیشه ی بزرگی وعالمی استوار ورشد یافته است نه هدفمند بوده نه سرانجامی را دنبال میکند وشکست وموفقیت نیز اگرچه بی تاثیر برعوالم آنان نیست اما اگرهم شکست خوردند باز هستند دیگرانی که جای خوبی اطراق کرده باشند که او بتواند ازآنان نمونه گرفته همانجا را امتحان کند که صدالبیته اینگونه الگو برداری از یک الگوی مشخصه ی موفق نیست بلکه درست بمانند چادرنشینان صحراست که فقط حائی اطراق میکنند که لزوم زندگی آنان ایجاب میکند وبااینکه قبیله های اینگونه ای هرگز انسانهای بیخودی نبوده نیستند اما این گرئه یاد شده ازافرادی ساخته شده اند که تنا سود ومنفعت امروزی برای آنان مطرح است وفرقی نمیکند دنیا چگونه بگذردهرکه بهتر براو گذشت باهمان او همراه میشود و برخی نیز با هرچه پیش اید خوش آید زندگی میکنند وهدفی جدی را برای امروز وفردا در سر ندارند وتنها هستند که باشند نمیدانم بدرستی کدامین بیشتر از زندگی لذت میبرد ادکه راحتی امرزو را با هرچه هست ورضایت از اوضاع برخود ساده میکند یا آنکه تمامی روز وشب برای رسیدن به ادهداف خویش زندگی میکند وکمتر اسودگی وراحتی روز را هدف خویش قرار میدهد وساعات استراحت نیز به شکلی در روح وفکر ودهن خوددرگیر برنانه ی بعدی ست واگرچه چنین انسانیبه سرانجامی خوب نیز میرسد اما عمری شکست وپیروزیرا با دست وخواست خود تجربه میکند چرا که خود بدنبال آین است که راههای بیشماری را رفته در نتیجه برای هرتجربه ای شکست وپیروزی های بسیاری را نیز متحمل میشود که شاید اگر کمتر بخود برای رسیدن فشار آورده بود کمتر مشکاتی را میدید وکمتر نیز صدمات راه را متحمل میشد اودرنهایت میرسم به گروه تابع که همواره وهمیشه هدفهای ایشان را دیگران تعینن میکنند یا اگر خود اندیشه وفکر ارزو ونظری داشته باشد تا دیگری اورا هل ندهد گامی برنمیدارد وهمچنین ئاتید وتوشیق یا رد ونفی هخواسته ی او در نظر دیگران برای او مهم است وتا آنان تائیدی وموافقتی ازخود نشان ندهند او نیز گامی برنخواهد داشت وهمچنین به همین راحتی وسهولت نیزمردم ودیگران میتوانند اورا به اوج وقعرشادی وغم یا پیروزی وشکست ببرند بااینوصف گروه اخر که شناخته شده به گروه باد هستند باقی میماند که هرسو باد بوزد همان سو متمایل وییلاق قشراق فکری آنان سازنده ی زندگی امروز آنان است وفردا هم که هیچ اصلا به فردا فکری ندارند بکنند چرامکه ایده آلی را جیستجو نمیکنند وامروز که خود راشاد وخوشبخت اساس میکنند برایشان کافی ست درنتیجه نمونه تجربیاتی که هریک از این گروه نیز درگیروزی وشکست خود بدست میاورند همانقدر متفاوت ومتضاد است که نوع زندگی آنان هست واین گروها نیز درهمه جوامع دنیا وجود دارند که اگر به سنت وآئین وآداب وروسوم واندیشه های همگانی نیز خود را مقید کنند تنها برای همان لحظاتی ست که نیاز است اینکاررابکنند.
___ بوسه ی سلام /از« ف.شیدا»_____
بی گمان درپس رفتن ها
" باز گشتی " نهفته بود ..
تا در حریم میان
کلام ودست وگرمی،
نگاه وآتش وسوزندگی،
سلام را بوسه ای باشد،
میان گنگی احساسی
که دورافتاده از نزدیکی ها..
به دگربار شراری می گرفت ،
تا نقش دلواپس دلتنگی ،
گم شود ،
در لمس دستها،
ودر آغوش نگاه ،
و ختم" بدرود" را ،
به انباری ببخشد
که تا دیروز
پشت پرچین های سبز،
اما بی روح ،پنهان بود!
اگرچه همیشه وهمواره
حس میشد در میانه ی دل!!!
ورنج می بخشید بر " بدرود" دیروز
و شتابی داشت
بر " سلامِ" دوباره ی همیشه ماندن،
واز سفر دست کشیدن!!!
و نقش آبی یک عمر ،،دوستت دارم ،،
را بر قاب هستی عشق میکشید ...!!!
اما نه بر دیواراتاق پشتی خانه،
که بر خلوت ِهمیشه ساکت شبانه ای،
که قلم،در بی قلمی ها ،
هزار واژه را نقاشی میکرد !
تا او بداند بی واژه نمانده است
در دوری نگاه
در ندیدن چهره ناشناخته ای
که آشنا میزد و غریبه نبود!!
میدانی آخر،
در بین حروف و واژه و قلم
دلبستگی بسیار بود،
با دستهای نوشتن ...
مرتبط به رگهای ره کشیده
از دل بر قلمى که
بسیار گفتنى داشت!!
تا " بدورد" را،
به آبی احساسی بسپارد،
که میدانست ،
در عمق آسمان بی انتها ،
جایگاهی دارد،
از تبلور احساسی که ،
اگرچه بی سخن مانده بود...
اما قلم را از،،
دستهای گرم قلبی،،
بر خطوط کاغذ میکشید !!!
که تنها واژه سلام ،
میدانست وبس !!!...
اینگونه نیز، در رسم
باز هم گذشتن از شبی،
میشد باز هم دوباره نوشت
و تکرار مداوم دوستت دارم
را به واژه سپرد
تا هزار نقش تازه
را رنگ زند بر بوم بودنها...
ویکروز سرانجام
در نگاه تو بگوید: سلام....
در رسم واژه و شعر تو!!...
در رسم هزار بار عاشقى ،
هزار بار
تکرار دلواژ ه هاى ناگفته!
گاه دلتنگی غروب میکند
در کنج آسمان دل
و،« سه باره »
شاعر میشوم !!!
«هزار باره » عاشق!!!
¤¤¤ پنجشنبه 22 آذر۱۳۸۶سروده ی : فرزانه شیدا ¤¤¤
ودرواقع تنها گروه اول انسانهای موفق واقعی دنیا هستند که نام این گروئه را «گروه عاشقان» میگذارم« عاشقان رسیدن».چرا که در این گروه انسانهای هدفمند وزحمتکش وکوشا بیشترازهمه بار سختی وزحمت وشکست وپیروزی خود وهمچنین زندگی اجتماعی وحتی گذران چرخه ی زنگی کشور وملت خویش را بردوش کشیده وسختی های بسیاری نیز می بینند ودرنتیجه درجایگاهی که ایستاده اند واقعا و براستی لایق آن هستند چرا که زحمات شبانه روزی بسیاری را نیز برای آن متحمل شده اند و بار زندگی همگان را بردوش داشته اند تا درپیشرفت خود به پیشرفت جامعه نیز توان یاری رساندن داشته باشندوهمواره دقت نظر با ارج نهادن به تمامی ریشه های فرهنگی اجتماعی سنتی دینی و....همراه با توجه واندیشه ای والا همراه با حرمت نگاهداشتن وحتی دلسوزی انسان دوستانه ای برای جامعه عمر خود را باارزش وسبز زندگی کرده اند تا سرسبزی دهنده ی زندگی همگان باشند.
____ «هفتخوان از:فریدون مشیری »_____
چه توفان درین باغ بگشودد ست
که سرو بلند تناور شکست ؟
چه شوری در آن جان والا فتاد
که آن مرد چون کوه از پا فتاد
چه نیرو سر راه بر او گرفت
که نیرو از آن چنگ و بازو گرفت ؟
چه خشکی در آن کام آتش فشاند
که آن تشنه جان را به آتش کشاند ؟
چه ابری از آن کوه سر بر کشید ؟
که سیمرغ از قله ها پر کشید
چه نیرنگ در کار سهراب رفت ؟
که با مرگ پیچید و در خواب رفت
چه جادو دل از دست رستم ربود ؟
که بیرون شد از هفتخوانش نبود
خمار کدامین می اش درگرفت ؟
که از ساقی مرگ ساغر گرفت
پدر را ندانم چه بیداد رفت
که تیمار فرزندش از یاد رفت
« سروده ای از:از:فریدون مشیری »
من به شخصه معتقدم که انسان درطول عمر شاید زمان عمراو اجازه اینرا ندهد که به تمامی آرزوهای خوئد دست یابد ولی میبایست تلاش کند که به بیشترین آنها برسد ودراینراه انتظار شسکت وپیروزی را نیز داشته باشد ودرخود این قدرت ونیروی فکری را ایجادکند که همینقدر که تلاش میکنم کافی یست باید کافی باشد تا بتواند مطمئن باشد که کم کاری برای رسیدن به آرزوها واهداف خود نکرده ام وتمام هم وغم خود را نیز بکار برده ام تا همان باشم که میخواهم باشم و درهمان جایگاهی قرار بگیرم که دوست دارم آنجا باشم و به همان چیزهایی دست یابم که آرزوی دست یافتن به آنرا داشته ودارم واین گونه تفکری خود نیازمند این است که انسان بر اعتماد بنفس خویش بیافزایدبراحتی ازراه رفته با تشویق وحتی تنبیه وازار همکاری نکردن دیگرانی که همیشه درزندگی انسانها هستنداز راه رفته باز نگردد ومغلوبب خود ودیگران وجهان وزندگی نشود حتی وقتی که شکست میخورد باز ایستاده بخود بگوید ایرادی ندارد من میرم ومیرسم باورکنید اینگونه فکری بهترین مشوق ادمی برای خود اوست بی اینکه نیاز داشته باشد که حتی دیگران بااو همفکری وهمکاری کند میرود ومیرسد من خود اینگونه آدمی بوده وهستم که اگرچه شاید با شنیدن مخالفتها متاسف شوم اما ازکارخویش متاسف نوشتم ازنوع ایده ونظر دیگران است که متاسف میگردم چراکه من میدانم به کجا روانم چرا میخواهم درجستجوی چه هستم چه را ارزوی خود میدانم چه مراشاد وغمگین میکند چیزی که برای رسیدن به هریک از آنان هیچ کسی نه گامی برایم برخواهد داشت نه زحمت حتی فکر کردن انرا بخود خواهد داد نه لااقل آنقدر که برای خود من مهم است کهباشم چه باشم کجا باشم درنتیجه هرچه بشنوم هرچه بگویند هرگونه افکاری را درمورد خود ببینم تنها باین فکرز میکنم هدفی دارم که برای من مهم است چه برای دیگران باشد چه نباشد برای من مهم است واین منم که زندگی خود را زندگی میکنم درنتیجه این منم که میبایست شادی وغم خود را رنگ ببخشم این منم که می بایست شکست وپیروزی خود را تحمل کنم این منم کهمیبایست دگرباره بیاستم ومادامه دهم تا زمانی که هستم باید باشم بگونه باشم که باید باشم برای خود تا بااین برای خود بودن قادر باشم برای دیگران نیزر باشم چه خانواده ام باشد چه آشنایانتم چه کشورم چه جهانم وحتی اگر عددی نیز دردنیائی نباشم همانقدر که تلاش خود را میکنم کافیست تا بدانم بودنم هرچه هست پرکردن یک فضا نیست که نه ثمر بخش باشد نه اثر گزار نه بی فایده نه دردامور لااقل برای خود وکسان من بودنم ارزش داشته باشد که بدانم هستیم بی ثمر نبود حال براین قدر بدانند یا ندانند این به حال.احوال وذهن ودرون خود آنان بازخواهد گشت وحرفی واصرای نیست که اسنام همواره وهمیشه محبوب دیگران باشد همینقدر که ازار کسی نباشد وسعی کند چنین نباشد کافیست تا حضور او حضوری باشد که لااقل اگر خدمتگزار نیست آسیب رسان وزیان دهنده هم نیست وزندگیخود را مبکند به بهترین نخحوی که قادراست تلاش کند تا هستی خودرا رنگی بخشد که حداقل برای خودش آبی ترین اسمان را داشته باشد حتی گاه در پشت ابر اما همواره باز آبی آفتابی. که آسشمان همیشه آبی ست همیشه درآن خورشید هست این مائیم که وقتی ابراست وخورشید پیدا نیست درون وبر ون به ابر میسپاریم و برسیاهی .لذا تنها زمانی میتوانیم که اززندگی خود خشن.ود باشیم که بداینم برای خود بیاثر بی ثمر وبیهوده نبوده ایم چه در شکست چه درپیروزی.
____ دریاب : از ف.شیدا _____
من برای دل خود میگوشم
گرچه در چشم تو
بیهوده به کار
روزگاران خوش خویش
به سختی دادم
گرچه در دیده ی تو
بی ثمراز هستی وبود
دل به ویرانه ی هستی دادم
من ولی آبادم !
تو خودت را دریاب
وبه ویرانی خود دیده بدوز
وبه آبادی خود ایمن باش
که ترا نیست اگر چشم دلی
دل ما لیک تماما نگه است
____فرزانه شیدا /1388_____
*_ گاهی شالوده و ریشه شکست های بزرگ ، از اشتباهات بسیار ریز و کوچک سرچشمه می گیرد . ارد بزرگ
*_ فرومایگان پس از پیروزی ، همآورد شکست خورده خویش را به ریشخند می گیرند . ارد بزرگ ___ پایان فرگرد شکست ____ نویسنده فرزانه شیدا_____


منبع :
http://b4armannameh.blogspot.com/2010/01/blog-post_3480.html

سخنان ارد بزرگ درمورد انتخابات

انتخابات مکان شعبده بازی دیوان سالاران نیست ! . ارد بزرگ


امروزه ، انتخابات آزاد تنها راهکار ادامه زندگی سیاسی فرمانروایان است . ارد بزرگ


انتخابات آزاد ، دشمن هیچ یک از باورهای توده مردم نیست . ارد بزرگ


انتخابات درست و سازنده ، ناجی کشور و نادیده گرفتن آن ، پگاه رستاخیزی هولناک است . ارد بزرگ


کشوری که گروه های هدفمند سیاسی ندارد انتخابات هر روز بیشتر به پستی می گراید . ارد بزرگ


دیوان سالاران بر این باور نباشند که انتخابات حقی است که آنها به مردم می دهند ! . ارد بزرگ


انتخابات نیاز به هنجاری خردمندانه دارد خردی که باور همه نخبگان آزاد اندیش کشور باشد . ارد بزرگ


انتخابات پرشگاه سیاسیون برای رسیدن به دستگاه دیوانی نیست اینجا خواست توده آدمیان برای درمان ناراستی هاست . ارد بزرگ

برگرفته از :
http://www.iran20.com/shahbazbozkurt/blog/7663/

آینده در نگاه بزرگان

آینده همان است که ما می اندیشیم. مارک اورل

اهل فرهنگ و هنر ، سازندگان آینده اند . ارد بزرگ

بهترین راه پیش بینی آینده ، ساختن آن است. برایان تریس

آینده از آن کسانی است که به استقبالش می روند . فردریش نیچه

وفاداری به حال است که وفاداری به آینده را آماده می سازد . فنلون

اندیشه و انگاره ای که نتواند آینده ای زیبا را مژده دهد ناتوان و بیمار است . ارد بزرگ

برنامه ریزی ، آوردن آینده به زمان حال است تا بتوانید همین الان کاری برای آن انجام دهید. آلن لاکین

راز بزرگ زندگی در شکیبایی است و نباید به خاطر یک آینده ی مبهم زمان حال را بر خود تلخ کرد. ژان داوید

فرهنگ های همریشه ، انگیزه ای توانمند است که موجب همبستگی کشورها در آینده می گردد . ارد بزرگ

خردمندان و دانشمندان سرزمینم ، آزادی اراضی کشور با سپاه من و تربیت نسلهای آینده با شما ، اگر سخن شما مردم را آگاهی بخشد دیگر نیازی به شمشیر نادرها نخواهد بود . نادر شاه افشار

آینده جوانان را از روی خواسته ها ، و گفتار ساده اشان ، می توان پی برد ، نپنداریم که میزان دارایی و یا امکانات آنها ، دلیلی بر پیروزی و شکست آنهاست ، تنها مهم خواسته و آرزوی آنهاست . ارد بزرگ

هرگز به کودکانتان نگویید پیشه آینده اش چه باشد همواره به او ادب و ستایش به دیگران را آموزش دهید چون با داشتن این ویژگیها همیشه او نگار مردم و شما در نیکبختی خواهید بود و اگر اینگونه نباشد هیچ پیشه ای نمی تواند به او و شما بزرگواری بخشد . ارد بزرگ

وقتی پا در رکاب اسب می نهی بر بال تاریخ سوار شده ای شمشیر و عمل تو ماندگار می شود چون هزاران فرزند به دنیا نیامده این سرزمین آزادی اشان را از بازوان و اندیشه ما می خواهند . پس با عمل خود می آموزانیم که پدرانشان نسبت به آینده آنان بی تفاوت نبوده اند .و آنان خواهند آموخت آزادی اشان را به هیچ قیمت و بهایی نفروشند . نادر شاه افشار

منبع : فرید سیدی
http://www.iran20.com/99711/blog/54265/

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فرگرد *اندیشه*

از زندگی هر آنچه لیاقتش را داریم به ما میرسد نه آنچه که آرزویش را داریم

● بعُد سوم آرمان نامه اُرد بزرگ●
● فرگرد اندیشه ●
والاترین« اندیشه» اندیشه ای ست که قادر باشد بردیگر اندیشه های جاری در زندگی مردم اثر منطقی گذاشته واندیشه ای برتر باشد تا در فکر اندیشمندان ودر اندیشه همگانی تحولّی را ایجاد نماید .
ما انسانها به چه اندیشه میکنیم چه افکاری را در درون خود زیر ورو میکنیم با کدامین دیدگاهی دنیا را نگریسته باکدامین تفسیری آنرا برخود معنا میکنیم تا کجای افکار درست تفکر میکنیم وآیا دهن ما در راه درستی گام برمیدارد آیا بدرستی اندیشه های خود اطمینان داریم آیا دید روشنی بر زندگی داشته وداریم .آیا اندیشه های ما الگوئی دارد ویا اینکه تمامی آنچه در ذهن وفکر وروح ودل ما میکذرد تنها براساس احساس ماست یا تربیت ما یا اینکه شکل آموزش خانوادگی واجتماعی ما ؟مامی این سوالات از جمله سوالاتی ست که انیان میبایست برای خود جوابی بر آن داشته باشد وبداند که ازکدامین منبع ریشه ی افکار خود را گرفته یا دوست دارد چه منبعی را برای شکل ذهنی خود بکار بگیرد کگروهی علوم منطق وفلسفه را انتخاب کرده ویکی از هراز شاخه ی این علوم برای ایشان جلب توجه کرده وبا آن تفکر واندیشه خود را پیش میبرند عده ای دنیا را ازنگاه خشک تری می بینند چون ریاضیدانان و علومی نظیر این تعدادی به دنیای فکری جامعه واندیشه های همگانی خو کرده ونیازی در پرورش شخصی نمیبینند چراکه در جواب دادن بدنیای اجتماعی خود آنچه را آموخته اند کافی ومناسب میدانند و برخی به چون وچرا همه چیز از دیدگاه های مختلف پرداخته مایلند جنبه های علمی مختلفی را در دست داشته باشند که زمانی که به هریک ازاین علوم نیاز پیدا میکنند قادر باشند از اگاهی های همان علم در آن زمینه استفاده نمایند .
____ مبهوت شعری از: « حمید مصدق »____
در این جهان چون برهوت مبهوت
آه ای پدر مگر
گندم چهقدر شیرین بود ؟
و سیب سرخ وسوسه حوا را
در دامن فریب چرا افکند ؟
نفرین به دیو وسوسه
نفرین به هوشیاری
آری عقاب شیطان را
من در بهشا دیدم
و نیز رنج آدم و حوا را
دراین زمین زندان
و رنج جاودانه انسان
دیدم مرا
این غرق در ملال
دیو محیط من این دوی اضطراب
می کاهد از درون چو چناران دیرسال
ناگه
مشام جان را
از باغ عشق رایح ای مست می کند
گفتی که باغ عشق بهشت است
در باغ عشق او
از پله های مرمر
با قامتی بلندتر از افرا
می آمد
و عطر روحپرور اندامش
ذرات نور را
در شور و شوق و وسوسه می آورد
دیدم که دستهای سپیدش
انبوه گیسوان سیاهش را
آشفته می کند
دیدم که انعطاف نگاهش
پرواز پاک چلچله ها بود
ناگاه دیدگان چو گشودم
چه وحشتی
دیدم فریب بود فروپوش دهشتی
دیدم که با تمام ظرافت او
ازهم گسیخت
ریخت فروریخت
هیچ شد
چه خوابهای نغز طلایی را
پنداشتم
نقش حقیقتی ست
چه جامه های فاخر
بر قامت بلند تمنا
در هاله های رویا
بردوخته
چه شعله های سرکش
در باغهای پندار افروخته
چه صادقانه و معصوم
در شعلههای سرکش آن عشق
سوخته بودم
_____ شعر از: « حمید مصدق »______
اینگونه افراد وهمچنین اشخاصی که بهرشکل علوم وپایه های علمی را برای تفکر خویش را انتخاب کرده اند بی شک از افراد ساده وعامی جامعه نیستند وگروه اندیشمندانی هستند که چه در مقام های فکری بالا خود را رساند وجایگاهی برای خوددر جامعه ودر دنیا به ثبت برسانند چه درسطح عامی خودرا میان عوام نگاهداشته اما بگونه ای دیگر تفکر کنند که استادین و دانشجویان وافرادی با اندیشه های پرورش یافته از این جمله اند که این گروه نیز تعدادی خود را به ماقم بالا رسانیده وخود را مشخص ومجزا میکنند عده ای درسطح استادی ومدرس بودن خود عمری از دانش خویش بهره گرفته ودیگران را آموزش میدهند که در هرشکل این هدف نیز ارزشمند است وقابل احترام ودر کل این دوگروه ازافرادی هستند که جوامع دنیا را رو به رشد وپیشرفت برده یا حداقل افکار واندیشه ی آنان بر پیرامون آنان اثری مثبت نهاده و ارزشمند است وحضور و وجود ایشان بر هرکه وهرچه در اطراف این گروه باشد تاثیر داشته .
____ « هلال ماه» از : ف.شیدا ______
باز شب دیگری ماه ِ دلم جان گرفت
«آن » مَه کامل شد ُو «این دل سوزان» گرفت
لحظه ی سبزِ دعا... قصهء عشق و وفا
او که در این لحظه ها ،وعده و پیمان گرفت
من به چه سان بگذرم زینهمه دلدادگی
او که ز ره آمد ُو سینه چه حرمان گرفت
حسرتِ دیدارِ او.... لحظه ی شوق وصال
عقل مرا او زمن ... این دم حیران گرفت
من به چه شوقی روم زین شب غم بی امید
او که ز ره آمد ُو قلب ِ من , آسان گرفت
او شده در چشمِ من... همچو خدا ی زمین
وای خداوند من ... او ز من ایمان گرفت
او زمن ایمان گرفت
جمعه 7 دیماه ۱۳۸۶
_____ سروده ی : فرزانه شیدا _____
حضور این گروه ها نیز, بتدریج مردم عامی, تفاوتهای فکری میان خود رابا این گروه احساس میکند ودرمی یابند که ایشان پله وپلکانی در اندیشه وعملکرده بالاتر از مردم عام ایستاده اند . از آن جهت که طرز فکر واندیشه این دوگروه متضاد با جامعه ی عام ودنیای ساده شهری وکشوری مردمیست که زیستن را به معنای زندگی کردن در شبانه روز ورسیدن به خواسته ای عادی زندگی میدانند در فرگردهای آرمان نامه ی ارد بزرگ همواره اشاره به آدمیانی شده اند که ازاین گروهند ودسته ی اندیشمندان جوامع را تشکیل میدهند که دراصل دنیا وقدرت دنیوی وقدرت فکری وحتی اجتماعی دنیا در دست ایشان است خواه درلباس کاشفی ومخترعی باشد خواه در دست اهل قلمی ویا در جایگاههای سیاسی واجتماعی کشوری وبسیار دیگر از سازمانهای بزرگ دنیا که ایشان بنوعی وبه شکلی مدیر گرداننده یا اثر گزار برآن هستند
ــــــ بانوی شب از ف.شیدا ــــــ
بر واژه ها چنگ میزنم
و دلم ، دلم بر آفتاب میسوزد
که مرا بر پرتو خویش باز میخواند
و من ... آه ... من ...
در سایه های ناماندگار
هنوز بخود می پیچم ، می پیچم
و کلام عشق محو تر از همیشه
آفتاب را فریب میدهد
در درخشش شیشه ی شکسته خویش
این میان تصویر قلب شکسته ام
درخششی دیگر دارد
بر چهره شیشه ای عشق
و سنگی در کنار آن
آری بخند....
آفتاب برای من نبود
نه مگر برای
به رخ کشیدن تصویر شکسته ی دلم
بر شیشه تکه تکه ی عشقی نابسامان
اما بانوی شب بودن نیز
عالمی دارد
حتی اگر شکسته دلی
بیش نباشم
و فراموش شده ای
در دیدگان آبی خورشید گون عشقم
و غمزده ای
از نگاه خورشید افتاده
بانوی شب بودن نیز عالمی دارد
حتی اگه همه شب آسمان آبیم
نوری از حضور عشق نداشته باشد
و شهاب گونه
به مرگ نزدیک گردم
حتی اگر هرگز باز نیاید
و هرگز باز نپذیرم شکسته دل را
دوباره عاشقی کردن
بانوی شب بودن نیز عالمی دارد
حتی در تنهائی که
آه چرا کتمان کنم
همیشه بانوی تنهای شب بوده ام
همین
و گم شده در دروغ
دلباخته بر خیال
همیشه بانوی شب بوده ام!!
¤¤¤ ف . شیدا - چهارشنبه 21 فروردین1387¤¤¤
دراین میان اندیشه هائی هستند که در درون فکر« آدمی » جایگزین میگردند که اینگونه اندیشه ها همواره قادر است سازنده عوامل وعملکرده ها وعکس ا لعملهائی در زندگی آدمی باشد و در زندگی ما عامل رخ دادها وفرایند های بسیاری میگردد که در شکل وفرم زندگی انسان گاه تغییرات اساسی بوجود میاورد واندیشه ای در صدر تمامی افکار ما میشوند فکر وششکلی از تفکر که در نوع خود میتواند تمتامی اندیشه وذهن آدمی را بخویش مشغول ساخته ودرسرنوشت آدمی تغییراتی را ایجاد کند که تا دیروز شاید در باور خویش نیز نمیدیدیم که اینگونه مسیر زندگی خود را تغییر داده یا سازگار با راهی جدید کنیم که تحولی در تمامی اندیشه وذهن وعملکرد وحتی روزمره گی ما داشته باشد واینگونه افکار واندیشه ها گاه میتواند تا پای مرگ مخرب باشد وگاه نجات دهنده ی روح آدمی وگاه پیشتوانه هدفهای زندگی وحامی تلاش در راه پیشبرد اهداف وآرزوها لذا میبایست همواره به اندیشه هائی که پیرامون ماست دقت کافی داشته باشیم وخود را درگیر تفکراتی دنکنیم که مارا از مسیر اصلی اهداف درست ما بدور میدارد مبادا که به خطا رفته وآنچه را که داشته ایم نیز از دست بدهیم یا در مسیری بیافتیم که بازگشت از آن برای من با سهولت مقدور نباشد یا اسیر انسانهائی شویم که عمدا چنین مسیری را در سر راه دیگر آدمیان قفرار میدهند وارا در پندار. اندیشه خویش طعمه ی خوبی می بیینند که توسط او به اهداف شخصی خود دست یابند در نتیجه اتنخاب انواع اندیشه های تازه ای که در راه ما قرار میگیرد وفکر .ذهن مارا مشغول میدارد بسیار مهم است که از کدامین ریشه ومسلک ومرام وتفکری برخاسته اند وآیا تبعیت از آن بسوی روشنائیست یا آدمی را به یساهی دنیائی میکشد که حتی درآن خود را نیز از خاطره برده وتماتمی اهداف خویش را نیز از کف میدهیم ودرنهایت در وادی « چه کنم » اسیر راههایی شویم که نه قدرت بازگشت از آن را داشته باشیم نه حتی فرصت بازگشت ونه بدانیم چگونه باز گردیم این است که همواره می بایست با اندیشه های جدید بشدت مراقب بود وهرگز بدون دریافتن ریشه ومنبع آن دل به تفکری نبندیم که در راه ما بیش از آنکه سودمند باشد منحرف کننده ی افکار واقعی وحقیقی آدمی باشند دراین راستا میتوان ایرنا نیز گفت که بسیار راحت میشو.ددر کادو پیچی واژه های زیبا زشت ترین کلام را زیبا جلوه دادوبدترین مقصود رابه رنگ خوبیها به مردم تحویل داده واز آن سود برد براحتی میسر است که تفسیری به بیراهه ها راه برد وسخنی وایده ای وفکری بمانند باغ بهشتی در زمین شادی بخش ومسرور دهئده باشد وبراستی باعث جلای فکر روح آدمی شود .
ــــــــــ سروده ی: « فریدون مشیری
نه غار کهف
نه خواب قرون
چه میبینم ؟
به چشم هم زدنی روزگار برگشته است
به قول پیر سمرقند
همه زمانه دگر گشته است
چگونه پخنه خاک
که ذره ذره آب و هوا و خورشیدش
چو قطره قطره خون در وجود من جاری است
چنین به دیده من ناشناس می اید ؟
میان اینهمه مردم میان اینهمه چشم
رها به غربت مطلق
رها به حیرت محض
یکی به قصه خود آشنا نمی بینم
کسی نگاهم را
چون پیشتر نمی خواند
کسی زبانم را
چون پیشتر نمی داند
ز یکدیگر همه بیگانه وار می گذریم
به یکدیگر همه بیگانه وار می نگریم
همه زمانه دگر گشته است
من آنچه از دیوار
به یاد می آرم
صف صفای صنوبرهاست
بلوغ شعله ور سرخ سبز نسترن است
شکفته در نفس تازه سپیده دمان
درست گویی جانی به صد هزار دهان
نگاه در نگه آفتاب می خندد
نه برج آهن و سیمان
نه اوج آجر و سنگ
که راه بر گذر آفتاب می بندد
من آنچه از لبخند
به خاطرم ماندهاست
شکوه کوکبه دوستی است بر رخ دوست
صلای عشق دو جان است و اهتزاز دو روح
نه خون گرفته شیاری ز سیلی شمشیر
نه جای بوسه تیر
من آنچه از آتش
به خاطرم باقی است
فروغ مشعل همواره تاب زرتشت است
شراب روشن خورشید و
گونه ساقی است
سرود حافظ و جوش درون مولانا ست
خروش فردوسی است
نه انفجار فجیعی که شعله سیال
به لحظه ای بدن صد هزار انسان را
بدل کند به زغال
همه زمانه دگر گشته است
نه آفتاب حقیقت
نه پرتو ایمان
فروغ راستی از خاک رخت بربسته است
و ‌آدمی افسوس
به جای آنکه دلی را ز خاک بردارد
به قتل ماه کمر بسته است
نه غار کهف
نه خواب قرون چه فاتاده ست ؟
یکی یه پرسش بی پاسخم جواب دهد
یکی پیام مرا
ازین قلمرو ظلمت به آفتاب دهد
که در زمین که اسیر سیاهکاریهاست
و قلب ها دگر از آشتی گریزان است
هنوز رهگذری خسته را تواند دید
که با هزار امید
چراغ در کف
در جستجوی انسان است
ـــــــــــ سروده ی: « فریدون مشیری*
براساس آنچه تاکنون گفته شد ما میبایست وقتی به سخنی وایده ای وافکاری برخورد میکنیم گوینده وارائه دهندذه ی آن اندیشه را نیز بطور کامل بررسی کینم وببینیم آیا او در زندگی خود درعملکردهای زندگی خود در تجربه های زندگی خود همان هست که ادعا میکند یا خودرا شناسانده است یبا تنها قالبی درجسمی زیباست که روح در اون خود نیز تبعیت از گفتار خویش نمیکند وایا براستی ادم موفق هست یا تنها ازاو رحف شنیده ایم که چیشت وکیست وتحقیقوبررسی درشخصیت وزندگی او بهترین چاره راه ماست که بدانیم ازچه کسی چه ایده ای را باید برداشت کرده بر افکار خودداضافه کنیم.
______« خلوت عشق» ______

ترک دل را گر کنم در زندگی
دفتر قلبم تهی گردد تهی

شعر معبودم گریزد از دلم
ره نیابم بعد از این در هر رهی

گم شوم در لحظه های روزگار
گیج وسرگردان ... نمیگیرم قرار

خلوتم خالی شود از عشق او
از نیایش بر در پروردگار

همچو درویشم به کنج شاعری
بر لبم نام محمد(ص) ... یا علی(ع)

خلوتم را میبرم تا اوج ...ذن...!
بال بگشایم به پرواز و پری

آسمانم آبی و مهد خداست
سینه ام آبی به رنگ کبریاست

اندرین خلوت منم با شعر خویش
روزگارم از همه مردم جداست

کس به عرفانش نمیفهمد مرا
یا دل «شیدا » به عرفان خدا

گر بگویم در دلم چون وچراست
در نمییابد دل ِ« فرزانه» را

من به «شیدائی »خود دل بسته ام
این چنین شاید دلی وارسته ام

در تواضع سر بدامان خدا
اینچنین با مهر او پیوسته ام
چهارشنبه 13 دی1385
____از : (ف.شیدا) ______
برای مثال «عشق» درزندگی آدمی میتواند بطور گشترده ای تغییر دهنده ی ذهن و فکر آدمی باشد بگونه ای که انسان بههرچه وهرچیز که عشق میوزرد چون عشق به خداوند وخلقت او , میتواند آنچنان آدمی را به خویش مشغول سازد که تمامی فکر ودهن آدمی معطوف به آن شده وتمامی ریشه های فکری انسان را تحت اختیار وتسلط خود بگیرد ودراین راه نیز می بایست به روشنی راه رفتن را پیش گرفت که گاه به نام خداوند نیز بدورغ میشود به خطا وبه گمراهی رفت ودر سیاهی های ذهن کسانی گم شد که به نام او دشمن اندیشه ی آدمی بوده ودر درون خود به اهداف دیگری را دنبال میکنند که با یاری گرفتن از عشق آدمی به خداوند بره جسته وبا کلامی زیبا انیان را به بیراهه های فکری میکشند بگونه ای که بناگاه متوجه میشویم که راه شطان را در خطا پیموده ایم وهرگز در مسیر اصلی ودرستی نبوده ایم اینجاست که اگر ذهنی بیدارو هشیار باشد کمتر دچار اینگونه دامها میگردد وکتر به بیراهه های ادمیانی خواهد رفت که در پی انسانهای سادته دل عاشقی میگردند که در جستجوی خویش ودرنهایت خداوندگار خویش همواره غرق سوالندد واینان نیز این سوالات را به زیبائی پاسجگو خواهند بود اما نه د راه خیر که شر وجود وحضور وسخن آنان زمانیبرانسان ثابت میگردد که زیان وآسیب رسیده وطعم تلخ آنرا چشیده باشیم لذا برای انکه آدمی در زندگی خود اندیشه های درستی را پیگیری کند دردرجه اول به رشد فکری نیازمند است به شناخت خوب وبد واقعی زندگی اندیشه های همگانی مثبت ونگاه به اندیشه های والا ومنطقی که دارای ریشه ها وپایه های درست بوده وبر اشخاص دیگر نیز سود معنوی وفکری بخشیده است دراینصورت است که انسان میتواند با شناخت در راه اندیشه های نوین نیز گامبرداشته وبا دقت نظر ونگاه به الگوی بیان کننده آن ایده ونظر واندیشه دریابد که ایا براستی راه او به انتهائی رسیده است که دنباله روئی را باخود همراه کند ویا اورا به راه خویش بخواند یاخیر .در انتها واتمام وختم کلام باز باین نتیجه میرسیم که هیچ چیز برای انسان بهتر ازپرورش فکر ودرون خود نیست تا بتواند آگاهانه خود را در زندگی بالا کشیده وبا روشنفکری دید ونگاه بسوی گامهای بعدی رهنمون شود با این ثبات عقیده واین راحتی خیال که مطمئن باشد به بیراهه نخواهد رسید وبن بستی در سر راه اندیشه او یافت نخواهد شد آنگاه است که انسان میتواند حتی خود بوجود آورنده افکار واندیشه های جدید باشد که دیگران را نیز مجذوب نوع تفکر ونکاه خویش گرداند وخود نیز به جمع اندیشمندانی بپیوندد که آگاهی از افکار آنان دراو نیز دیدگاهی روشن تر را بوجود آورده تا بتواند بهتر ببیند فکر کن وبه دید دیگری زندگانی را ببیند نگاهی که لازمه ی رشد فکریست ولازمه ی آنکه انسان را هه اهداف زندگی خوئد برساند پس درتمامی فرگردها ما همواره به یکنتیجه ی کلی رسیده ایم وآن اینکه « فکر ودهن خود را پرورش داده وبر دانش خویش بیافزائیم » تا قادر باشیم جهانی بهتر دنیائیمطلوب تر واحساسی زیباتر به زندکی داشته وبه اهداف خود بهتر دست یافته ارزوها ی زندگی خود را از رویا به حقیقت مبدل کینم تا همانگونه که در آغاز اسین فرگرد گفتیم لیاقت بدست آوردن ودست یافتن به ارزوهای خود را داشتنه باشیم وبتوانیم یکی یک آن را برآورده نمائیم وحس رضایت دراز خویش را درخود پرورش دهیم رضایتی که مبنی بر درستی کردار ورفتا وپندار ما داشته باشد وبداینم در بیراهه نیستیم وبه مبدا اولیه خود یعنی خداوند وبه پاکی او وروح بزرگ او نزدیک میشویم تا خویشتن را بدرستی شناخته وپیدا کنیم وچون اینگونه ازخود راضی باشیم در راه واهدافی گام خواهیم نهاد که پیروزی مثبتی را نیز به همراه خواهد داشت وباعث شرمساری ما ازخود نخواهد بود وسربلندی انسان را نیز به همراه خواهد داشت همراه با رضای خداوند ی که خود خواهان این است که اول ازهرچیز به بخود پرداخته وخود ساخته ای باشیم که قادر باشدجهان پیرامون خویش را نیز درخدمت بشری چه با اعمال چه باافکار خویش بسازد با آرزوی اینکه شاهد این باشیم که جهانی مملو وسرشار از انسانهائی را صاحب هستیم که وجودد هریک روشنی بخش وسازنده ی جهان ماست وخود نیز یکی از انهمه باشیم
____________________
اندیشه پروازگر است جایی فرودش آوریم که زیبایی خانه دارد . ارد بزرگ
آدمی تنها زمانی دربند رویدادهای روزمره نخواهد شد که در اندیشه ایی فراتر از آنها در حال پرواز باشد . ارد بزرگ
پایان فرگرد اندیشه _____
¤¤¤ نویسنده: فرزانه شیدا¤¤¤

برگرفته از :
http://b4armannameh.blogspot.com/2010/01/blog-post_29.html

سخنان ارد بزرگ

اُرد بزرگ : آزادی بدون دانایی بدست نمی آید


اُرد بزرگ : آن که همزمان پرسشهای پراکنده در حوزه های گوناگون می پرسد ، تنها می خواهد زمان و نیروی شما را تباه سازد


اُرد بزرگ : آن که پند پذیر نیست ، در حال افتادن در چاله سستی و زبونی است


اُرد بزرگ : آن که حق نپوید ، گرفتار آمیزش ، با اهریمن است ، فرزند این آمیزش ، فتنه است و شورش


اُرد بزرگ : روانی که درد روشنگری و گسترش خرد را ندارد به سختی بیمار است


اُرد بزرگ : آن که در بیراهه قدم بر می دارد آرمان خویش را گم کرده است


اُرد بزرگ : آنان که از رسیدن به ریشه ها هراس دارند ، در روزمرگی دست و پا می زنند .


اُرد بزرگ : آنانی که خویی جانور گونه دارند و تنها در پی زدودن گرفتاریهای خویشتن و یا گهگاه افزایش قلمروی زمینی خویش هستند بزهکاران روزگارند. نشانه آنها بر گیتی هم تراز ریگ کوچکی در کرانه دریای بشری نیز نخواهد بود .



برگرفته از :
http://sandalieentezar.blogfa.com/post-16.aspx

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فرگرد *فرهنگ*

● بعُد سوم آرمان نامه اُرد بزرگ●
● فرگرد فرهنگ●
فرهنگ هر سرزمینی از نیاکان آن کشور وگذشته ی تاریخی آن کشور شکل میگیرد وبر اساس طبع وخوی ونوع زندگی ومحیط وحتی شکل جغرافیائی آن کشور وحالت آب وهوائی را نیز شامل میشود وبر اساس آنچه که درگذشته معمول ومرسوم بوده است نسل به نسل به آیندگان رسیده وبا ترقی ورشد جوامع ونوع تفکر ها نیز تغییراتی درآن داده میشود فرهنگ رشته ها وشاخه های گوناگونی را درخود دارد که یکی فرهنگ عامی جامعه وبراساس نژاد است دیپری فرهنگ دینی فرهنگ فلسفی فرهنگ سیاسی و....بر اساس دیگر علوم هریک داری شاخص های خود هستند اما فرهنگی که بیشتر در جامعه از آن سخن گفته میشود چیزی ست که از نیاکان واز جمله ,ادات وائین وآداب وروسم مردمان هر کشوراست وبر اساس آن خلق وخوبی مردمان شکل گرفته ونوعی بینش همگانی مشترک را درجامعه ای تولید میکند که برای مثال درایران وبسیاری از کشورها رنگ سفید برای عروسی وازدواج بکار برده میشود اما درهند بعنوان لباس عزا استفاده میشود یا نوعی از غذاها بعنوان شکل سنتی آن درمراسم خاصی چون عید نوروز ویا سیزده بدر وامثال اینها استفاده میگردد ودردیگر کشورها نیز مرسوم است که غذای خاص خود را درشب تحویل سال نو آماده کنند وبسیاری ازاینگونه سنتها که ریشه در فرهنگ ونوع تفکر نوع اندیشه وآئین فرهنگی واجتماعی دارد وبسیاری ازچیزها نیز هست که درکشوری زشت محسوب شده در کشوری دیگر اصلا به آن فکر نمیکنند درجائی به آن خندیده وگروهی بر آن تعصب دارند واینگونه تفاوتهای انسانی ست که نوع فرهنگ رادرجوامعه گوناگون تغییر میدهد وآدمیان هریک به شیوه آداب وروسم وفرهنگ خود درکشوری زندگی کرده بر اساس آن سعی میکنند تابع فرهنگ خود بودهوازآن تبعیت نمایند.رشد جمعیت دردنیا ازعواملی ست که امروزه بسیاری از مشکلات کنونی جوامع را باعث گردیده است که بر اساس آن زندگی هم به دشواری بیشتری سپری میشود وهم نیاز جوامع از مسائل روزمره ی اخبار دنیا درسراسر جهان است ودر همین معقوله بسیاری از تفکرات وریشه های فکری یا به علت فشارهای کاری واقتصادی ومشکلات روزمره به فراموشی سپرده میشود یااینکه دیگر توان این نیست که بعضی از آداب و رسوم را چون گذشته بجا آورد
____گلوی شوق / از :« قیصر امین پور »____
شب عبور شما را شهاب لازم نیست
که با حضور شما آفتاب لازم نیست
در این چمن که ز گلهای برگزیده پر است
برای چیدن گل ، انتخاب لازم نیست
خیال دار تو را خصم از چه می بافد ؟
گلوی شوق که باشد طناب لازم نیست
ز بس که گریه نگردم غرور بغض شکست
برای غسل دل مرده آب لازم نیست
کجاست جای تو ؟ - از آفتاب می پرسم -
سوال روشن ما را جواب لازم نیست
ز پشت پنجره بر خیز تا به کوچه رویم
برای دیدن تصویر ، قاب لازم نیست
_______شاعر :« قیصر امین پور »_________
یااینکه با امروز وزمان فعلی وعصر جدید هماهنگی ندارد تا مردم تابع آن باقی بمانند. درنتیجه دولت کشورهای بزرگ از طریقه آموزشهای ملی وآموزش پرورش ورسانه ها این امر را برای نسل آینده یخود برعهده گرفته است تا روزانه پرورش مردمی خود را انجام داده و از آداب روروسم وفرهنگ ملی بدور نیافتند ودرعین حال همزمان با جوامع دیگردرپیشرفت ورشد فکری جامعه ی خود تلاش میکند.که در طی فرگرد توضیحاتی نیز دراین زمینه داده خواهد شد. از جمله آداب وروسوم هائی که بسیار درتمامی جوامع کم شده است دیدوبازدیدهائی ست که به رسم تربیت واحترام به بزرگان اقوام ویا طبق سنت های مخصوص آن جامعه مرسوم بوده است ومعمولا درجوامع کوچک جزء مراسم آن کشور محسوب میشود اما امروزه مشغله کاری درهمه جوامع , درکشورهای کوچک وبزرگ باعث گردیده است که انسانها حتی کمتر وقت وزمان آن را داشته باشند که جویای حال یکدیگر از طریق تلفن شوند, چه رسد باینکه با برنامه ای همیشگی ودائمی قادر باشند روز یا شبی را حتی در محلی گرد هم جمع شده وساعاتی را باهم سرکنند ودرعین حال مشکلات وفشار اقتصادی وگرانی درجوامع بسیاری نیز علت دیگر کم شدن روابط اینگونه دربین اقوام وآشنایان ودوستان است که مسلما هیچکس مایل نیست مزاحم خانواده ای شود که میداند دچار مشکلات اقتصادیست ویا قادر به تامین کمترین نیاز مهمان خود نیز نمیباشد وهرچهرا نیز دراختیار دارد انقدر محدود است که شاید برای خانواده ی شخصی اونیز کفایت اینکه نکند.درنتیجه درچنین مکانی رسیدگی به فرهنگ خانواده وجامعه نیز از یاد میرود وتمامی تلاش تنها بر زنده ماندن صرف میشود وبه همین شکل درجوامع نقش فرهنگ کمرنگ تر شده وانسانها با دور شدن ازهم به هربهانه ای که خواه مشکل اقتصادی خواه مشغله زندگی امروزیست درهر شکل روزبروز ازنردیکی انسانها با یکدیگر کم شده وفرهنگ جامعه رو به تحلیل رفته یا حتی فراموش میگردد وبسیار نیز در فشارهای عصبی ناشی از زیادی کار وکمبودها آدمیان ازیکدیگر دورشده وبه انزاو وتنهائی خود خو میکنند وبتدریج نیز فقر فرهنگی حاصل میشود وبسیاری از ارزش ها به فراموشی سپرده شده وتعداد انسانهای بیهویت که از آداب وروسم وتاریخ وسنت خود بی خبر مانده اند وریشه ی فرهنگی خود را نیز نمیدانند رو به ازدیاد میگذارد وبرای هرجامعه ای این به نوعی فاجعه تلقی میشود که دچار فقر فرهنگی شده وافراد جامعه وجمعیت مذکور روز بروز از دیگر جوامع فاصله گرفته وسرانجام به فقط دانش وهنر و....برسند.
ــــــــــــــ فال نیک - از :« قیصر امین پور » _____
گفتی : غزل بگو ! چه بگویم ؟ مجال کو ؟
شیرین من ، برای غزل شور و حال کو ؟
پر می زند دلم به هوای غزل ، ولی
گیرم هوای پر زدنم هست ، بال کو ؟
گیرم به فال نیک بگیرم بهار را
چشم و دلی برای تماشا و فال کو ؟
تقویم چارفصل دلم را ورق زدم
آن برگهای سبز ِ سرآغاز سال کو ؟
رفتیم و پرسش دل ما بی جواب ماند
حال سوال و حوصله ی قیل و قال کو
_______شاعر :« قیصر امین پور »_______
از این نظر جوامع بزرگ برای حفظ آداب ورسوم وفرهنگ وریشه های آبا اجدادی خود نیز برنامه هائی را برای ملت خود اندیشیده اند که در فرگردهای پیشین نیز با مثالهائی از آن یاد شده است وازجمله ی آن این است که با اینکه شکل اولیه تربیت انسانی وتربیت فرهنگی هر فردی درخانه وخانواده شکل میگیرد اما در کشورهای بزرگ بعلت مشغله های زمانی وکمبود وقت وشاغل بودن پدر ومادر جهت آنکه تربیت فرزندان دچار وقفه نشده وریشه های اصلی فرهنگی جامعه همزمان با عصر جدید در روشنفکری ورشد فرهنگی پیشرفت داشته باشد بیشترین مسئولیت را آموزش وپرورش ونهادهای دولتی آموزشی آن کشوربر عهده دارند وبا کمی دقت میتوان پی برد که دیگر این خانواده نیست که بیشترین خوب وبد تربیتی یا حتی آموزش فرهنگی را به فرزند خود میدهد بودن شاگردان ومحصلین ودانشجویان در 8ساعت ازروز در محیطهای فرهنگی اموزشی چون مداری ودانشگاهها وهمچنین نمونه تکالیفی که به آنان داده میشود ودرعین حال آموزش کارهای گروهی ونوشتن وتحویل دادن دروس وتکالیف و کارهای درسی و ...بصورت گروهی باعث میگردد که زمانی را که کودک ونوجوان وجوان جامعه در خارج از منزل درمدرسه یا با دوستان جهت نوشتن وارائه ی تکالیف به شکل پوستر روزنامه ای برای مدرسه یا نوشتن پروژه های درسی و یا کنفرانس های کلاسی که اکثرا گروهی ست باعث میشود زمانی که باخانواده سر میکند روزانه جز در تعطیلات بیش از چند ساعت کوتاه در خانه نباشد واین زمان کوتاه را نیز بعلت اینکه اهل خانواده از مدرسه وکار بازگشته اند بخوردن شامی صرف میشود ومجدد اهل خانواده به کارهای روزمره ی شخصی ویا مربوط به خانه ی خود باز میگردند, مادروپدر به رسیدگی به منزل یا خرید مایحتاج خانواده و دختر وپسر خانواده نیز یا به ادامه دروسی که به تنهائی درمنزل می بایست انجام دهد, پرداخته یا اگر کاری برای انجام نداشته باشد به امور خصوصی خود چون بودن دراتاق خود ودیدن وخواندن ونوشتن چیزی مشغول شده یا با دوستی درخانه یا پای اینترنت یا درتلفن مشغول میشود وهمین نماینده این است که « خانواده» دیگر «زمانی »را برای خانواده بودن در شکل واقعی وبه معنای واقعی «خاناوده وبودن با اهل خانواده» را درخود ندارد که کسی بخواهد یا بتواند به تربیت اساسی خانواده بپردازدویا زمان را با نشست وبرخواست ها وگردهم آئی هائی که بنوعی در راه هدف والائی اتلاف وقت نیز محسوب میشود صرف کند ودرک آن بر بسیاری درجامعه امروز آسان تر از گذشته است وبرای عنوان خانواده ای که دکتر جراحی را درمیان خود دارد براحتی پذیرش این را نیز دارد که او درمیانه شب پیج شده وبه بیمارستان برای عمل خوانده شود یا پرستاری بسرعت خانه را ترک کند تا به امری ضروری چون جان یک اسنان در زمانهای صروری در بیمارستان برسد وخانه وخانواده راا در ساعات متفاوت مجبور به ترک باشد وامثال اینگونه مشاغل که برای آن خانواده درک آن بسیار عادی ست وهیچ عکس العمل بدی را نیز به همراه ندارد چراکه هرچه مربوط به مرگ وزندگی باشد حتی کسی جدا از خانواده امری انسانی وقابل درک است که برای مثال پدر یا مادری جشن تولد کودک خود را درمیانه جسن مجبور به رها کردن باشد وبه بیمارستان ومحل کار خود برگردد که این امر درخانواده من نیز امری عادیست وهر آن ممکن است همسرم را پیج کرده برای امور مهندسی دستگاههای عمل بیمارستان ودستگتاههای کامپیوتری والکترونیکی بخشهای متعدد بیمارستان در هر ساعتی به منزل وبه شماره تلفن مخصوص او به موبایل زنگ زده ووسط روز ونمیه شب روز عادی یا روز تعطیل اورا به بیمارستان فرا بخوانند ودرهر شرایطی هم که خانواده ی من باشد هیچیک ناراحت نخواهیم شد که او برای انجام کارخود سریعا خود را به بیمارستان برساند مبادا که جان انسانی درخطر باشد که چنانچه نیز دراین کار تاخیر کرده یا بموقع خود را به محل نرساند ازسوی دولت وبیمارستان نیز میبایست جوابگو باشد چراکه شغلی را پذیرفته است وشاغل بودنن درآن را,امضا کرده است که دراول بااوطی شده است که همواره باید خود را آماده به خدمت بداند وهیچ «اما واگری» دراین کار پذیرفته نیست چرا که موضع در بیمارستان بی شک مرگ وزندگی ست واگر تااینحد ضروری نباشد مزاحم وقت اودربودن با خانه وخانواده نخواهند شد وتا فردا برای رسیدگی به آن دستگاه صبر میکنند.
____ ناشناخته مانده ام از :ف.شیدا______
ناشناخته مانده ام
در مسیر تمامی رفتن ها
در غـروب بی ترانه ی فردا
در طلوع صبح ابری و بارانی
وتنها دل میدانست
که بی نصیب میروم
بی آرزو , بی امید
درجاده های مه آلوده ی تردید
التماسم را
خش خش برگهای پائیزی
بی صدا میکرد
در زیر پاهایم
کـه گوئی ,بـی هـدف میرفت
به کجا, روانم مـن
جـویبـار غـم آلـوده'
اشکم نیـز, نمیداند
مـن اما روشــنائی
,نـور خــداونــد
را جـستجـو میکنم
باتمامی تار و پودم
و اگرچه سرگــردان
راه مـی پیمایم
...
میدانم, بیـراهه نخواهد بـود
جستجـوی راه خـدا
راهــی راکه در آن
به دورازتمامی نیرنگها ...در یأس
از پنـاه بردن به آدمـی
یکـروز, روشنائی خواهد یافـت
از برکت امید به خـداوندی
که رهایم نمی سازد
در بی کسی ها
و آنـروز
دیر نخواهـد بود
_____ شعر از: فرزانه شیدا______
درنتیجه در دنیای کنونی بسیارند خانواده هائی که تک تک آن انقدر مشغول درس وکارخود هستند که نیاز تحصیلی وکاری واحتیتج به صرف زمان برای هریک وقت وزمانی را باقی نمیگذارد که به گپ زدن وبگو وبخندهای بیموردی صرف شود که اتلاف وقت جهت رسیدن به اهداف بالاتر وبهتر محسوب میشود وتک تک خانواده نیز اینرا به گونه ای احترام آمیز از یکدیکر قبول میکنند چراکه هدف والائی در میان است که ارزشمند است وبرای رسیدن به آن از هیچ فداکاری برای یکدیگر نیز دریغ نمیکنند وحتی بخشی از مسئولیتهای خانگی یکی را دیگری بعهده میگردد تا زمان بیشتری دراختیار او بگذارد تا اوقادر باشد به دروس یا کارخود در آرامش خاطر ودرزمان مناسب بپردازد واین احترام متقابل این درک وفهم یکدیگر تنها درخانواده هائی دیده میشود که از خانواده های هستند که رشد فکری وشخصیتی خود را درنظام تربیتی خانواده به شکلی آموزش داده اند که بتوانند بجای متوقع بودن از یکدیگر به یاری هم نیز پرداخته در اعتلای فردی از خانواده به مبدائی که هدف اوست اورا یاری دهند وکمترین دلخوری ونکوهشی نیز صورت نمیگیرد که چرا بیشتر زمانی را باما سر نمیکنی یا وقتی برای ما کنار نمیگذاری وهمین امر باعث میشود خانواده های کنونی با درک متقابل هم پیشرفتهای شایان توجهی را در زندگی خود وخانواده ی خود نیز شاهد باشندوبه مقامی بلند واحترامی ارزشمند در اجتماع وجامعه نیز دست یابند.
________ « نميدانی مگر»از :ف.شیدا ________
که من زنجير از پای واژه ها پاره کرده ام
نميدانی مگر که گرچه کلام را
در کتابخانه ی دل به الفبا چيده ام
در باغ انديشه هايم رها ساخته ام
نديده ای مگر کتابهای قصه ای را که
به کودک قلبم داده بودم
از پله های ابری آسمان
در پشت ابر های ضخيم
به فرشتگان بخشيده ام تا لالای دل بخوانند
در گوش غمناک بی کسی ها
ديگر مرا اما ,سخنی نمانده است
فقط نگاهم کن
از پنجره ی نگاه در نمار خانه ی قلب من
هيچکس نا پاکی ره نيافته است
و واژه هايم هرگز گناه نبوده است
مرا بنگر
از پنجره ی نگاه تا هزاران حرفم را دريابی
...حرفی را هرگز نگفته ام....
جز برای خدا ... به راه خدا ... خدا
________ « نميدانی مگر»از :ف.شیدا ________
لذادرخانواده هائی روزهای شنبه ویکشنبه که تعطیلات آخر هفته محسوب میشود یا تعطیلاتهای طولانی تر والدین سعی میکنند برنامه ای در ساعات مشخص برای صحبت دسته جمعی ورفع مشکلات ویا گفتن امور مهم خانه وخانواده را کنار بگذارندد که سر آن ساعت همه اهل خانواده دور هم باشند ودرمورد مسائلی که لازم به صحبت است با یکدیگر گفتگو کنند وچنانچه لازم باشد درطی روزهای عادی هفته این جلسه ی خانوادگی ترتیب داده شود ساعتی را باهم ن=تنظیم میکنند که به ساعت درسی وکار خانواده بخورد وبتوانند باهم صحبت کنند ودرعین حال ترتیب دادن مسافرتهای دسته جمعی یا در مواقعی چون کریسمس دورهم بودنهائی کهبر اساس آداب وروسم ملی است از جمله آدابی ست که با وجود مشغله یع صر جدید همچنان برای داشتن آن اصرار ورزیده میشود ادای دین برخلاف تصور همگان که میگویند اروپائی ها وامریکائی ها انسانهای سردی هستندوهمگان درحد امکان خود با توجه به نوع شغل وبودن درمناطق مختلف همواره تابع آن هستند وتلاش میکنند دراین روزها حتما با خانواده ی اولیه خود, پدربزرگ ومادربزرگ حتما گردهم آمده وادای دین کنند وهرچند همواره پیش دمی اید که هرسال مقدور نباشد که خانواده ای درشهری دیگر یا کشوری دیگر به خانه ی مادرو پدر امده یا انان را (درمراسم کریسمس وعید پاک که ازجمله مراسم مهم کشورهای امریکا واروپاست)دعوت کند اما بهرشکل پایبندی به رسوم وسنت درست که صدمه ای به فرهنگ انسانها در صحت دنیا نمیزند از جمله چیزهائی ست که بسیار برآن درجوامع پیشرفته دقت وتوجه شده وتوسط جامع شناسان وانسان شناسان وبزرگان علوم مربوطه به علوم فرهنگی واجتماعی واقتصادی وبراساس برنامه ریزی های دقیق وحساب شده در سطح پیشرفته در کاربرد وعلمکرد رسانه ای وآموزش پرورش به آن پرداخته میشود تا جامعه ای رشد یافته و نوین باافکار واندیشه های روشن دراختیار داشته باشند که نه دچار فقر فرهنگی باشد نه از لحاظ تربیتی نقصان وکممبودی را دارا باشند ونه از دنیای جدید ورشد فکری بودر افتاده باشند وحذف نوعی آداب وروسم را که به ضرر جامعه باشد به طریقهای کاملا مثبت نیز انجام میدهند که با مخالفت مردم نیز روبرو نمیگردد چراکه ملتی که بدرستی پرورش فکری یافته باشند براحتی نیز قادر به پذیرفتن منطق هر کاری نیز هستند وبرای ایشان قابل درک خواهد بود که سنتی وآدابی یا از لحاظ سلامت فکری وجسمی بر ضرر جامع وضد انسانیست یا اینکه وجود چنین رسومی دیگر ضرورت اجتماعی در دنیای جدید را ندارد واگرچه نوعی رسوم چون رسم گاوبازی در اسپانیا که برخلاف قانون حمایت از حیوانات است همچنان باوجود مخالفتهای دنیا وحتی مخالفت ملی افرادیست که تابع قانون حمایت از حیوانات هستند همچنان ادامه می یابد اما شکل انجام آن دیگر چون کذشته برای همگان ودرنگاهی ملت وجوامع دنیا دلپذیر یا سرگرم کننده نیست وبسیاری نیز بشدت از آن خشمگین وناراحت میشوند وازدیگرنمونه های این مسئله ذبح حیوانات در اسلام است که آنرا غیر انسانی وباعث درد ونارحتی حیوان میدانند وخود حیوان را با دستگاههای برقی بروی مغز بیهوش میکنند وپس از آن سر اورا میبرند که دردی را تولید نکند ویا بسیاری ضد این هستند که از حیواناتی را که خز وموی وپوست زیبائی دارند چون سمور و سنجاب , پوست وخزیا دندان های او (چون فوک وفیل ) که برداشتن تمام اینها از تن وجان حیوان وپرنده وخزنده هم همراه با درد و هم با مرگی دردناکتر همراه است درکشورهای مختلف جلوگیری شود و سالهاست قانون حمایت از حیوانات با آن میجنگد درنتیجه فرهنگ وسننی که به شکلی باعث خونریزی یا تولید صدماتی به شخص یا جامعه انسانی وبر آسیب وصدمه ودرد وزیانی برانسان داشته باشد, درتمام جوامع روشنفکر دنیا محکوم میگردد ومخالفتهای شدید را نیز از سوی این سازمانها مرتبط با آن بدنبال دارد .درنتیجه باین شکل درتمامی ملل جهان به شکلی متفکرانه وروشنفکرانه به حفظ فرهنگهای خوب جامعه پرداخته وفرهنگهای نوین را نیز به ملت خود آموزش میدهند تا جهانی در صلح وروشد فکری در سطح بالای فرهنگی واجتماعی را دارا باشند وهمگان قادر باشند دردنیائی زندگی کنند که حضوردران همراه با آسیب وزیان نباشد واز نمونه فرهنگهای اجتماعی توان بهره برداری مثبتی را نیز داشته باشند.
*- اهل بازار بر این باوراشتباهند که فرهنگ را هم می شود با زمان بندی دگرگون ساخت !. ارد بزرگ
*- افزایش ناگهانی مردم سبب کاهش ادب ،فرهنگ و فرهیختگی می گردد آنهم از آن رو که نسل و تبار پیش از آن نمی تواند بایستگیها و وظایف خویش را همچون آموزگار بدرستی انجام دهد . ارد بزرگ
*- فرهنگ های همریشه ، انگیزه ای توانمند است که موجب همبستگی کشورها در آینده می گردد . ارد بزرگ
*- شالوده و زیربنای گسترش هر کشور ، فرهنگ است . ارد بزرگ
*- اهل خرد و فرهنگ همیشه زنده اند . ارد بزرگ
¤¤¤ پایان فرگرد فرهنگ ¤¤¤
¤¤¤نویسنده : فرزانه شیدا ¤¤¤


منبع :

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فرگرد *فرهنگ*